منادیان بخش فکری فدرالیسم،  حفظ تمامیت ارضی ایران را پذیرفته اند


مدتیست که دوستان فدرالیست حرکت ملی آزربایجان, پس از چندین سال وقفه, بار دیگر بحث فرسایشی استقلال یا فدرالیسم را با همان تم سابق و منطق تکراری پیش کشیده اند. راستگراترین منادیان این بخش فکری که فدرالیسم را نه برای حل معضل سیاست فاشیستی یکسان سازی – فارس سازی ملل دیگر, بلکه برای حفظ تمامیت ارضی ایران پذیرفته اند نیز, تحرکاتی را آغاز کرده اند و سعی واهی در پیشروی سیاسی در درون حرکت ملی آزربایجان دارند. برخی نیز ناگهان دریافته اند که گویا فدرالیسم دموکراتیک در ایران در حال گسترش و شکل گیریست!!!!! . تصور احساسی حاملان تفکر فدرالیستی در درون حرکت ملی آزربایجان بر اینست که با تحزب و گردهم آمدن حول دسته جات سیاسی و از طریق مذاکره میتوان به فدرالیسم رسید. اینان غافلند که امکان تحزب در ابعاد وسیع و کارآمد در جمهوری کهریزکی-اسلامی ایران ممکن نیست و مهمتر اینکه فرهنگ سیاسی ایران با دیالوگ و مذاکره کاملا بیگانه است. ایران فارس-محور نیازمند شوکهای فراوانیست تا حدود حقوق خودی ها و دامنه حقوق دیگر ملل ساکن ایران را در یابد.


دلیل اصلی استقلالطلبی اکثریت بزرگی از فعالین حرکت ملی آزربایجان, عقب ماندگی مفرط سیاسیون ایرانی و عدم وجود طرف مذاکره قابل اعتماد نیست, بلکه منافع ملی آزربایجانیها حکم میکند که هرچه زودتر به جرگه کشورهای مستقل بپیوندند. حتی رادیکالترین فرم از اشکال مختلف فدرالیسم قادر به حل حداقل پنج معضل اساسی آزربایجان جنوبی نخواهد بود.

مدتیست که دوستان فدرالیست حرکت ملی آزربایجان, پس از چندین سال وقفه, بار دیگر بحث فرسایشی استقلال یا فدرالیسم را با همان تم سابق و منطق تکراری پیش کشیده اند. راستگراترین منادیان این بخش فکری که فدرالیسم را نه برای حل معضل سیاست فاشیستی یکسان سازی – فارس سازی ملل دیگر, بلکه برای حفظ تمامیت ارضی ایران پذیرفته اند نیز, تحرکاتی را آغاز کرده اند و سعی واهی در پیشروی سیاسی در درون حرکت ملی آزربایجان دارند. برخی نیز ناگهان دریافته اند که گویا فدرالیسم دموکراتیک در ایران در حال گسترش و شکل گیریست!!!!! . تصور احساسی حاملان تفکر فدرالیستی در درون حرکت ملی آزربایجان بر اینست که با تحزب و گردهم آمدن حول دسته جات سیاسی و از طریق مذاکره میتوان به فدرالیسم رسید. اینان غافلند که امکان تحزب در ابعاد وسیع و کارآمد در جمهوری کهریزکی-اسلامی ایران ممکن نیست و مهمتر اینکه فرهنگ سیاسی ایران با دیالوگ و مذاکره کاملا بیگانه است. ایران فارس-محور نیازمند شوکهای فراوانیست تا حدود حقوق خودی ها و دامنه حقوق دیگر ملل ساکن ایران را در یابد.
تردیدی نیست که عمر طبیعی جمهوری کهریزکی-اسلامی-فارسی ایران به سر آمده و قلب بشدت بیمارش هرآن میتواند از طپش بازایستد. لکن احدی قادر نیست حوادث سیاسی پس از فروپاشی حکومت فاشیستی را بدرستی پیشبینی کند, چرا که همه پارامترهای تغییر, تقریبا غیر قابل کنترل هستند. ما تنها میتوانیم برای لحظه صفر که همان نابودی ناگهانی حکومت مرکزی بدلیل قیام مردم بستوه آمده , دخالتهای بین المللی و یا هردو خواهد بود برنامه داشته و بر وزن مولفه های تغییر آگاهانه اندکی بیافزائیم. در ایران فارس-محور, همواره تغییرات دیمی و دفعی بوده است و احزاب و گروههای متشکل سرتاسری پر مدعای کج فهم, نقشی نمایشی داشته اند و وجودشان تنها بر غوغای آن افزوده است. ازطرفی سنت حکومتی در هر دو دوره شاه و شیخ بر اصل زور و سرکوب استوار بوده و گه گاهی تنها برای خرید زمان در دورانی که اعمال زور ممکن نبوده تن به مذاکره داده و پس از تجدید قوا, مخالفان خود را از هر جنسی -حتی خودی های سابق- بشدت درهم کوبیده است. احزاب و دسته جات سرتاسری مخالف حکومت نیز, علیرغم تلاش تعارف گونه در استتار آن, بدون استثنا به سنت سرکوب وفادارند و درصورت قرار گرفتن در راس امور, بجز زور ابزار دیگری در اختیار نخواهند داشت. هیچ گروه و دسته سیاسی سرتاسری قادر به کنترل و کانالیزه کردن خشم ملل غیر فارس از یک طرف و نژاد پرستی نهادینه در بخشهای فارس نشین از طرف دیگرنیست چراکه خود نیز بنوعی هیزم بیار آتش سیاستهای تبعیض آمیز و فاشیستی بوده اند.
فدرالیستهای ساده لوح ما بعضا با استناد به سخنان برخی از شخصیت های ایرانگرای چپ , خود و دیگران را می فریبند که گویا جامعه ایرانی فارس محور در شرف تحول است و تفکر فاشیستی یکسان سازی در حال عقب نشینی می باشد. وقایع آراکان روهینگای میانمار (برمه) باید چشمان فدرالیستهای خوش باور و بغایت احساساتی ما را, که وجود تک و توک فعالین حقوق بشر از جنس آنگ سانگ سوچی ها در احزاب سرتاسری را نشانه وجود نگاه مدرن به مسائل ملل ساکن ایران می دانند, باز کرده باشد. نژاد پرستی نهادینه در جامعه ایرانی مسیر هرگونه راه حل از طریق مذاکره و توافق را مسدود کرده و حتی سخن از فدرالیزم و حق تعیین سرنوشت از جانب حکام آینده در ایران حکم خودکشی سیاسی را خواهد داشت. اینان تنها زمانیکه دستشان به جائی بند نیست , صرفا برای یارگیری از ادبیات حقوق بشری استفاده می کنند. به همین دلیل است که فدرالیستهای حرکت ملی تنها با خودشان تانگوی فدرالیسم می رقصند و نه در میان دولتیان و نه در بین مخالفانی که احتمال قبض قدرت را دارند شریک مذاکره ندارند و نخواهند داشت. شکی ندارم که بخش صادق فدرالیستهای ما در جریان رویاروئی مستقیم با فاشیسم ایرانی به استقلال طلبان خواهند پیوست. بد نیست بدانیم که رهبری استقلال طلبان کاتالونیا, باسک, اسلواکی, کردستان عراق, بوسنیا, کوزوو و … همه زمانی فدرالیست بودند اما درجریان مبارزه دریافتند که تنها استقلال کامل منافع ملیشان را تامین می کند.
جالب است که بعضا دمیدن در باد فدرالیسم از طرف فردی از اردوگاه راست ایرانیستها همانند سلطنتطلبان, با ژست روشنفکرانه و بقصد فریب و کاستن از التهاب ائتنیکی درون گروهی که خود بانی آن هستند صورت میگیرد اما فعالین حرکت ملی آزربایجان واقفند که اینان در صورت کسب قدرت با اتکا به نژادپرستی نهادینه در جامعه ایرانی-فارسی به قلع و قمع ملل غیر فارس خواهند پرداخت. دلیل دیگر سخنانی از این دست از سوی نژادپرستان, تقویت این توهم در میان فدرالیستهای ساده لوح و خود بزرگ بین ماست که گویا فدرالیسم از طریق گفتکو دست یافتنیست. بخشی از رهبریت شوونیزم در اپوزیسیون , با اتخاذ سیاست های پوپولیستی و دم زدن از فدرالیسم , بزعم خود یا یک تیر دو نشان را هدف میگیرند. ایجاد تشتت در میان استقلالطلبان و فدرالیستهای حرکت ملی و روتوش و زیباسازی تصویر کریه سیاسی خود برای ارائه به مجامع حقوق بشری.
و اما دلیل اصلی استقلالطلبی اکثریت بزرگی از فعالین حرکت ملی آزربایجان, عقب ماندگی مفرط سیاسیون ایرانی و عدم وجود طرف مذاکره قابل اعتماد نیست, بلکه منافع ملی آزربایجانیها حکم میکند که هرچه زودتر به جرگه کشورهای مستقل بپیوندند. حتی رادیکالترین فرم از اشکال مختلف فدرالیسم قادر به حل حداقل پنج معضل اساسی آزربایجان جنوبی نخواهد بود.
1. بدون ارتش و نیروی نظامی همطراز با حکومت مرکزی, هیچ تضمینی بر تداوم فدرالیسم -حتی درصورت تحقق آن- موجود نیست. از توافق پیشه وری با قوام السطنه گرفته تا توافقات دیگر و حوادث دنیای پر آشوب آموخته ایم که جامعه کشورهای مستقل جهان, اشتهای درگیری بمنظور تضمین اجرای توافقت بعمل آمده مابین ملل داخل کشورها و حتی بعضا مابین دول را ندارند مگر باقتضای منافع ملی خود که آنهم در بده بستانهای فی مابین قابل حل هستند. ما تنها میتوانیم احقاق حقوق خود را , با اتکا به به وزن سیاسی, اقتصادی و نظامی ملت خود برگشت ناپذیر سازیم. این کار بدون داشتن ارتشی قوی ممکن نیست. داشتن ارتش مستقل با هیچ نوع فدرالیسمی خوانائی نداردو یکی از مظاهر استقلال است.
2. هر کشوری در راستای تامین منافع امنیتی و اقتصادی خود, حدود و ثغور روابط با دیگر دولتها و و بلوکهای بین المللی را تعیین و تنظیم می کند. سیستم اداری-دولتی ایرانی از هر نوع و جنسی حتی نوع فدرال که باشد, در دنیای چند قطبی ما , لاجرم امنیت خود را در قالب روابط نزدیک با ابرقدرتهائی همانند روسیه و چین و یا همسایگانی مثل ارمنستان و عراق میتواند تعریف کرده و خواهد کرد. آزربایجان جنوبی بازنده بزرگ دکترین امنیتی از این نوع بوده و خواهد بود. از شر سر اعمال چنین سیاستهائی در منطقه است که در هر برحه ای از تاریخ که آشوبی در منطقه بر پا می شود , ما ترکهای آزربایجان هزینه های گزافی را متحمل می شویم. دشمنان بیرحم ما درفرصتهائ بدست آمده ای که اینگونه سیاستگذاریها برای آنان فراهم می سازد به اشغال و پاکسازی قومی شهرها و روستاهای آزربایجان می پردازند و خواهند پرداخت. تنها راه پیشگیری از این فجایع, سیاست خارجی مستقل از ایران بر مبنای منافع ملی آزربایجانیها خواهد بود. سیاست خارجی مستقل در هیچ یک از انواع فدرالیسم ممکن نیست و یکی دیگراز مظاهر استقلال است.
3. اقتصاد نفتی , مسدود شدن مرز روسیه تزاری پس از اکتبر 1917 و انتقال قطب اقتصادی از آزربایجان به مناطق فارس نشین, تضعیف موقعیت اقتصادی ما در یکصد سال اخیررا درپی داشته است. بدلیل تبعیضهای آشکار اقتصادی و مهاجرت طبقات متوسط, بخش بزرگی از تحصیل کردگان و صاحبان سرمایه به مناطق فارس نشین در 90 سال اخیر, شاخصهای اقتصادی آزربایجان جنوبی در مقایسه با نفت و صنایع بسیاری از مناطق ایران حرف چندانی برای گفتن ندارند. در ایران کنونی حتی اگر سیاست کلان اقتصادی و پولی کشور بدون تبعیض و تنها بر اساس شاخصهای اقتصادی صورت پذیرد, باز ما از بازندگان آن خواهیم بود. آزربایجان جنوبی بدون قدرت تعیین ارزش پول خود , سیستم مالی کاملا مستقل از مرکز و قدرت کنترل ورود و خروج کالاها قادر نخواهد بود توسعه اقتصادی پایداری داشته باشد و مهاجرتها به مناطق فارس نشین همچنان ادامه خواهد داشت. سیستم فدرال واحد پول متفاوت در مناطق تحت انقیاد خود را بر نمی تابد و این امتیازمختص کشورهای مستقل است.
4. سیاست فارس-سازی و ممنوعیت زبان و فرهنگ ترکی در آزربایجان جنوبی, لطمات فراونی بر زبان و فرهنگ ما وارد کرده است. از طرفی دیگررشد گسترده زبان فارسی در میان طبقه متوسط و تحصیل کرده آزربایجانی, عملا موجب همه گیر شدن گفتمان ها و منطق مسلط در فرهنگ فارسی-شیعی-ایرانی گردیده و ملت ما را آماده پذیرش الیناسیون واز خود بیگانگی ساخته است. پترو دلارهای نفتی و سیاست ممنوعیت زبان و فرهنگ ما ترکان, زبان فارسی را چه بصورت مکتوب و چه بصورت شفاهی , حامل فرهنگ و نوشتارهای ضد ترک نموده است. از تاریخ ساختگی تا تحقیر زبانی همه در دل زبان فارسی به یمن دیکتاتوری های شاه و شیخ, دلارهای بادآورده نفتی و موسسات آموزشی دولتی نهادینه گردیده و به بخش جدائی ناپذیری از آن مبدل گردیده اند که خود باعث اپیدمی بیماری الیناسیون را در میان بخش مهمی از ما ترکها گردیده وجامعه مارا در جنگ تبلیغاتی بر علیه دشمانش آسیب پذیر ساخته است. بیگانگی از خود و تبلیغات زهرآگین, نسلی از مانقورتهائی را در میان ما پرورش داده است که در مواردی حتی بیش از دشمنان ما نسبت به هر آنچه خودیست کینه می ورزند. تنها راه خروج از این وضعیت بشدت غیر عادی, ممنوعیت تدریس زبان فارسی در مدارس دولتی و عدم استفاده از آن در مکاتبات رسمی به مدت یک نسل است. چنین سیاستگذاریهائی در سیستم فدرال هرچند ممکن است اما در عمل موجب تنشهای فراوانی با دولت مرکزی گردیده و انرژیهای زیادی را زائل می سازد. تنها دول مستقل هستند که دکترینهای فرهنگی و سیاستهای تحصیلی خود را بر اساس نیاز جامعه خود تنظیم می کنند.
5- تحولات بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و حکومتهای اقماری کمونیستی در اروپای شرقی, تاریخی را رقم زد که همه شاهد تحولات آن بودیم. بخشی که به اتحادیه اروپا پیوست نه تنها در باطلاق فساد اقتصادی نامنکلاتورها یا همان کمونیستهای سابق که به میلیاردرهای رانت خوار مافیائی مشهورند فرونرفتند بلکه به رشد اقتصادی چشمگیری در حد جهش دست یافتند. از همه مهمتر اینکه, حرکت بدون موانع جدی بسوی دموکراسی , در سایه انتگراسیون در قوانین اروپای غربی ممکن شد. بدون اتحادیه اروپا لیتوانی و لهستان و غیره نیز همانند روسیه و بلاروس و دیگر کشورهای کمونیستی سابق, در منجلاب رانت خواری , رشوه خواری و دیکتاتوری و یا جنگهای داخلی غرق می شدند. تامین دموکراسی, امنیت و آرامش روانی در اتحادیه اروپا, ناشی از وجود قوانین و فرهنگ نهادینه ایست که به یمن چند صد سال مبارزه و مشق متکامل شده و به مرحله ای گام نهاده که قادر است کشورهای الحاقی جدید را در مقابل نیروهای سیاه داخلی عضو نوین و متخاصمین خارجی آن محافظت کند. استقلال آزربایجان جنوبی و برقراری آزربایجان واحد فدرال, راه ورود به اتحادیه اروپا و بالنتیجه تسریع برقراری دموکراسی کامل همراه با جهش اقتصادی هموارخواهد ساخت. بالعکس به فرض برقراری ایران فدرال, اشخاص و سازمانهای مالی رانت خوار دوران شاه و شیخ و احزاب آریا پرست, سوسیال شوویست و سومکائیست قادر خواهند بود با تطمیع قدرت های سیاسی, تشکیل گروههای فشار و سازماندهی لابی های مختلف, کسب قدرت سیاسی در بخش های فارس نشین, چوپ لای چرخ تکامل دموکراتیک, عدالت اجتماعی و رشد اقتصادی که آزربایجانیها بیش از یکصد و پنجاه بمنظور تحقق آن مبارزه کرده اند خواهند گذاشت و حتی قادرند در برحه ای از تاریخ آینده, جنگی ناخواسته را به ما تحمیل کنند. راه عضویت در اتحادیه اروپا تنها از استقلال کامل از ایران می گذرد.
تصور من بر این است که ادامه مباحثی بی موقع از این دست میتواند بخشی از انرژی محدود مارا ببلعد. در میان تمامی مللی که از جانب ملت همسایه تحت اشغال قرار گرفته اند بحث “استقلال و فدرالیسم” موجود بوده و خواهد بود و حرکت ملی آزربایجان نیز از این قاعده مستثنی نیست لکن تاکید بیش از حد بر آن و مبدل ساختنش به یک جدل سیاسی در این برحه از مبارزه به نفع حرکت ملی آزربایجان نخواهد بود.

دیرنج مین ائللی

8 اکتبر 2017

 

http://www.iranglobal.info/node/62480

 

twitter
Youtube
Facebook