آيا دلايل “فروپاشي شوروي”، همان علت هاي “فروپاشي ايران” نيز خواهند بود


نظام جمهوري اسلامي يک نظام تماميت خواه مذهبي با محوريت ولايت فقيه و بستره ي شيعي است که بالاتر از هر نظام ايدئولوژيک زميني، نظام خود را الوهي مي شناساند و ولي مطلقه ي فقيه را خليفه الله في الارض مي خواند و مخالفان و منتقدان خود را با دستاويز قانون و شريعت، به اتهام افساد في الارض و محاربه با خدا، از همان روزهاي نخست زمامداري، به جوخه هاي مرگ مي سپارد.


تجزيه يا فروپاشی؟ هم فروپاشی هم تجزيه (بخش دوم)

:بهزاد خوشحالی

درباره ي ايران بررسي برخي عوامل داخلي
آنچه در مقدمه ي شوروي پيشين گفته شد با احتساب کارنامه اي، در مورد ايران، جالب تر مي نمايد. در ايران، مفهومي به نام کثيرالمله وجود ندارد و آنچه در جغرافياي سياسي ايران به صورت تجمعي زندگي مي کند يا قوميت است يا اقليت قومي و يا از منظر فرهنگي “خرده فرهنگ”.
يک زبان رسمي وجود دارد که روي ديگر سکه ي آن”زبان ملي” است، ساير زبان ها در ايران، يا لهجه هستند يا زيرگروه زبان فارسي و همه به نحوي از انحا، وامداران پارسي به شمار مي آيند. خواندن و نوشتن به زبان مادري به صورت رسمي ممنوع بوده، خرده فرهنگ ها به جبر قوانين در خدمت فرهنگ به اصطلاح ملي هستند، تبعيض در تمام سطوح امري کاملا قانوني- والبته شرعي- بوده و به تعبير اورول، اگرچه ادعا مي شود همه با هم برابر هستند اما عتده اي برابرترند.
در مناسبات اقتصادي، هيچ برنامه اي وجود ندارد که بتوان به صورت تدوين شده سرمايه داري يا سوسياليستي نام نهاد و نتيجه آنکه توزيع عادلانه نه وجود دارد و نه امکاني براي آن تعريف مي شود. در کشور ايران، آنچه به روشني قابل محاسبه مي تواند باشد نظام توليد و توزيع نامتوازن است که نتيجه ي آن، بزرگترين شکاف ميان فقيرو غني است و به دليل مديريت ناکارا و رانت خواري هاي نفتي، دارا بودن بالاترين رکورد شاخص فلاکت در جهان است.
اما در مورد تطبيق مسايل داخلي ايران امروز و شوروي ديروز نيز بايد به اين نکات اشاره شود:
-نظام جمهوري اسلامي يک نظام تماميت خواه مذهبي با محوريت ولايت فقيه و بستره ي شيعي است که بالاتر از هر نظام ايدئولوژيک زميني، نظام خود را الوهي مي شناساند و ولي مطلقه ي فقيه را خليفه الله في الارض مي خواند و مخالفان و منتقدان خود را با دستاويز قانون و شريعت، به اتهام افساد في الارض و محاربه با خدا، از همان روزهاي نخست زمامداري، به جوخه هاي مرگ مي سپارد.
-نظام حاکم به شدت، پايبند توسعه ي تک بعدي بوده و با استمرار بخشي به اين سياست، نه تنها هيچگونه توازني را تحمل نمي کند بلکه به صورتي کاملا ساختارمند، همواره بخش عمده اي از جامعه را در حالت عقب ماندگي و فقر نگاه داشته و در تمامي عرصه ها، واپسگرايي را به توليد انبوه رسانيده است.
-اختلاف هاي درون نظام در تمامي حوزه ها اکنون بيش از هر زمان نمود بيروني پيدا کرده است و در بسياري موارد، حتا از چارچوب عرف سياسي نيز انحراف پيدا مي کند.
-نظام جمهوري اسلامي احترام به سنت هاي ديرپاي ملي را در بسياري موارد خلاف شرع دانسته و ايدئولوژي رسمي و پاسداشت آن را اوجب واجبات مي خواند.
-سياست هاي يکسان سازي در نظام جمهوري اسلامي، علاوه بر آنچه به پيروي از شوروي پيشين پيگيري مي شود در بسياري موارد، حتي به تلاش براي پاکسازي نژادي و سياست زمين سوخته نيز تنه زده است.
-قاعده ي”برادر بزرگ” که اتفاقا از برادران شمالي در قالب شوروي پيشين به عاريت گرفته شده است نه تنها به قانون نيز تسري يافته است بلکه حوزه ي زبان و فرهنگ را نيز دربرگرفته و وجاهتي قانوني بدان بخشيده است.
-توسعه ي نامتوازن در ايران، اکنون به يک بحران جدي تبديل شده است و در کنار مطالبات هويت خواهخانه ي مليت ها در ايران، به ابزاري قابل توجيه براي نارضايتي هاي اقتصادي و گسترده شدن شکاف هاي ملي تبديل شده است. بسياري از استان هاي حاشيه اي ايران که داراي ملت هاي غير فارس هستند در ميان استان هاي کمتر توسعه يافته و استان هاي محروم ايران قرار گرفته اند.(کرامت زيارين و ديگران، فصلنامه ژئوپلتيک، شماره1)
در يک بررسي پژوهشي با عنوان چالش های ژئوپلیتیکی توسعه نامتوازن نواحی ایران() فاصله سطح توسعه یافتگی بین استان تهران (توسعه یافته ترین) و استان سیستان و بلوچستان (کم توسعه یافته ترین) در مناطق شهری %157.37 و در مناطق روستایی %100.88 بیشتر شده، در نتیجه لزوم بازنگری در نظام برنامه ریزی کشور و جهت گیری به سمت برنامه ریزی منطقه ای با توجه به شرایط و ساختار فعالیتی و فضایی هر منطقه ضروری است
-برخورد شديد با هرگونه رويه ي انتقادي و مخالفت در ايران که مبتني بر دستگاه سرکوب عريان و سيستم اطلاعاتي مخوف آن است از همان روزهاي نخست انقلاب تاکنون، ايران را به بزرگترين زندان روزنامه نگاران جهان، داراي يکي از بيشترين گروه از زندانيان سياسي و بيشترين اعدام نسبت به کل جمعيت در جهان تبديل نموده است. صداي مخالفان و منتقدان در ايران، با بيشترين شدت خاموش مي شود، هيچگونه امکاني براي اعتراض وجود ندارد و نظام جمهوري اسلامي اکنون به طور کامل از قواعد نظام هاي توتاليتر پيروي مي کند
-سپاه پاسداران ايران به عنوان يک نهاد نظامي، پس از جنگ ايران و عراق، وارد حوزه ي فعاليت هاي اقتصادي شد و اکنون به عنوان يکي از بزرگترين کارتل هاي اقتصادي در جهان، انحصار مطلق بسياري از حوزه هاي صنعت، اقتصاد و حمل و نقل را در ايران در کنترل کامل خود دارد.
-جمهوري اسلامي اکنون در خاورميانه، صنعت فحشا را به موقعيت درآمدزايي بسيار سودآوري براي خود تبديل کرده است، در زمينه ي اعتياد به مواد مخدر، جامعه ي ايراني را به رتبه ي نخست مصرف مواد مخدر ارتقا داده و سپاه نظامي مردم نهاد خود را در دوران صلح، به بزرگترين کارتل ورود، توليد و ترانزيت مواد مخدر در منظقه تغيير کاربري داده است.
-فساد همه گير اکنون جامعه ي ايران را با تهديد فروپاشي اجتماعي و فرهنگي واجه ساته است.شاخص هاي منتشر شده از سوي مرکز آمار ايران نيز اکنون، در بسياري از موارد، ورود به مرحله ي اخطار قرمز را اعلام نموده اند.
-در ايران اگرچه مصرف مشروبات الکلي، مواد مخدر، خريد و فروش اين مواد، تاسيس قمارخانه و کلوب هاي شبانه، قانونا ممنوع است اما در زير پوست شهرها مي توان به بنگاه هايي برخورد که بعضا در نوع خود در منطقه بي نطير ارزيابي مي شوند. همچنين فرهنگسراها، کتابخانه ها و سينماها، ديرزماني است که از سبد تقاضاي موثر خانوار خارج شده اند. اديبات و تئاتر ايران را نيز ديگر حتا نمي توان با تنفس مصنوعي سرپا نگاه داشت.
-در ابران امروز آنچه تنها به عنوان ارزش، اهميت يافته است ثروت اندوزي به هر بهاي ممکن است و اگر نگاهي هم به علم وجود دارد کاملا سرمايه اي است و هدف دستيابي به مدارج بالاي علمي، نه توليد دانش، بلکه قرار گرفتن در مسير سرمايه اندوزي است. هنر نيز اکنون ديگر جايگاهي ندارد و هنرمندان، بعضا فقيرترين افراد جامعه هستند.
-مساله ي فرصت هاي بادآورده، ميلياردر شدن هاي يک شبه، ترويج خودخواهي، تمايل به سلطه جويي و برتري طلبي در تمامي ارکان جامعه، ناشايسته سالاري و به حاشيه رانده شدن نخبگان در ايران امروز، بسيار بديهي تر از آن است که نيازي به بيان داشته باشد.
-در بررسي شاخص هاي توسعه ي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و آمورشي نيز وضعيت به گونه اي است که مي توان بر اساس آمارهاي نهادهاي معتبر بين المللي، سير نزولي و ورود به شيب بحران را حوزه هاي گوناگون مورد اشاره بازجست.
اشاره به برخي آمار و اعداد و همچنين رتبه بندي ايران در جهان ضروري مي نمايد:
-رتبه ايران در بحث عدالت در سلامت در ميان 180 کشور دنيا رتبه 99
-درآمد خالص سرانه 7.968 دلار است که این میزان در امارات متحده عربی بیش از 25 هزار دلار و در آمریکا بیش از 41 هزار دلار است(2008)
-رتبه ایران در زمینه امکانات آموزشی 0.792 از 1 است که در این زمینه به وضوح از دیگر کشورهای متوسط عقب‌مانده‌تر است.
-ايران از نظر شاخص تولید ملی رتبه 0.731 را کسب کرده است
-میزان درآمد سرانه مردم با درنظر گرفتن سایر شاخص‌ها منفی 23 را نشان می‌دهد
-ایران در شاخص‌های توسعه انسانی در سال 1975 رتبه‌ای معادل 0.571 کسب کرده بود که ده سال بعد به 0.615 ، در سال 1995 به 0.693 و در سال 2005 به 0.759 رسیده است. در همین حال عمان در همین مدت رتبه خود را از 0.478 به 0.814 رسانده است
-سی درصد از جمعیت ایران زیر خط فقر هستند
-میزان جوانمرگی در ایران نیز نزدیک به 8 درصد برآورد شده است که در مقايسه با کشورهاي نزديک به وضعيت ايران و در مقايسه با کشورهاي در حال توسعه رقمي بالا است
-شش درصد مردم ایران از دسترسی به آب سالم محروم هستند و یازده درصد کودکان زیر پنج سال از کمبود وزن شدید رنج می‌برند. 17.6 درصد از افراد پانزده سال به بالا بی‌سواد هستند
-بلژیک بیشترین میزان پزشک به نسبت جمعیت را در جهان دارد. در این کشور به ازای هرصد هزار نفر 449 پزشک در رشته‌های مختلف تخصصی وجود دارد.
-در ایران این میزان 87 نفر است که در گروه کشورهای در حال توسعه با وجود اشتغال به تحصیل شمار بسیاری از دانشجویان در رشته‌های پزشکی در کشور وضعیت خوبی ندارد و مثلا در گرجستان که رتبه کلی‌اش از ایران پایین‌تر است، به ازای هر صد هزار نفر 409 پزشک وجود دارد. مشابه چنین وضعیتی در کشورهای بلوک شرق سابق نیز وجود دارد و بهترین وضعیت در این زمینه را در جهان بلاروس دارد در حالی که رتبه کلی آن از نظر میزان رفاه اجتماعی 64 است
-ایران دومین کشور جهان در گروه کشورهای درحال توسعه است که بیشترین میزان هزینه را بر اساس ارزش سالیانه تولیدات و خدمات یا تولید ناخالص داخلی به مصارف نظامی اختصاص داده است
-میزان بیکاری زنان در ايران 170 درصد مردان است
-میزان بودجه نظامی ایران از 2.9 درصد به 5.8 درصد رسیده است که در این زمینه در جهان رتبه ششم را دارد
– ایران بیشترین میزان پناهجویان را در خود جای داده است و با نزدیک به یک میلیون پناهجو، از این نظر تنها با آمریکا که در رتبه دوم قرار می‌گیرد، قابل مقایسه است
-در ایران در هر صد هزار نفر 2.9 مورد قتل عمد رخ می‌دهد و نزدیک 150.000 زندانی نیز وجود دارد که در این زمینه در جهان در رتبه پنجم قرار دارد
-از نظر شاخص‌های توسعه در رابطه با زنان وضعیت ایران وخیم است و رتبه 84 را دارد و میزان درآمد مردان به‌طور متوسط دو و نیم برابر زنان است، در حالی که عربستان در این زمینه رتبه 70 را دارد
-درباره ي شاخص هاي اجتماعي و سياسي زنان در ایران، اين کشور رتبه 87 را دارد، تنها 4 درصد کرسی‌های مجلس و 16 درصد پست‌های مدیریت ارشد در اختیار آنها است و 34 درصد از آنان در مشاغل تخصصی و فنی به کار می‌پردازند
– در حالی که در سوئد بیش از 38 درصد از وزارتخانه‌‌ها و ادارات دولتی توسط زنان اداره می‌شود این میزان در ایران نزدیک به هفت درصد است
-کشور ایران در سال 2007 میلادی از نظر رتبه‌بندی شاخص توسعه انسانی بین کشورهای عضو اکو در رتبه چهارم قرار می‌گیرد رشد شاخص توسعه انسانی ایران در سال‌های 2005 تا 2007 به میزان سالانه کمتر از یک درصد (75/0) تنزل آن در منطقه شده است. کشور قزاقستان نیز با رشد سالانه 31/0 درصد در مقایسه با سال2005 از رتبه اول به رتبه دوم تنزل یافته و در حالی که کشور ترکیه با رشدی نزدیک به 31/0 درصد از رتبه دوم به رتبه اول و کشور آذربایجان نیز با رشد 35/1 درصد از رتبه چهارم به سوم ارتقا یافته است
-شاخص کیفیت زندگی که به صورت سالانه، بین ۱۹۴ کشور جهان ارزیابی و منتشر می‌شود، نشان می‌دهد که کیفیت زندگی مردم ایران، در مقایسه با دیگر کشورهای جهان، به رتبه ۱۵۰ در سال ۲۰۱۰ میلادی، کاهش پیدا کرده است. این رتبه‌بندی نشان می‌دهد که هزینهٔ زندگی در ایران، ۷۱٪ افزایش پیدا کرده است عوامل نه‌گانهٔ کیفیت زندگی و شاخص‌های به‌کار گرفته شده در نمایش چنین عواملی عبارتند از:
تعالی مادی: سرانه تولید ناخالص ملی
سلامتی: امید به زندگی در بدو تولد
ثبات سیاسی و امنیت: نرخ ثبات سیاسی و امنیت
زندگی خانوادگی: نرخ طلاق (در هر هزار نفر)
زندگی اجتماعی: نرخ حضور در اماکن مذهبی یا عضویت در سندیکاها
اقلیم و جغرافیا: عرض جغرافیائی، شرایط اقلیمی بین گرمتر و سردتر را مشخص می سازد
امنیت شغلی: نرخ بیکاری
آزادی سیاسی: متوسط شاخص‌های آزادی‌های مدنی و سیاسی
برابری جنسیتی: نسبت متوسط درآمد مرد و زن، بر اساس آخرین داده‌های در دسترس
-بر اساس بررسي هفته نامه اکونوميست، ايران از لحاظ “بهترين کشور براي به دنيا آمدن” در رتبه ي58 قرار گرفته است(2012) در حالي که در سال1988 وبا وجود نخستين سال هاي پس از جنگ با عراق، در رتبه ي 48 قرار داشت
-نشریه «اکونومیست» رتبه بندی کشورها را بر اساس شاخص فلاکت انجام داده است که البته با استناد به آمارهای سال 2011 میلادی به دست آمده است. این رتبه بندی مربوط به 96 کشور جهان است و با توجه به آمار نرخ تورم و بیکاری در سال 2011 میلادی، ایران را با عدد شاخص 33 درصد، در رتبه سوم قرار داده است
-مؤسسه پژوهشی لگاتوم که یک موسسه پژوهشی سیاست‌گذاری در لندن است هر ساله شاخص رفاه کشورهای جهان را منتشر می‌کند؛ در شاخص رفاه جهانی سال ۲۰۱۲ ایران در میان ۱۴۲ کشور در رتبه صد و دوم قرار دارد. در سال 2010رتبه ي ايران97 بوده است
– ایران در جدول آمادگی شبکه ای رتبه ۱۶ را در میان ۲۰ کشور منطقه و رتبه ۱۰۴ را در میان کشورهای جهان به خود اختصاص داده است(مدیرکل دفتر بررسی های اقتصادی وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات )
– با افزایش 14 درصدی آمار طلاق در ایراندر سال91 ايران بيشترين نرخ رشد طلاق در جهان را به دست آورده و در ميان پنج کشور نخست جهان قرار گرفته است
– در مورد بالا رفتن سن ازدواج براساس آمارهای موجود در سال ۸۴ سهم ازدواج‌هاي بالاي ۳۵ سال براي مردان ۶.۷ درصد و ازدواج‌هاي بالاي ۳۰ سال براي زنان ۶.۳ درصد بوده که اين ارقام از افزايش حدود دو برابري سهم ازدواج‌هاي در سنين بالا در فاصله سال‌هاي ۸۴ تا ۹۱ حکايت دارد(مدیر کل دفتر اطلاعات و آمار جمعیتی سازمان ثبت احوال،91)
– در مورد فحشا در ايران و روند صعودي آنف اگرچه آمار رسمي وجود ندارد اما پژوهش هاي معتبر نشان دهنده ي نزديک شدن به وضعيتي بحراني است. دکتر “امان الله قرایی مقدم” ،آسیب شناس ،در بیان تاریخچه این پدیده می گوید: فحشا و اعمال منافی عفت از دوران باستان وجود داشته است و کسانی که در برابر پاداش مادی خواهشهای جنسی افراد را برآورده می کردند، روسپی نامیده می شدند. در طول تاریخ “اروپا” به مرکز فساد بزرگ شبیه بود. پس از اواخر قرن 18 این پدیده بیش از پیش در اروپا متداول شد.در اروپای قدیم به دلیل اینکه زنان و دختران طبقه پایین جزو املاک ارباب(فئودال) به حساب می آمدند و اجازه ازدواج نداشتند، رفتارهای خارج از چهارچوب خانواده در بین آنها رواج داشت.
وی ادامه می دهد: در ایران نیز این پدیده در حال گسترش است. مطالعات نشان می دهد که سن فحشا در ایران به 10 سال کاهش یافته است و دختران جوان که به تازگی وارد این کار شده اند بیشترین تعداد فواحش را تشکیل می دهند. تحقیقاتی که بر روی 100 زن فاحشه در زندان اوین انجام شده نشان می دهد که حدود 60 درصد آنها زنان خانه دار هستند.بیشتر زنان خانه دار که مبادرت به اعمال خلاف عفت می کنند در خانه های یک طبقه زندگی می کنند در این مناطق به دلیل آنکه نظارت و کنترل اطرافیان و همسایه ها کمتر از خانه های آپارتمانی است احتمال رفتارهای خلاف عفت افزایش می یابد.
وی می افزاید: در حال حاضر فاحشه گری به طرق مختلفی انجام می شود.از نظر بیماری های آمیزشی پر خطر ترین فواحش ، زنان ولگرد و خیابانی اند که در مسافر خانه ها و مکان های دیگر ساکن هستند. همچنین زنان معتاد و الکلی گاهی برای تامین هزینه اعتیاد به این کار مبادرت می کنند. برخی از فواحش پیر با سازماندهی گروه هایی به صورت سیستماتیک اقدام به این امر می کنند آنها با شناسایی و جذب دختران فراری به خانه های فساد ،آنها را در اختیار مردان ثروتمند قرار می دهند. همچنین دسته هایی وجود دارند که با در اختیار گرفتن دختران جوان و ایجاد ارتباط با مردان ثروتمند اقدام به اخاذی از آنها می کنند. برخی زنان نیز در منزل خود تن فروشی می کنند. فاحشه های آژانسی هم پدیده ای جدید و در حال گسترش است در این حالت زنان فاحشه در ماشین های سواری پیشنهادات غیر اخلاقی خود را مطرح می کنند. به هر حال بسته به وضعیت زندگی و سطح امکانات نوع عملکرد فاحشه ها متفاوت است.
مقدم در تقسیم بندی فواحش از نظر میزان جرم تصریح می کند: در حال حاضر تشکیل دهندگان خانه های فساد که اکثرا فواحش پیر هستند بیشترین نقش را در این زمینه و آلودگی دختران فراری دارند. بعد از آن قوادان و زنانی قرار دارند که دختران خود را وادار به خود فروشی می کنند. در تهران تعداد زیادی از این زنان وجود دارند که به دزدی ، قاچاق و اعمال منافی عفت مشغولند.
وی ادامه می دهد: در بررسی که در خصوص گروه سنی زنان فاحشه انجام شد از بین 6هزار و 53 زن فاحشه ای که در کل کشور زندانی بودند دختران بین 12 تا 25 سال بیشترین تعداد را تشکیل می دهند. در تابستان به دلیل افزایش امکان تردد و عبور و مرور آمار فحشا افزایش می یابد و زنان شهرستانی برای این کار به شهرهای بزرگ می روند اما کمترین میزان فحشا در اسفند ماه اتفاق می افتد که به دلیل سرمای هوا و شرایط بد جوی تعدادی از این زنان امکان این کار را ندارند.
این آسیب شناس در تبیین علل شیوع فحشا در کشور می گوید: مهمترین عامل بروز فحشا فقر و ناتوانی زنان در تامین مایحتاج اولیه زندگی شان است.طلاق و نابسامانیهای خانوادگی، زندگی در محلات جرم خیز (مانند اطراف راه آهن و ترمینال ها) ، افزایش حاشیه نشینی و مهاجرت ، بی سوادی و ناآگاهی و اعتیاد از جمله عوامل افزایش پدیده فحشا است .زنان خانه دار به دلیل پایین بودن سطح آگاهی و عدم تکوین شخصیت و تلقین پذیری در این زمینه آسیب پذیر تر هستند
– طبق نتایج آخرین ارزیابی سریع وضعیت اعتیاد در کشور (rsa86) در حال حاضر دامنه اعتیاد 800 هزار تا یک میلیون و 700 هزار نفر را در کشور در بر گرفته که البته میانگین این محدوده یک میلیون و 200 هزار معتاد در کشور است. این نتایج همچنین نشان داد، معتادان ایرانی سالانه دو تریلیون و 687 میلیارد و 990 میلیون و 922 هزار تومان معادل سه میلیارد دلار یعنی 15 درصد از درآمد نفتی کشور در شرایط عادی را صرف مواد مخدر مي کنند
– در يک براي حداقل دستمزد در دوران سه رئیس جمهور رشد حداقل دستمزد در سالهای 71 تا 91 نشان می دهد که در سالهای فعالیت دولت هاشمی رفسنجانی از 71 تا 75 حداقل دستمزد ها از ماهی 7500 تومان با 185 درصد رشد به 21 هزار تومان افزایش پیدا کرده است. در همین دوران مقایسه حداقل دستمزد با نرخ دلار دربازار ازاد نشان میدهد قدرت خرید این دستمزد 80 درصد افزایش یافته و از 37 دلار در ماه به 67 دلار رسیده است.
در دوره فعالیت دولت محمدخاتمی از 76 تا 83 حداقل دستمزد از 26هزار تومان با افزایش 316 درصد به 108 هزار تومان رسیده است و ارزش این دستمزد در مقایسه با دلار به نرخ آزاد نشان می دهد که حداقل دستمزد ماهانه از 55 دلار به 124 دلار افزایش پیدا کرده است که نشان از رشد 127 درصدی قدرت خرید این دستمزدها دارد.
در دوره فعالیت دولت محمود احمدی نژاد از سال 84 تا ابتدای تابستان 91 حداقل ذستمزد از 122 هزار تومان با 218 درصد رشد به 389 هزار تومان رسیده است و ارزش این دستمزد در مقایسه با دلار به نرخ آزاد نشان می دهد که قدرت خرید حداقل دستمزد ماهانه مزد بگیران ایرانی در این دوره از 136 دلار با 124 درصد رشد به 290 دلار در سال 89 رسیده است و بعد از آن طی سال 90 و بهار سال 91 به دلیل افزایش بی رویه قیمت دلار به 221 دلار کاهش یافته است. برآیند تغییرات قدرت خرید حداقل دستمزد تا پایان بهار سال 91 معادل 63 درصد است. شاید بتوان گفت این افت و خیز شدید در قدرت خرید مردم طی دو سال اخیر مبنای اصلی نقد عملکرد دولت محمود احمدی نژاد بین عامه مردم قرار گیرد(خبر انلاين، تيرماه91)
-ارزش برابري ريال ايران در برابر دلار ار ابتداي انقلاب تاکنون(1392)، 432درصد کاهش يافته است
-ايران در 20 سال گذشته همواره در ميان 4کشور نخست مهاجرات نخبگان به خارج قرار گرفته است
-سرانه ي مصرف انرژي در ايران بيش از3برابر استاندارد جهاني است
-در مورد سبد فرهنگي ايران اکنون در ميان کشورهاي پايين جدول جهاني قرار گرفته است
-چند شهر ايران در ميان آلوده ترين شهرهاي جهان به لحاظ آلودگي محيط زيست بندي رتبه شده اند
-رشد سرطان در ايران، بر اساس پژوهش هاي معتبر، به مرحله ي قرمز رسيده است
-گفته مي شود از هر پنج ايراني، يک نفر داراي اختلالات جدي رواني است
-بيش از دو ميليون خانواده ي کارکنان دولت و 14 ميليون خانواده کارگران کشور بر اساس حداقل حقوقي که در سال92 تنها 20 درصد به نسبت سال 91 افزايش داشته است زير خط فقر زندگي مي کنند.(هفته نامه ي آسمان، شماره51)
-از ابتداي سال1390 تاکنون، بيش از 33درصد زنان ايران شغل خود را از دست داده اند(همان)
-بر اساس گزارش وزارت صنعت، معدن و تجارت، توليد خودرو در سال91 نسبت به مدت مشابه سال پيش از آن، 56درصد کاهش داشته است(همان)
-آخرين رقم تعداد بيکاران، سه ميليون و سيصد هزار نفر اعلام شده است اما روحاني رييس جمهور منتخب ايران گفته است به استقبال پنج ميليون بيکار خواهد رفت(همان)
-در مورد شاخص هاي مصرف کالاهاي ضروري، سرانه ي مصرف شير در دوسال گذشته، دستکم22درصد کاهش يافته است و سرانه ي مصرف لينيات به 70کيلوگرم رسيده است در حالي که تاکيد برنامه ي پنجم رسيدن به مرز167 کيلوگرم بود(همان)
-اجاره بها در ايران در ابتداي 92نسبت به مدت مشابه سال پيش 40درصد و قيمت ملک نيز 152درصد رشد داشته است(همان)
-قدرت خريد مردم ايران تنها در يک دوره ي20 ماهه، به يک سوم کاهش يافته است
– بر اساس گزارش سازمان غیر دولتی شفافیت بین الملل در 2012، ایران از ۱۰۰ امتیاز، ۲۸ نمره کسب کرده و با ۱۳ رتبه تنزل نسبت به سال گذشته درمیان ۱۷۴ کشور جهان، رتبه ي 133 را از آن خود نموده است
-بر اساس گزارش نمايندگان مجلس، در پايان1391، توليد در ايران، تنها با 40درصد ظرفيت خود فعاليت مي کند (وبسايت رسمي مجلس)
-رقم سرمايه گذاري براي تاسيس واحدهاي صنعتي در ايران به قيمت ثابت از1386 سال1390نسبت به دوره ي چهار ساله ي پيش از آن، به رقم 30 درصد رسيده است(سعيد ليلاز، چشم انداز ايران،شماره79)
-توليد ناخالص داخلي ايران از سال1390 با محاسبه ي رشد منفي 4درصدي شروع به سقوط آزاد نموده است و آثار اين فاجعه، در سال هاي 92 و93، وضعيت وخيمي را براي اقتصاد ايران به دست خواهد داد.(همان)
-اقتصاددانان ايران در خرداد ماه 1385 با نوشتن نامه اي به رييس جمهور وقت، پيش بيني کردند که در پيش گرفتن سياست هاي اقتصادي دولت نهم اقتصاد ايران را نابود خواهد کرد. 6سال بعد و پس از تحقق تقريبا کامل تمام پيش بيني هاي، اين بار، 43 اقتصاددان ايران در سال91، در نامه اي سرگشاده، اعلام کردند اکنون ديگر نه اقتصاد ايران و نه حاکميت، بلکه کيان ايران در خطر است.
-موضوع مهم ديگري که بايد بدان اشاره نمود بي توجهي جمهوري اسلامي ايران به مطالبات هويت خواهانه ي مليت هاي ساکن ايران است. بر خلاف شوروي پيشين که حقوق مليت ها را به رسميت شناخته و حتي در قانون اساسي مصوب دوران استالين نيز بر حق تعيين سرنوشت ملت ها تاکيد شده بود در ايران نه تنها مليت ها فاقد رسميت و مشروعيت هستند(و بر پايه ي قانون اساسي، قوميت ناميده مي شوند که يک “تقليل گرايي قانوني و ضايطه مند” است) در بسياري موارد هرگونه مطالبان ملت-پايه در حوزه هاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، آموزشي-تربيتي و…جرم تا حد خيانت نيز محسوب مي شود(ادامه دارد)

https://l.facebook.com/l.php?u=http%3A%2F%2Fbehzadkhoshhali.com%2F%25d8%25aa%25d8%25ac%25d8%25b2%25d9%258a%25d9%2587-%25d9%258a%25d8%25a7-%25d9%2581%25d8%25b1%25d9%2588%25d9%25be%25d8%25a7%25d8%25b4%25db%258c%25d8%259f-%25d9%2587%25d9%2585-%25d9%2581%25d8%25b1%25d9%2588%25d9%25be%25d8%25a7%25d8%25b4%25db%258c-%25d9%2587%25d9%2585-%25d8%25aa%25d8%25ac%25d8%25b2%25d9%258a%25d9%2587-2%2F&h=ATO6yGbRRxMO8FQyduF5lS4vYNLwgTRBtpHbQ-9f8gEE8Vc0iYA3jywHxb6W-b62XL_DnHKxEZ-em3gAyMkYT6DV2kzCZcKjRA740NyoFlLeiszqyxk34j682qUSUaHVGi3UXrnW5MHskU-SqahpEk71fwn1EVkxzpcq1akfSy2zPSkUtxv-_pc0OHEr5zkb7Hqj735L1dWkgYZZjuL6D7z3sOiM8fgvtwJ3ueK1cNeFrna-x-CFu5t6k9Vj7_in6d3rexKKfT0Iz6CR7eMd6B4LfEMh8I5qrMIxBBuDr1M


تجزيه يا فروپاشی؟ هم فروپاشی هم تجزيه (بخش نخست)

آيا دلايل “فروپاشي شوروي”، همان علت هاي “فروپاشي ايران” نيز خواهند بود
برآوردي تطبيقي ميان آنچه در ابتداي دهه ي نود ميلادي سده ي بيستم، يکي از بزرگترين امپراتوري هاي تاريخ-پهناورترين کشور جهان-را به ورطه ي فروپاشي افکند با آنچه از ابتداي پيروزي انقلاب ايران و روي کار آمدن جمهوري اسلامي تا به امروز، مي توان مشاهده کرد به روشني نشان مي دهند که پروسه ي فروپاشي کشورها نيز چونان روند شکل گيري آنها مي تواند از مجموعه اي از سازوکارهاي مشترک پيروي نمايد. مکانيسم هايي که تنها با جابجايي برخي واژگان-آن هم تنها به دليل خاستگاه و اقتضائات-حتي قابليت آن را نيز خواهد داشت که به صورت يک مقايسه ي تطبيقي نيز، قابل بررسي و البته دفاع باشد.
در اين نوشتار ابتدا به بررسي مهمترين علل فروپاشي شوروي سابق خواهيم پرداخت و در بخش پاياني، تنها به مفاهيم و اصطلاحاتي خواهيم پرداخت که نظام جمهوري اسلامي در ايران، حسب اقتضا، بازتوليد و مجددا اقدام به نامگذاري آن نموده است چرا که بر اين باورم شواهد آنچنان گويا و در دسترس هستند که نيازي به موارد مورد تطبيق در سيستم کنوني ايران احساس نخواهد شد.
اشاره اي کوتاه به شوروي سابق
اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي كشوري كثيرالمله با تاکيد بر حضور مليت ها و اقوام گوناگون در قانون اساسي اين کشور بود که به صورت رسمي، تعريف و همه ي حقوق ملت بودن در مورد آنها به رسميت شناخته شده بود. اقوام و ملل ساكن در اين سرزمين با داشتن زبان ملي، آداب و سنن ملي و مذاهب و فرقه‌هاي متنوع در كنار هم مي‌زيستند، فرهنگ مشترك آنها بر مبناي فرهنگ‌هاي ملي و تاثيرپذيري متقابل اين فرهنگ‌ها شكل مي‌گرفت و جايي براي تبعيضات ملي و تنازع قومي باقي نمي‌‌ماند. و همه اقوام و ملت‌ها، صرفنظر از منسوبيت ملي، مذهبي و نژادي در صلح و صفا زندگي مي‌كردند و برابري و برادري هسته اصلي مناسبات ميان ملت‌ها را تشكيل مي‌داد.
در زمينه ي اقتصادي و نظام توزيعي نيز “عدالت توزيعي” با وجود کاستي هاي بسيار، همچنان خود را متعهد به توزيع يکسان در تمامي زمينه ها مي ديد و به جرات مي توان گفت در بيشتر دوران هفتاد ساله ي نظام سوسياليستي، آنچه به عنوان “ضريب جيني” شناخته شده و در ساده ترين معنا، شکاف فقير-غني خوانده مي شود در يکي از بهينه ترين حالات خود بود.
اما پرسش مهمي که بايد بدان پرداخته شود آن است که اين ابرقدرت بزرگ، چگونه به ناگاه درهم شکست و آيا اصولا مي توان گفت شوروي يک شبه از جغرافياي سياسي، محو شد؟
پاسخ بيگمان منفي خواهد بود و به همين دليل، تلاش خواهيم کرد تا آنجا که ممکن است به بررسي دلايلي بپردازيم که از همان آغاز تا دسامبر1991 به مثابه يک گلوله برف کوچک که از فراز يک بلندي به سوي پايين مي لغزد و سرانجام به کوهي غيرقابل کنترل تبديل مي شود شوروي را به از هم فورپاشيد.
هرچند پژوهشگران بزرگ انديشي چون دکتر حسين بشيريه چهار عامل بحران سلطه و استیلا و افزایش نارضایتی عمومی؛ بحران در ایدئولوژی مشروعیت‌بخشی که حاکمیت بر اقشار مختلف جامعه تحمیل می‌کند؛ بحران کارآمدی در روند بورکراسی که سازوکار یک جامعه را پیش می برد و بحران در همبستگی طبقه حاکم و ناتوانی در تضمین منافع آن را بنيادي ترين عوامل اين شگفتي تاريخي برمي شمارند اما لازم مي دانم به صورتي جزيي تر، به بررسي دلايل و در ادامه هدف خود از طرح اين موضوع بپردازم.
عوامل داخلي فروپاشي شوروي:
-حاکميت مطلق ايدئولوژي مارکسيسم دولتي بر تمامي شوون سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و تربيتي
-ديکتاتوري و خفقان حاکم بر جامعه و جنايات ضد بشري دولتمردان و سردمداران اين کشور که که زمينه هاي اجتماعي را براي کاهش سطح مشارکت سياسي مردم فراهم آورد. بر اثر اين خط و مشي ديکتاتور منشانه و سياست هاي استبدادي، ميليون ها نفر به طور وحشيانه اي به مرگ محکوم شدند که نتيجه آن ايجاد تنفر و بي اعتمادي در مردم نسبت به نظام حاکم بود.
– بي اعتقادي رهبران شوروي به ايدئولوژي کمونيستي و نفاق در گفتار و رفتار آنان که پايگاه مردمي نظام را به شدت در معرض خطر قرار داد.
– تأکيد بر توسعه تک بعدي و بي توجهي به توسعه متوازن باعث عقب ماندگي اين کشور در عرصه هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي و ضربه پذيري آن شد.
-اختلاف هاي داخلي در درون حزب کمونيسم و تشديد اختلاف نيروها در نظام شوروي و کشيده شدن اختلاف هاي دروني به بيرون
-مبارزه مستمر با ارزش هاي ريشه دار و سنتي جامعه، بحران ها و خلأهاي بسيار زيادي را به وجود آورد که حزب کمونيست و ايدئولوژي سوسياليسم به هيچ وجه توانايي پاسخ گويي به آنها را نداشت.
-سياست هاي يکسان سازي فرهنگي و قومي، علاوه بر صرف هزينه هاي مالي و انساني فراوان، منجر به انباشت تدريجي نفرت و استمرار آن در ميان ديگر مليت هاي ساکن شوروي شد
-فدراسيون روسيه با در پيش گرفتن سياست “برادر بزرگ” در برابر ساير مليت ها، خود به بزرگترين عامل تبعيض سيستماتيک همه جانبه تبديل شد
-گسترش فحشا به صورت سيستمي و رواج اعتياد به الکل که ساختار اجتماعي کشور را با تهديد تلاشي مواجه ساخت و به سقوط شديد بهره وري نيروي کار نيز منجر گشت
-آلودگي قشر وسيعي از جوانان به فساد اخلاقي در تمامي شوون و تبديل شدن آن به هنجار
-گسترش قمارخانه‌ها و كلوپ‌هاي شبانه به جاي فرهنگسراها، كتابخانه‌ها و سينماها و سقوط ناگهاني ادبيات و تئاتر پرآوازه ي روس
-از دست رفتن جذابيت علم و هنر به عنوان يک وجهه و شان اجتماعي و کاهش سهم توليد علم شوروي پس از يک دوران دو دهه اي شکوفايي و اوج
بر اثر آنچه در سپهر اجتماعي شوروي در سال هاي متاخر روي داد به تدريج فرهنگ نگاه از بالا نهادينه و فرهنگ مردمي و انساني در مقابل فرهنگ خودخواهي و برتري‌جويي تاب از کف ربود و شرايطي به وجود آمد که فرصت‌طلبان، ثروت‌هاي باد آورده، قـدرت سياسي و اقتصـادي را قبضه و اراده ي خود را به همـگان تحميل نمـودند.
-به باور بسياري، با مرگ لنين، شوروي نتوانست از طريق مدارس و رسانه‌هاي زير كنترل دولت، سوسياليسم را در مغز و قلب نسل‌هاي تازه جاي دهد. آموزش در شوروي در دهه ي سوم انقلاب، تا حد يک سيستم شستشوي مغزي تنزل پيدا کرد.
شوروی بین سالهای ١٩٤٥ تا ١٩٨٥ کارکردهای زیادی چون توانایی همسان سازی و وابسته‌سازی مجموعه‌ای از کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی، نهادسازی فراملی، توانایی القاي قواعد تنظیم کننده رفتار واحدهای پیرامونی، …را از خود به خوبی بروز داده بود، اما این ابرقدرتی بر مبنای ارکان واقعی قدرت یعنی رشد پایدار اقتصادی بنا نشده بود. روسها خیلی تلاش کردند در برابر تلاش کشورهای غربی برای القای الگوی توسعه از طریق ساختارهای بین‌المللی غربی، الگوی راه رشد غیرسرمایه‌داری را القا کنند. البته بطور ظاهری تا اندازه زیادی هم موفق شدند. به گونه‌ای که در دهه های ١٩٦٠ و ١٩٧٠ مدل توسعه اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو مدل رشد صنعتی تلقی می‌شد و توسط بسیاری از نظریه‌پردازان اقتصاد سیاسی به رسمیت شناخته شده بود. اما این جایگاه و مرتبه مبتنی بر رشد هماهنگ و متوازن عناصر قدرت نبود. بررسی مدل حکومتی اتحاد جماهیر شوروی حاکی از این است که این مدل حداقل از سه محور اساسی برخوردار بود. این محورها عبارت بودند از:
-الگوی راه رشد غیر سرمایه‌داری در عرصه اقتصادی،
-الگوی سانترالیسم دمکراتیک در عرصه سیاسی
– الگوی سیاست خارجی سوسیالیستی در روابط با کشورهای سوسیالیست یا عضو بلوک شرق
واقعیت قابل تأکید این است که مدل شوروی در واقع در هر سه الگو با شکست‌های قابل ملاحظه‌ای روبرو شد. در عرصه اقتصادی روند کاهش رشد اقتصادی شوروی از دهه ١٩٧٠آغاز شد و به سرعت توان رقابتی این کشور را به تحلیل برد.
-در عرصه سیاسی، الگوی تمرکزگرایی دمکراتیک هیچگاه نتوانست به خلق هویت شورویایی برای اقوام مختلفی که این امپراتوری را شکل می‌دادند، بینجامد. در مقابل، این الگو وضعیت را به گونه‌ای رقم زده بود که کوچکترین تصمیم‌ها در نواحی دور افتاده شوروی نیز نیازمند اخذ دستور از حکومت مرکزی بود. در حوزه سیاست خارجی نیز رهبران شوروی تعهداتی را برای خود ایجاد کرده بودند که عملاً فاقد توانایی لازم برای پاسخگویی به آن بودند. در واقع موقعیت ابرقدرتی شوروی و الزامات ناشی از آن با تواناییها و ظرفیتهای این کشور تعارض داشت.
-بسياري ديگر فروپاشی شوروی را به دوره برژنف و پس از آن مربوط می‌دانند. شاید همانگونه که تاریخدانان و دانشمند علوم سیاسی چون استفان کوتکین اظهار داشته اند تنها افزایش قیمت نفت از دهه 1970 موجب تأخیر در فروپاشی اقتصادی شوروی و برآورده شدن آرزوهای رهبران این کشور شد.
-سرکوب هاي شديد سياسي مخالفان و منتقدان وضع موجود ايدئولوژي و حاکميت سياسي، اعدام هاي عقيدتي و فرار نخبگان در مقاطع گوناگون از کشور
-تدوين سيستم برنامه ريزي مرکزي و اولويت بخشي به اقتصاد دستوري
-عدم تدوین یک مدل کامل برای اصلاحات و عدم توجه به میزان ظرفیت یک سیستم سیاسی و اجتماعی برای تغییر پس از احساس ضرورت تحولات
-فقدان ظرفيت سيستم سیستم سیاسی و اجتماعی برای انقباض و انبساط پس از ظهور آثار چرخه هاي معيوب ناشي از دوران تسلط نظام برنامه ريزي مرکزي که به دليل شکل گيري نوعي انعطاف ناپذيري، سرانجام به نابودي سيستم انجاميد
-خوش بيني و خيال پردازي نسل آخر رهبران در مورد قطعي بودن موفقيت اصلاحات بدون توجه به تنش هاي فزاينده در سيستم و ارتعاشات اجزاي آن که در نهايت به ظهور واگرايي ملي و انفجار اجتماعي منجر گشت
-بي توجهي به الزامات ينيادين اقتصاد و شتاب عجولانه براي دستيابي به اهداف بدون در نظر گرفتن ضرورت وجود فضاي آرام و همچنين حفظ اقتدار سياسي
-اميد واهي بستن به تکرار اعتماد مردم با وجود انباشت نارضايي ها در دوره هاي گوناگون
-فراگير شدن بحران هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي و از دست دادن تمامي پشتوانه هاي مردمي
-کاهش ارزش پول ملي شوروي به ميزان 40 هزار برابر در مقابل دلار و بدهي هاي خارجي 160 ميليارد دلاري
-ناتواني در رويارويي و تامين نيازهاي جديد جامعه با منشا خارج سيستمي و فقدان قدرت سیستم براي پاسخگویی به این نیازها نیست که سيستم را وارد بحران بازگشت ناپذير نمود
-در مورذ شکست در ساختن هویت شوروی نيز بايد گفت رهبران اتحاد جماهیر شوروی با تکیه بر ایدئولوژی تلاش زیادی داشتند که از انسجام ملتهای متنوع با فرهنگ و مذهب مختلف یک هویت واحد به نام شوروی ایجاد کنند. هر چند حدود ٤ دهه برای این هدف تلاش شد، اما وجود مشکلات اقتصادی با کاهش قدرت ایدئولوژیکی سرانجام موجب تکه تکه شدن این پیکره نامتجانس شد.
-درزمينه ي اختلافات سیاسی نيز بايد گفت وقتی از فروپاشی شوروی سخن به میان میآید برخی از طرفداران نظریه دخالت خارجی در فروپاشی شوروی از نقش گورباچف سخن به میان می‌آورند. اما واقعیت این است که گورباچف امید داشت برنامه‌های اصلاحات اقتصادی و سیاسی او (پروستریکا و گلاسنوست) باعث افزایش سطح زندگی و مدرنیزاسیون شوروی شود، ولی ساختار سیاسی و اقتصادی این کشور قابلیت آن را نداشت. گرچه تلاش گورباچف به نوعی برای مهیا کردن شوروی برای مطالبات مردم بود، اما دموکراتیزاسیون اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سوال برد. چون با مخالفت شدید و کودتای وفاداران تندروی حزب کمونیست روبرو شد
-ظهور و تشديد نارضایتی‌های مردمی از حكومت مركزی در اواخر شوروي سابق
-واقعه اتمی چرنوبیل
-افت شدید اقتصاد شوروی در شرایط كاهش بی‌سابقه بهای نفت تا بشكه‌ای شش دلار
– نایاب شدن اجناس و كالاها در مغازه‌ها
-آغاز نافرمانی مردمی در سراسر كشور
-ناکارآمدی و ضایعات و بهره وری ضعیف و فقدان انضباط در کار و رشد کند در شاخص های زندگی
-“شکست شاخص های زیستی سوسیالیستی” مانند “رشد آگاهی و سطح فرهنگی”، “مصرف معقول”، “رژیم غذایی عاقلانه” و “خدمات عمومی با کیفیت” و “استفادۀ مناسب از اوقات فراغت هم از نظر اخلاقی و هم از نظر زیبایی شناختی”
-برنامه ریزی ضعیف و مدیریت قدیمی و منسوخ و کوتاهی در بکارگیری نوآوری های علمی و فنی و تکیۀ بیشتر بر شیوه های تولید گسترده تا شیوۀ تولید فشرده و فقدان انضباط در کار موجب نارسایی و کمبودهای اقتصادی
-تاکيد بر سیاست همزیستی مسالمت آمیز و پرهیز از جنگ در عين پافشاري بر تداوم فراگیر و بین المللی مبارزۀ طبقاتی
-اتهام افکني به ديگري امپرياليسم در دهۀ 1970 و عنوان نمودن رسانه اي-تبليغي ضديت با اتحاد شوروي در قالب طرح مسالۀ “ناراضیان” و “حقوق بشر” و همچنين افزایش برنامه های رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی با دستاويز قرار دادن کارزار ایدئولوژیک غرب عليه اتحاد شوروی و ضرورت مواجهه با آن
-سقوط نظام بهداشت و درمان به دليل واردات داروهاي بي کيفيت به دنبال از دست دادن واردات داروي با کيفيت اروپاي شرقي
-بي توجهي و اهميت ندادن به خيزش هاي ناسيوناليستي در مناطق بالتيک
عوامل خارجي فروپاشي شوروي:
-کشاندن شوروي به مسابقه تسليحاتي و گسترش ابعاد آن براي سوق دادن اين کشور به توسعه تک بعدي و غافل ماندن از ساير ابعاد توسعه. اين امر فاصله سطح زندگي مردم شوروي از کشورهاي غربي را بسيار زياد کرد. اگرچه در شوروي هيچ کس بدون خانه نبود، آموزش رايگان امري همه گير شده بود و در صد بي سوادي نزديک به صفر بود، اما سطح زندگي، رفاه عمومي و دسترسي به امکانات ديگر، با مردم غرب قابل مقايسه نبود
– محاصره سياسي – امنيتي شوروي توسط آمريکا وغرب براساس دکتر ين هاي آيزنهاور، کندي، جانسون، نيکسون، کارتر و ريگان، ارتباط مردمي اين کشور را با جهان غرب به کلي قطع نمود واز سوي ديگر تبليغات نظام کمونيستي و سردمداران شوروي بر ضد غرب کاملا غير واقعي بود به گونه اي که بعد از فروپاشي شوروي، مردم آن با واقعيت هايي مواجه شدند که ماهيت تبليغات دولتمردان کشورشان را آشکار ساخت
– تحريم هاي اقتصادي و صنعتي غرب بر عليه اين کشور و نفوذ و تسلط غرب بر مؤسسات مالي بين الملل نظير صندوق بين المللي پول و بانک جهاني، مانع اعطاي تسهيلات مالي اين نهاد ها به اتحاد جماهير شوروي و مجموعه اردوگاه شرق شد. از سوي ديگر شعار ايدئولوژي کمونيسم که «هر کس بايد به اندازه توانش کار کند و به اندازه نيازش برداشت نمايد» شعاري غير واقعي و بدون ضمانت اجرايي بود. تحقق اين شعار تنها با تقوا و ايمان امکان پذير بود که کمونيسم از هر دوي آنها بي بهره بود. بنابراين راهي جز حاکميت زور و برخوردهاي استبدادي نداشت نتيجه چنين اقتصادي بي توجهي به سطح زندگي مردم و هدر رفتن ثروت هاي ملي بود
-جنگ هاي سلطه گرايانه و مداخلات نظامي شوروي نظير جنگ کره، درگيري در چين، جنگ ويتنام، رقابت هاي نظامي در آفريقا و جنگ افغانستان، که يکي پس از ديگري در گرفت، بنيه اقتصادي شوروي را تضعيف کرد. از آنجا که هزينه رقابت هاي وسيع نظامي عمدتا بر عهده مردم شوروي بود، لذا هر روز بر دامنه نارضايتي هاي مردم افزوده مي شد
-به راه انداختن جنگ تبليغاتي و رواني گسترده بر ضد اتحاد جماهير شوروي توسط امپراطوري خبري غرب، جهت تخريب چهره آن کشور و بزرگ نمايي نقاط ضعف و..
– پشتيباني وسيع غرب از مخالفان نظام حاکم بر شوروي از يک طرف و بي اعتبار ساختن نهادهاي قضايي، امنيتي و انتظامي شوروي از طرف ديگر، زمينه را براي ترويج آنارشيسم و طغيان هاي اجتماعي فراهم ساخت
-پشتيباني همه جانبه ي مالي و معنوي از نهضت هاي آزاديبخش جهان که در نهايت اين کشور را در مسير ورشکستگي اقتصادي قرار داد
-هزينه هاي بسيار سنگين لشگر کشي به افغانستان و درگير شدن در يک جنگ فرسايشي بلند مدت که در نهايت، اين کشور را به نابودي کشاند
– سیستم اقتصادی شوروی مبتنی بر دو رکن بیشتر نبود؛ یکی فروش نفت و دیگری اقتصاد کشاورزی؛ هر چند خروشچف در سال 1961 به اقتصاد شوروی می‌بالید که تولید ناخالص داخلی این کشور از ایالات متحده پیشی گرفته، اما به زودی ناتوانی‌های اقتصادی شوروی بروز کرد. رشد تولید ناخالص داخلی شوروی در سال ١٩٧٠ به زیر ٣ درصد و در سال ١٩٨٥ به ١.٦ درصد کاهش یافت.
-نظام شوروي سابق با افزایش سهم مخارج دفاعی و نظامی در بودجه اقتصادی، در بخش نظامی همواره سهم رو به ازدیادی را ازمنابع مولد اقتصادی به خود جذب می‌کرد و این سهم در تولید ناخالص ملی حداقل به ١٣ درصد می‌رسید. علاوه بر این بخش قابل توجهی از نیروی کار ماهر و فنی نیز به این بخش منتقل شده بودند.
-زمامداران شوروي سابق با پذیرفتن تعهدات فراتر از توان و ظرفیت اقتصادی برای القای ایدئولوژی خود و جذب هم پیمانان بیشتر، در سیاست خارجی خود تعهداتی پذیرفته بودند که در توان اقتصادی این کشور نبود. روسها به دلیل الزامات سیاسی و ایدئولوژیک از منطق اقتصادی چشم پوشی می‌کردند. کالاها میان کشورهای این بلوک به قیمت غیرواقعی مبادله می‌شد، در تقسیم کار میان کشورها اصل مزیت نسبی نادیده گرفته می‌شد و بیشتر جنبه رقابت با غرب مورد توجه قرار داشت. در اوایل دهه ١٩٧٠ که قیمت نفت شدیداً افزایش پیدا کرد، رهبران شوروی هر بشکه نفت را به مبلغ کمتر از سه دلار به کشورهای اروپایی شرقی می‌فروختند. این قیمتها در سال ١٩٧٥ به ٧ دلار افزایش پیدا کرد، لکن هنوز با قیمت ٥/١٠ دلاری اوپک فاصله زیادی داشت. علاوه بر این شوروی قیمت کالاهای صادراتی خود را به اعضای بلوک شرق بدون در نظر گرفتن قیمت جهانی آنها، در چهارچوب قراردادهای پنج ساله تعیین می‌کردند. به همین دلیل شوروی در اواخر عمر خود به واردات مایحتاج خود؛ نه تنها صنایع بلکه محصولات کشاورزی از غرب نیازمند شده بود. این موضوع بیش از همه عوامل موجب شکست ایده شوروی شد.
-در زمينه ي رقابت تسلیحاتی نيز بايد گفت مهمترین مساله در بی‌منطقی اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی رقابت تسلیحاتی بود که هر چند از الزامات ابرقدرتی محسوب می‌شود اما در توان واقعی اقتصادی این کشور نبود. اغلب تخمین ها بر این فرض هستند که مخارج نظامی شوروی ١٠ الی ١٧ درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بوده و تا قبل از ١٩٧٦ هر سال نرخ رشدی بین ٤ تا درصد داشته و در سالهای بعد تا سال ١٩٨٢ به دو رصد کاهش یافته بود. در هر صورت این آمار و ارقام نشان می‌دهد بخش قابل توجهی از درآمد این کشور صرف مسابقه تسلیحاتی با غرب می‌شد. به همین دلیل برخی از تحلیلگران حتی از بازی هوشیارانه آمریکا در این حوزه سخن میگویند. آمریکا با علم به ناتوانی اقتصادی شوروی به ادامه مسابقه تسلیحاتی، با اعلام اجرای طرح دفاع استراتژیک فضایی معروف به (S.D.I) موجب عقب نشینی اجباری شوروی و در نهایت سقوط این ابر قدرت شد.
-جنگ افغانستان که ارتش اتحاديه ي جماهير شوروي پيشين را در باتلاق مقاومت مردم افغانستان درگير ساخت و به صورت يک جنگ فرسايشي چند ساله، هزينه هاي اقتصادي، نظامي و سياسي بسياري روي دست حاکمان توسعه طلب کرملين گذارد به باور بسياري، نقطه ي شروع فروپاشي همه جانبه ي اين اتحاديه ي بزرگ و نيرومند شد و با تاثير بر تمامي حوزه هاي سپهر جغرافياي سياسي شوروي، به مبدا تقويم شمارش معکوس درهم شکستن اين کشور گره خورد.
اتحاديه ي جماهير شوروي سوسياليستي که تا يک روز پيش از فروپاشي، به جرات، بر نيمي از جهان، سيادت عقيدتي و ايدئولوژيک داشت و به تنهايي مساحتي بالغ بر 22ميليون کيلومتر مربع از گوي خاکي را قلمرو بزرگترين امپراتوري عصر ساخته بود در نقطه ي صفر چنان از هم پاشيد که حتي رهبران نيز از پذيرش اداره و کنترل کشور سرباز زدند، تانک هاي ارتش براي حداقل ساختن هزينه ي گذار به خيابان ها آمدند و اتفاقا شهروندان ديروز شوروي نيز با آغوش باز و روي گشاده به استقبال فروپاشي شتافتند.

تجزيه يا فروپاشی؟ هم فروپاشی هم تجزيه (بخش نخست)

 

twitter
Youtube
Facebook