قاتل دیروز و دکتر امروز -حمید رضا جلائی‌پور جلاد مهاباد


021

وبسایت زیتون در رابطه با تشکیل فراکسیون مناطق ترک ‌زبان پرسشی را با تعدادی از کنشگران سیاسی و مدنی مطرح کرده‌است. در میان آنانی که مورد پرسش قرار گرفته‌اند، نام حمید رضا جلائی‌پور توجه مرا جلب کرد. آقای جلائی‌پور همان کسی است که در سن کمتر از٢٥ سالگی به سمت فرماندار مهاباد منسوب و ٥٩ جوان و نوجوان مهابادی با حکم اجرای‌ای ایشان به دار آویخته شدند. طبیعی است که در چنین نظامی ،هرچه سر بر دارت بیش، سهم و منسبت بیشتر خواهد بود، به همین خاطر ایشان توانستند با استفاده از سهمیه (بخوان قتل و عام شهروندان کرد) مدرک دکترای خود را اخذ و قاتل دیروز مهاباد، امروز در قامت جامعه‌شناس ایرانی نقطه نظراتش را تحت عنوان ” بکش بکش‌های غیر بهداشتی” در وبسایت زیتون انتشارمی‌دهد.
نامبرده در همان چند سطر اول به صراحت زاویه دید خود را به نمایش می‌گذارد و از دولت- ملت بودن ایران دفاع می‌کند، و این دقیقا دفاع از پروژه‌ای‌است که پهلوی اول در پی کودتایی به قیمت قلع و قمع فرهنگ غنی و موزائیک ایرانی اقدام نمود. تمام این نوشتار کوتاه که در واقع پاسخ نامبرده به یک پرسش می‌باشد، از دوگانگی و تناقض گفتمانی- متودیک رنج می‌برد و از یک نظر که آن هم اعتقاد راسخ ایشان به دولت- ملت رضاشاهی است، دفاع می‌کند. این گفتگو بن‌مایه‌های فکری ایشان را بیش از پیش نمایان می‌کند جایی که از غیر بهداشتی نامیدن اقدام به تشکیل فراکسیون تا ناسیونالیسم شوونیستی نامیدن پارسی‌گرایان به نام ناسیونالیسم شووینیستی ایرانی.
حمیدرضا جلائی‌پور اگرچه خود را مدافع تشکیل کمیسیون اقوام و مذاهب در ایران – نه فراکسیون برای یک قوم- آنهم در مجلس شورای اسلامی معرفی می‌کند و به صراحت کرد و ترک و عرب و … را قوم فرض کرده و از گفتمان برابری و رفع انواع تبعیض سخن می‌گوید اما در مقابل در جان کلام خود همانند بسیاری از مرکزگرایان به نام ” ایرانی” اشاره‌ دارد که هدف وی قامتی شناخته شده به نام ” فارس” است.
دکتر جلائی‌پور در ادامه از چهار نگرانی معروفش سخن به میان می‌آورد. نگرانی اول وی از باورهای وی بعنوان یک مرکزگرا نشات می‌گیرد به همین‌خاطر هم می‌نویسد: ” کمیسیونها و کمیته‌های  [مجلس] همه مردم را پوشش بدهد نه این که مردم ایران را به شکل جزیزه‌ای تقیسیم بندی کند”. این نظر دکتر امروز دو اشکال عمده دارد؛ یکی اینکه هنوز معتقد به وجود تقسیمات و تنوع زبانی و فرهنگی ایران بصورت طبیعی- تاریخی نیست، دوم اینکه معتقد به رابطه معنادار و دمکراتیک میان ساختار تاریخی-اجتماعی ایران و ساختار سیاسی آن نیست. برای همین هم به صراحت از تلاش دو نفر یکی پهلوی اول و دومی آیت‌الله خمینی قدردانی می‌کند. برای همین در ادامه بسیار گویا از آرایش سیاسی موجود در ایران طرفداری و آن را مناسب کنون و آینده کشور می‌داند.
نامبرده در ادامه، تنگ‌نظری سیاسی خود را بیشتر نمایان می‌کند و می‌نویسد: ” . از سال ۱۳۸۴ به بعد سازوکارهای دموکراتیک حزبی و بورکراتیک کشور ضعیف شدند و در چنین خلایی است که فراکسیون سازی اقوام می‌تواند مطرح شود.” چه می‌توان گفت وقتی که ایرانیان از نبود آزادی تحزب و تشکل رنج می‌برند اما آزادی تشکیل تشکل و حزب برای همفکرانش- اصلاح‌طلبان حکومتی- به سازوکارهای دمکراتیک حزبی در سال ٨٤ تعبییر و تفسیر می‌شود.
در ادامه آقای جلائی‌پور نگرانی دوم خود را اینگونه بیان کرده‌اند: ” همه جوامع در جهان جهانی شده امروز از جامعه سوریه تا آمریکا در معرض شکنندگی و فعال شدن شکاف‌های اجتماعی با پیامدهای جبران ناپذیر سیاسی هستند.” و این از جنس همان شعارهایی است که اروپائیان را به انحطاط اخلاقی و سیاسی متهم می‌کنند، این در حالی است که سوریه به‌عنوان کشوری جدیدالتاسیس – بعداز جنگ جهانی اول- و مقایسه آن با آمریکا به طور کلی اشتباه و فاقد نگرشی علمی بر ساختار اجتماعی و تاریخی این دو کشور است. آمریکا سازه‌ای از ملیتهای گوناگون و تاریخی آن مرز و بوم نیست وسوریه هم هیچگاه از بدو تاسیسش دارای اتحادی مبتنی بر شرایط تاریخی و فرهنگی خود نبوده بلکه این استبداد و ابزار سرکوب بوده که سوریه تا به امروز فقط بعنوان یک دولت- ملت نگه‌داشته و تضادهای درونی – به ظاهر ناپیدای آن – به جهانیان ثابت کرد که با اندیشه‌های تک ساحتی و از نوع دولت- ملت آقای جلائی‌پور توانایی حل مشکلات و شکافهای آن را ندارند و به همین خاطر هم یا باید به سان دکتر جلائی‌پور به استبداد تمرکزگرای خمینی لبیک گفت و صباحی دیگر مرزهای این کشور را نگهداشت یا اینکه جوری دگر اندیشید که این هم مستلزم وجود گوشه نگاهی متفاوت از آنی است که آقای جلائی‌پور سرگرم فروش آن است.
جالب این است که ایشان به صراحت می‌نویسد: ” ما اصلاً نباید ایران را با شمال اروپا مثلاً سوسیس یا سوئد مقایسه کنیم. ما باید کشور خود را با همسایه‌های خود مقایسه کنیم. ما در یک حوزه جغرافیایی و سیاسی قرار داریم و بافت فرهنگی تا حدودی شبیه به هم قرار داریم. نگاه کنید در کشورهایی که آرام و با ثبات بودند ناگهان شکاف مذهبی یا قومی یا معجونی از آنها فعال شد و حتی فروپاشی سیاسی رخ داد. شما حوادث این چند سال اخیر در سوریه را مطالعه کنید که چگونه کمتر از یک دهه در مقابل چشم جهانیان فروپاشید.” حال جالبتر اینکه اگرچه برای تحصیل و سواد آموزی، خود و فرزندنشان روانه شمال اروپا می‌شوند اما آنگاه که کار به اینجا کشید و بحث ایران پیش آمد، روش و بینش اروپائیها بدردنخور است و لازم است خود را با همسایه‌ها مقایسه کنیم. حتی در این مقایسه هم به دلیل نگرش و زاویه دید اشتباه، عراق و سوریه و همسایگان باعث عبرت نمی‌شوند و به جای فکر کردن به راه چاره‌ای اساسی و درخور یک نگاه علمی به ایران و ویژگیهای تاریخی آن، داد سر میزند و می‌گوید که چرا در چارچوب این نظام و مجلس شورای اسلامی و برای اجرای قانون اساسی آن – که میتوان از آن به‌عنوان حداکثر کار این فراکسیون یادکرد- به فکر درست کردن فراکسیون افتاده‌اید مگر نمی‌دانید آخر عاقبت این کار تبدیل شدن به سوریه است؟! این در حالی است که آقای دکتر دریغ از یک ذره جرات تا بگویند که همین نظام ولایی که به دستان آیت‌الله خمینی بنیان نهاده شده‌است، یکی از مسببان اصلی فاجعه انسانی سوریه کنونی است. وقیحانه‌ترین بخش از سخنان ایشان در رابطه با سوریه اینجاست که می‌گوید وضعیت کنونی سوریه :” منجر به کاهش امنیت، نظم، دموکراسی، رفاه، آزادی و عدالت برای همه شهروندان سوریه از جمله اقوام اقلیت شد. حتی منطقه میزبان جنگ‌های کثیف و مردم کش نیابتی شد.” این در حالی است سوریه هیچگاه دمکراسی، رفاه، آزادی و عدالت به خود ندیده و اگرچه خودم به عنوان یک فعال سیاسی کرد برای وضعیت بسیار بسیار اسفناک شوریه متاسفم اما وضعیت سیاسی کنونی کردها با زمانی که تحت امر دولت- ملت مطلوب دکتر جلائی‌پور بودند غیر قابل مقایسه است. ستاتوی سیاسی کردهای امروز به عنوان یک اقلیت اتنیکی با کردهای دیروز که حتی از حق داشتن یک کارت شناسایی شهروندمحور محروم بودند، در یک سبد نمی‌گنجند.
نگرانی سوم ایشان به احتمال ساخت و پاخت ترامپ با روسیه برمی‌گردد که من هم با ایشان موافقم و خلاف تصور برخی از تحلیل‌گران بر این باورم که ترامپ در زمان ریاست جمهوری خود با روسیه فصل تازه‌ای از روابط میان آمریکا و روسیه را رقم خواهد زد. اما من برخلاف آقای جلائی‌پور بر این باور نیستم که رئیس‌جمهور منتخب آمریکا ” یک فرد دروغگو” باشند و اگرچه الان زود است برای قضاوت ولی با شناختی که از آمریکا و سیستم سیاسی آن دارم،برخلاف ایران و سیستم مطلوب آقای جلائی‌پور(دولت- ملت )، آقای ترامپ در چارچوب سیستم دمکراتیک کشور مطبوعش حرکت خواهد کرد و با هوش اقتصادی و حسابگرانه‌ای که دارند آمریکا را دچار فروپاشی نخواهند کرد، البته این بماند که به دلیل وجود آزادی تحزب و تشکل، اگر هم رئیس جمهور آمریکا قصد تباهی جامعه آمریکا را در سرداشته باشد، دمکراسی نهادینه شده آمریکایی به داد آمریکائیان خواهد رسید.
نگرانی چهارم دکتر جلائی‌پور به اصل مساله بر‌می‌گردد و آنهم ترس و نفرت تاریخی ایشان از جنبش ملی‌- دمکراتیک کردستان به رهبری حزب دمکرات کردستان ایران. به همین خاطر به روشنی مخالفت خود را با جمهوری کردستان – البته ایشان به جمهوری مهاباد نام می‌برد- و طرح خودمختاری کردستان و ” راسان ” کنونی حزب دمکرات اعلام می‌کنند. ایشان بعنوان یک سپاهی آکادمیسین، به نقش امامشان اشاره کرده و همچون فرماندهان سپاه، مبارزه حزب دمکرات را به عربستان و اسرائیل و احتمالا در آینده به ترامپ منصوب می‌کنند. ایشان می‌دانند که هویت‌طلبی در ایران وجود دارد و به ذره‌ای از مشکلات اشاره می‌کنند اما راه‌کار ایشان که: ” ولی حرفم به نیروهای محترم هویت طلب این است که بیاییم و این مشکلات را با همکاری دولت، کمیسیون های مجلس و نهادهای مدنی و در قالب یک فراکسیون واحد مطرح و حل کنیم. ” و این بدین معناست که ایشان با با ارائه چنین پیشنهادی نه تنها تمامی تلاشهایی را که در سالهای گذشته از طرف فعالین کرد داخل کشور- از طریق نشریات، نهادها و انجمنهایی که اغلب هم پلمپ شده‌اند- تا تشکیل فراکسیون نمایندگان کرد زبان در مجلس ششم را نادیده گرفته‌اند، بلکه انگار نه انگار که مذاکره دکتر قاسملوو با هیئت نمایندگی جمهوری اسلامی و در نهایت ترور رهبر حزب دمکرات بر سر میز مذاکره برای حل مساله ملی بود نه تقسیم آرد. جالبتر از همه خروجی راه حل ایشان برای حل مساله هویت‌طلبی در ایران است که می‌گویند: ” مثلاً باید ببینیم چه کار کنیم که یک کودک آذربایجانی یا عرب و کردزبان هم فارسی را راحت تر یاد بگیرد هم با زبان مادری خود پرورش پیدا کند یا مثلاً چه کنیم که کردستان، تبعیدگاه کارمندان غیربومی نشود و اصل ۱۵ قانون اساسی بهتر اجرا شود.” خسته نباشید آقای دکتر جلائی‌پور با این همه تلاش. بعداز ٣٧ سال استبداد و تبعیض فرهنگی، اقتصادی، دینی، اجتماعی و جنسیتی در ایران نگران لهجه کردان و ترکان ایرانی به هنگام صحبت کردن به زبان فارسی و در نهایت اجرای قصل ١٥ قانون اساسی هستید، بی خبر از اینکه در حال حاضر اصل ١٥ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در حال اجرا است.
” پس ریشه‌یابی تبعیض‌ها و تقویت منافع ملی چه می شود؟ منفعت ملی ما و اقتضای اخلاق سیاسی و قانون و حقوق بشر کاهش و رفع زمینه‌های انواع تبعیض و تهدید جنسیتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قومی، مذهبی و اجتماعی است. ” این پرسشی اساسی است که نامبرده آن را مطرح و راه حل را نیز ارائه می‌دهند. در سطح طرح پرسش و جواب اجمالی آن هیچ ایرادی وارد نیست و من هم با آن موافقم که همانا رفع تبعیض است. اما مشکل از آنجایی آغاز می‌شود که وارد فرمول خروجی راه‌حلها می‌شوند و سه راه حل را برای رفع تبعیض ارائه می‌دهند.
راه حل اول ایشان با انتقاد از توسعه قارچی شهرها – که بجاست- شروع و به جای آن روی آوردن به توسعه پایدار البته با نگرشی جهانی مبتنی بر آمایش سرزمین را پیشنهاد می‌کنند در ادامه هم بار دیگر به آقای محمود احمدی‌نژاد می‌تازند. در راه حل دوم به حکمرانی خوب و حاکمیت قانون اشاره می‌کنند اما به‌جای اینکه به ضرورت وجود و جایگزینی یک قانون خوب به جای این قانون بد اشاره‌ای بکنند، بلکه پیشنهاد می‌کنند:” همه مردم از جمله اقوام و گروه های مختلف در تمام زمینه ها، باید حاکمیت قانون را پاس بدارند”. و نهایت حکمرانی خوب و حاکمیت قانون را ” شفافیت” می‌دانند نه ابتدا فسخ قانون غیر دمکراتیک و ضد حقوق بشری کنونی و جایگزینی آن با یک قانون دمکراتیک و متناسب با ساختاری تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ایرانیان. راه حل سوم ایشان به همان دغدغه‌ اصلی ایشان بر‌میگردد که آنهم قربانی کردن ناسیونالیزم کرد و عرب و ترک ایرانی برای ناسیونالیزم ایرانی که همان فارسی است. چونکه زبان رسمی و هژمونیک در ایران، ملات فرهنگی سیاستهای رسمی، ذهنیت سیاسی سازنده قانون، مذهب سیاسی، استراتژیهای سیاسی و سیاستهای فرهنگی و همه و همه از آن و برای یک زبان و مذهب است آنهم فارسی- شیعه می‌باشد. در ادامه ایشان برای توجیه ناسیونالیزم فارسی خود، دکترینی ارائه می‌دهند که از آن به ” ناسیونالیسم مدنی” نام می‌برد.
آقای جلائی‌پور دکترین خود را اینگونه تعریف می‌کنند: ” ناسیونالیسم مدنی بر روی تک تک افراد ایرانی به عنوان انسان های برابر تکیه می‌کند و خواستار حاکمیت همه آنها بر سرنوشت‌شان و برابری‌شان در برابر قانون است. «ایران برای همه ایرانیان»، در طول بیست سال گذشته تاکنون هنوز شعاری بهتر از این شعار پیدا نکرده‌ام، چون نماد ناسیونالیسم مدنی ایران است. بنابراین باید بر روی این معنا از ملت گرایی و ناسیونالیسم تاکید شود و برایش در آموزش و پرورش، رسانه‌ها، فیلم‌ها و سریال‌ها و فراورده‌های فرهنگی تبلیغ کنیم.” و بعد در ادامه ” ناسیونالیسم فرهنگی” را در برابر دکترین خود معرفی می‌کند و هرچند به شیعه –هخامنشی محوری ناسیونالیسم ایرانی انتقاد می‌گیرند اما به وضوح نهایت دکترین خود را به شهروند محوری و آنهم از نوع ” منشور حقوق شهروندی” آقای روحانی معطوف می‌کنند. در ادامه پیشنهاد می‌کنند که تریبون‌های رسمی و رسانه‌های ملی و آموزش و پرورش باید در خدمت این دکترین به کار افتند و تنها در این حالت است که: ” می توان به عناصر فرهنگی حوزه تمدنی فراقومی ایران از جمله زبان و ادبیات فارسی که باید به آن ببالیم افتخار کرد و در عین حال همه اقوام و زبان های این حوزه تمدنی را در روایت مدنی که از ملیت ایرانی داریم پوشش داد.” به تعبیری دیگر می‌خواهند بگویند که تا بحال از زور بسیار ضعیفی استفاده شده برای ترویج و آموزش زبان و ادبیات فارسی و منبعد باید با زور بیشتر از نوع فشار قوی برای ترویج آن استفاده کرد بطوریکه همه ایرانیها از صحبت کردن به زبان فارسی بدون لهجه افتخار کنند.
ایشان در این بحث کوتاه به وضوح از آیت‌ا.. خمینی تمجید و سیاستهای فرهنگی ایشان را مقبول و حتمن ادامه همین خط مشی را برای حیات دولت- ملت ایران اساسی می‌دانند.
در پایان به گمان من نظر آقای میثم بادامچی؛ پژوهشگر فلسفه سیاسی و یکی از گفتگوشوندگان جوابی رسا به تمامی تناقضات و مغلطه‌های آقای جلائی‌ باشد که می‌گویند: ” به تعبیر فلاسفه سیاسی چندفرهنگ‌گرا چون فیلسوف کاتولیک کانادایی چارلز تیلور، شما وقتی به تفاوت‌ها احترام می‌گذارید و آنها را به رسمیت می‌شناسید، جا را برای دوستی، برابری و برادری بیشتر فراهم می‌کنید، نه برعکس! ….. متاسفانه بسیاری مخالفان تشکیل این کمیسیون نگاه امنیتی به مساله اقوام دارند. این نگاه بسیار خطرناک است و ضد منافع ملی.” و این نکته را خدمت آقای جلائی‌پور یادآور می‌شوم که در نظام سیاسی‌ای که رئیس‌جمهورش یعنی مجری قانون اساسی آن، یک تدارک چی بیشتر نیست، نگرانی از تجزیه و از هم پاشیدنش آنهم بدلیل تشکیل یک فراکسیون که نمایندگان جناح افراطی سرباز ولایت و بنیادگرا را هم شامل می‌شود یک ساده‌نگری بیش نیست. به باور من این فراکسیون می‌تواند نقش یک ”سوپاپ اطمینان برای نظام” را بهتر از”عامل تجزیه ایران” بازی کند. فقط جهت یاد‌آوری، مجلسی در نظامی که هر مصوبه‌اش را می‌توان با یک حکم حکومتی در آرشیو مجلس طبقه‌بندی کرد، چرا باید نگران بود، به جای این نگرانی به فکر یک عذرخواهی رسمی از کردهای هموطنت باش و چه بهتر که امروز چون فردا دیر خواهد بود.
کاوه آهنگری
٣٠ نوامبر ٢٠١٦
بلژیک

قاتل دیروز و دکتر امروز

twitter
Youtube
Facebook