آیا زمان آن فرا نرسیده که درباره حصر تهران با ژئوپلیتیک سنی و ژئوپلیتیک قومی صحبت کنیم؛ به ویژه اینکه فلات فارس ها توسط ملت های غیر فارس در جغرافیای ایران و همچنین سرزمین های آسیای مرکزی و پاکستان و ترکیه و افغانستان احاطه شده است.

زمانی که انقلاب سال 1979 میلادی (1357 شمسی) در ایران توسط روحانیون ربوده شد و خمینی توانست نظام سیاسی ولایت فقیه را به وجود آورد، آنچه از آن به “صدور انقلاب” یاد می شود در محور استراتژی اصلی رژیم قرار گرفت. به همین دلیل ملاحظه می کنیم که کاربرد این اصطلاح از سوی خمینی و دستیاران او، و به ویژه در جریان جنگ عراق و ایران، افزایش یافت.

این طرح کلان که چهارچوب آن توسط خمینی و هوادارانش تعیین شد بیشتر به یک رویا شباهت داشت تا واقعیت. ایران در آن زمان –و هنوز که هنوز است- ابزارهای تطبیق چنین طرحی را در اختیار ندارد. رژیم ایران به وسیله آنچه از آن به “نظریه ام القری” یاد می شود سعی کرد جان تازه ای به طرح خود ببخشد. “نظریه ام القری” توسط محمد جواد لاریجانی –یکی از پنج برادر صاحب نفوذ گسترده در دستگاه حاکمیت ولایت فقیه- مطرح شد. بر اساس این نظریه، شهر قم که آخوندها و حوزه های علمیه شیعیان را در خود جای داده است، به مرکز جهان اسلام تبدیل می شود. به دنبال آن، تهران که تنها در فاصله تقریبا 80 کیلومتری قم قرار دارد پایتخت سیاسی کشورهای اسلامی می شود. این نظریه رویایی هم به نتیجه نرسید، و به شل شدگی هرچه بیشتر این طرح اساسی انجامید. اصطلاحات خاص رژیم ولایت فقیه نیز به باری تبدیل شد که رژیم عملا دیگر توان به دوش کشیدن آن را ندارد اما در عین حال، نمی توان به سادگی آن را به کناری نهاد.

واقعیت این است که تهران تسلیم نشد و در صدد ایجاد جایگزین های تحقق پذیرتر برآمد، و ضمن اجتناب از تکرار اشتباهات گذشته نه چندان دور در صدد ایجاد طرح متناسب با توانمندی های رژیم بود. و مهم تر اینکه رژیم ایران با توجه با ناتوانی خود در تحمل تبعات خطرناک و هزینه های درگیری مستقیم به جای استفاده از این استراتژی به بازوهای هوادار خود در منطقه روی آورد؛ بازوهایی که نقش عمده ای در به بار نشاندن این طرح بازی می کنند.

با این اوصاف، صحبت از مساله صدور انقلاب به بحث آنچه از آن به “ژئوپلیتیک شیعه” یاد می شود کشیده شد. رژیم ایران طرح “ژئوپلیتیک شیعه” را با ایجاد تشکیلات و بازوهای وابسته به خود به مرحله اجرا می گذارد و دامنه حضور آنها از کرانه های مدیترانه از سمت شمال تا کرانه غربی خلیج عربی تا دریای عرب از سمت جنوب گسترده می شود. طرح جایگزین ایران در درجه نخست بر افراد غیر ایرانی تکیه دارد، به طوری که این افراد در ملا عام ظاهر شده و ایرانی ها در پشت پرده این جریان قرار می گیرند.

البته، ایران فکر می کرد که اجرای این پروژه مدت ها طول خواهد کشید؛ به ویژه اینکه ایجاد همه آن مؤلفه ها در کشورهای عربی نیازمند انجام تلاش های گسترده و کاملا محرمانه است تا بتوان به نتایج دلخواه دست یافت. اما دو رویداد عمده منجر به سرعت بخشیدن به تحرکات ایران شد. اتفاق نخست، سقوط بغداد به دنبال حمله آمریکا به عراق در سال 2003 میلادی (1381 شمسی) بود. تهران از واقعیت جدید در عراق در سایه ساخت و پاخت یا سهل انگاری آمریکا در ارزیابی تهدید ایران برای منطقه بهره گرفت. کنار کشیدن کشورهای خلیج از عراق هم در این امر سهیم بود و بدین ترتیب، این دروازه شرقی به فضای گسترده ای برای فعالیت های توسعه گرایانه ایران تبدیل شد. اتفاق دیگر همان بحران سوریه است. ایران از این بحران به عنوان فرصتی برای دست یابی به دو هدف اصلی بهره گرفت، هدف اول، جلوگیری از سقوط رژیم سوریه، و هدف دوم، گسترش دامنه حضور خود در منطقه عربی در سایه طوفان آشوب و نابسامانی های آنچه که از آن به عنوان “بهار عرب” یاد می شود است.

ایران جدید بر این باور است که با وجود تمام ثروت و امکانات و موقعیت مهم جغرافیایی اش به تنهایی نمی تواند به جاه طلبی های توسعه گرایانه و سلطه گری بر منطقه جامه عمل بپوشاند. از این رو، تئوری پردازان در ایران می گویند مهم ترین ویژگی ژئوپلیتیک ایران مذهب شیعه است؛ چرا که ایران تنها کشور جهان است که پایگاه مذهب شیعه و اهرم شیعیان جهان به شمار می رود، و با اجرای چنین طرحی می تواند دل شیعیان در منطقه و جهان را به دست بیآورد، و در مقابل، حمایت شیعیان در عملی شدن نقشه های ایران سهیم خواهد بود. علاوه بر این، تهران ادعاهایی را مطرح می کند که بر اساس آنها عزت و اقتدار شیعیان در جهان در گرو اقتدار ایران است، در نتیجه، همراهی شیعیان در تقویت و تحقق اهداف ایران عامل عمده تقویت جایگاه بقیه شیعیان منطقه به شمار می رود. به عبارت دیگر، ایران به شیعیان می گوید شما باید حامی طرح های ما در منطقه باشید تا به جایگاه رفیع و عظیم برسید. از سوی دیگر، ایران در راستای تشویق اقلیت های شیعه در منطقه به مخالفت با رژیم های سیاسی حاکم در کشورهایشان عمل می کند و باعث سردرگمی سرویس های اطلاعاتی امنیتی در آن مناطق می شود. این اقدامات در راستای تکمیل اهداف استراتژیک تهران صورت می گیرد.

خلاصه مطلب اینکه، رژیم ایران برای موفقیت طرح توسعه گرایانه و فرقه ای خود در منطقه از استراتژی های متفاوت و نقشه های گوناگون بهره می گیرد. کشورهای عربی همچنان منفعل هستند و تنها برای مهار و خاموش کردن آتش هایی که تهران به پا می کند وارد عمل می شوند. آیا چنین راهکاری برای مقابله با نقشه های تخریبی رژیم آخوندی مثمر ثمر است؟ آیا کشورهای منطقه در صدد ایجاد جایگزین هایی برای این راهکار هستند؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که درباره حصر تهران با ژئوپلیتیک سنی و ژئوپلیتیک قومی صحبت کنیم؛ به ویژه اینکه فلات فارس ها توسط ملت های غیر فارس در جغرافیای ایران و همچنین سرزمین های آسیای مرکزی و پاکستان و ترکیه و افغانستان احاطه شده است؟

مساله اساسی توانمندی و هوشمندی ایران نیست، بلکه نکته اصلی، عدم وحدت کلمه و عدم همدلی است. پس این تفرقه و پراکندگی تا کی ادامه می یابد؟

منبع: مرکزپژوهش‌های ایرانی خلیج عربی به نقل از روزنامه الوطن

تمام مقاله هاى منتشر شده تنها بازتاب دهنده نظر نويسنده آن است**

https://farsi.alarabiya.net/fa/views/2016/10/20/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%DA%98%D8%A6%D9%88%D9%BE%D9%84%DB%8C%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87.html