روایت‌های شکنجه محمدصابر ملک‌رئیسی


 

با احترام فراوان اینجانب زندانی سیاسی عقیدتی، محمدصابر ملک رئیسی فرزند دادعلی متولد بهمن ۱۳۷۰ از ملت بلوچ تبعه ایران ساکن شهرستان چابهار هستم. هم‌اکنون در زندان مرکزی اردبیل به تبعید بسر می‌برم.

به خاطر ارتباط و دیدار با برادر مقیمم در پاکستان، در سن ۱۷ سالگی در تاریخ ۸۸/۷/۲ دستگیر و در مورخه ۹۰/۵/۱ از دادگاه عمومی و انقلاب زاهدان محکوم به پانزده سال تبعید در زندان اردبیل و دو سال حبس به حیث خروج از مرز گشته‌ام.

از همان ابتدای دستگیری‌ام متحمل بدترین نوع شکنجه و شرایط غیرانسانی بوده و هستم.


 

Image may contain: 1 person, close-up

🔴 روایت‌های شکنجه (✍️: محمدصابر ملک‌رئیسی)

🆔@sahabbalochistan
با احترام فراوان اینجانب زندانی سیاسی عقیدتی، محمدصابر ملک رئیسی فرزند دادعلی متولد بهمن ۱۳۷۰ از ملت بلوچ تبعه ایران ساکن شهرستان چابهار هستم. هم‌اکنون در زندان مرکزی اردبیل به تبعید بسر می‌برم.

به خاطر ارتباط و دیدار با برادر مقیمم در پاکستان، در سن ۱۷ سالگی در تاریخ ۸۸/۷/۲ دستگیر و در مورخه ۹۰/۵/۱ از دادگاه عمومی و انقلاب زاهدان محکوم به پانزده سال تبعید در زندان اردبیل و دو سال حبس به حیث خروج از مرز گشته‌ام.

از همان ابتدای دستگیری‌ام متحمل بدترین نوع شکنجه و شرایط غیرانسانی بوده و هستم.

به مدت ۲۱ ماه در بازداشتگاه وزارت اطلاعات زاهدان با بدترین شکنجه‌های جسمانی و روحی در آن شرایط سنی کم بسر برده‌ام حتی با بسته شدن به تخت شکنجه یا به‌ اصطلاح خودشان «تخت معجزه» مجبور به اقرار و اعترافات ساختگی شده‌ام و نیز از جهتی شروع به فشار آوردن به خانواده‌ام برای اعدام شدنم در صورت نیامدن برادرم عبیدالرحمن که به دلیل عدم همکاری با وزارت اطلاعات مقیم پاکستان بود گشته‌ام و بعد از دو سال فشار و تهدید به اعدام شدن و محقق نشدن خواسته‌شان یعنی نیامدن و خود معرف نشدن برادرم نهایتاً از دادگاه زاهدان محکوم‌به ۱۷ سال تبعید و زندان گشته و روز بعد به زندان مرکزی زاهدان انتقال داده شدم.

و این امر شروع یک امید واهی برای من و خانواده‌ام بود. که فکر می‌کردم محکوم شدن و انتقال به زندان برابر با رهایی از آن شرایط سخت و رهایی از شر وزارت اطلاعات، اعدام و شکنجه‌های جسمی و روحی می‌باشد. اما زهی خیال باطل چون شرایط نه‌تنها در زندان بهتر نشد هیچ، بلکه بدتر شد.

از همان ابتدای ورودم به زندان از سوی حفاظت اطلاعات زندان به خاطر جرمم مورد بازخواست و مواخذه قرار گرفتم. و نیز مورد توهین تحقیر از سوی مأمورین زندان در انظار عمومی دیگر زندانیان قرار گرفتم و به خاطر اعتراض به برخورد غیرانسانی و غیرقانونی مسئولین و زیر دستان‌شان که مغایر با قانون کشور بود با قرنطینه و تک‌سلول یک ونیم متری با دست‌ها و پاهای زنجیرشده روبرو شدم و روزها و هفته‌های متوالی در آن حال بسر بردم.

در مورخه ۹۱/۳/۵ هنگام سرکوب معترضین در بند ۵ (که بند زندانیان سیاسی – امنیتی بود) به خاطر اهانت رئیس حفاظت‌ و اطلاعات کل استان به ساحت پاک پیامبر اسلام. و پایمال شدن حق‌وحقوق شهروندی زندانیان، من نیز به همراه سیاسیون بند یک یعنی بند جوانان بدون هیچ اقدام متخلفانه یا اعتراضی با معترضین بند ۵ به سالن فوتبال برده و با مشت و لگد و باتوم برقی مورد ضرب و شتم قرارگرفته و در آخر «با سر شکافته شده و بینی شکسته شده و با بدن خونی و مالین» به تک‌سلول انداخته شدم. و تا صبح روز بعد که پلک روی پلک نگذاشتم و از فرط بی‌خوابی و درد با چشم‌ها و پاها و دست‌های زنجیر و بسته‌شده تا صبح وسط سلول نشانده شدم. با بدترین نوع شکنجه دنیا روبر شده‌ام.

امیدوار بودم انتقال به زندان اردبیل وضعم را بهتر کند اما در همان ابتدای ورودم به زندان اردبیل از سوی حفاظت اطلاعات زندان بدون هیچ حکم قضایی به مدت ۱۵ ماه ممنوع‌الملاقات و تلفن شدم و این‌ همه استارت سختگیری‌هایی بود که تازه شروع شده بود و تا امروز ادامه دارد. بارها از سوی مسئولین در ایام مناسبت‌های مذهبی مورد بازخواست‌های مذهبی و توهین قرارگرفته‌ام. حتی توسط خود شخص رئیس زندان و به همراه یکی از مسئولین بلندپایه‌اش مورد ضرب‌وشتم با پاها و دست‌های زنجیرشده گشتم.

در رمضان سال ۱۳۹۳ با تحریک زندانیان متعصب و جاهل از سوی مسئولین زندان مورد ضرب‌وجرح قرار گرفتم و با دهانی روزه به همراه دیگر همبندهای سیاسی و مذهبی‌ام از بند خارج و به دست زندانیان متعصب و تعین شده داده‌ شده‌ایم. همچنین بارها به دلایل واهی مورد اذیت و آزار و نهایتاً به قرنطینه منتقل‌ شده‌ام و در آخرین مورد از این اذیت و آزارها در مورخه ۹۵/۱۰/۸ به خاطر اعتراض به برخورد غیرقانونی یکی از مسئولین به محوطه زندان منتقل و با پابند و دست بند به میله‌های دیوار که به این منظور نصب می‌باشد بسته شدم.

این در حالی بود که در هوای سرد زمستانی اردبیل و دمای صفر درجه زمین پوشیده شده از برف و با لباس آستین‌کوتاه و پاهای برهنه شده از هشت صبح تا ده شب در آن حال بودم و نمازهای ظهر، عصر، مغرب و عشاء را در آن حال ادا کردم و از سوز سرما و درد استخوان‌هایم به خودم می‌پیچیدم.

#سهاب
T.me/sahabbalochistan
#حقوق_بشر #بلوچستان #ایران

twitter
Youtube
Facebook