اصلاح طلبان، مسخ انتخابات و ترجمه خوش‌آهنگ منویات نظام


جناح حامی حسن روحانی هویت مستقلی ندارد و ترکیبی از هواداران اکبر هاشمی، پشیمان شدگان پیرامون محمد خاتمی و البته اصول‌گرایان سنتی است. دولت تدبیر و امید ترجیع‌بند یا مخرج مشترک همه جریان‌هایی است که از هشت سال صدارت محمود احمدی‌نژاد به تنگ آمده بودند. در واقع، انتخابات ریاست‌جمهوری پیشین نه پیروزی اصلاح‌طلبان که شکست «جریان انحرافی» در زبان رسمی حاکمیت بود. هشت سال پیش از آن همین نیروها گمان می‌کردند چنان وزن اجتماعی سنگینی دارند که حتی با چندین نامزد هم بر رقیب پیروز می‌شوند.

داستان تکراری و بی‌سرانجام مجادله‌های رسانه‌ای میان آیت‌الله خامنه‌ای و حسن روحانی عیناً میان او و متصدیان پیشین قوه اجرایی تکرار شده است. وقتی رئیس‌جمهور می‌گوید «در ایران هیچ‌کس حق ندارد برای پیروان یک مذهب امتیاز قائل شود» یعنی در ایران چنین چیزی رخ می‌دهد و کسی هم نمی‌تواند جلوی آنرا بگیرد.


 

 

اصلاح طلبان، مسخ انتخابات و ترجمه خوش‌آهنگ منویات نظام

این یادداشت نگاهی است به کارکرد اصلاح‌طلبان (به‌ویژه پس از جنبش سبز) و نقدی بر تناقض مدعیات آنان با رویکرد استحاله‌آمیزشان در هسته سخت نظام جمهوری اسلامی.

I
جناح حامی حسن روحانی هویت مستقلی ندارد و ترکیبی از هواداران اکبر هاشمی، پشیمان شدگان پیرامون محمد خاتمی و البته اصول‌گرایان سنتی است. دولت تدبیر و امید ترجیع‌بند یا مخرج مشترک همه جریان‌هایی است که از هشت سال صدارت محمود احمدی‌نژاد به تنگ آمده بودند.

هویت نامتعین جریان اعتدالجناح حامی حسن روحانی هویت مستقلی ندارد و ترکیبی از هواداران اکبر هاشمی، پشیمان شدگان پیرامون محمد خاتمی و البته اصول‌گرایان سنتی است. دولت تدبیر و امید ترجیع‌بند یا مخرج مشترک همه جریان‌هایی است که از هشت سال صدارت محمود احمدی‌نژاد به تنگ آمده بودند. در واقع، انتخابات ریاست‌جمهوری پیشین نه پیروزی اصلاح‌طلبان که شکست «جریان انحرافی» در زبان رسمی حاکمیت بود. هشت سال پیش از آن همین نیروها گمان می‌کردند چنان وزن اجتماعی سنگینی دارند که حتی با چندین نامزد هم بر رقیب پیروز می‌شوند. انتخابات قبل نه بُرد این گروه‌ها که جبران دیرهنگام شکست سخت‌شان در پایان دولت اصلاحات بود. انتخابات ۹۲ نماد بازگشت کامل نظام به الیگارشی یا گروهه‌سالاری روحانیان است. اما اصلاح‌طلبان اصرار دارند که این رخداد را بازگشت به عقلانیت سیاسی معرفی کنند، در حالی که (به‌جز توافق بحث‌برانگیز هسته‌ای) نشانی از تحقق این مدعا در سیاست داخلی (اقتصاد، فرهنگ و حقوق بشر) و سیاست خارجی (به‌ویژه تنش‌آفرینی در منطقه) دیده نمی‌شود.

اصلاح‌طلبان بدون در اختیار داشتن حداقل ابزارهای لازم برای إعمال قدرت، می‌کوشند در هر موقعیتی رئیس‌جمهور را بالا ببرند و رهبر را پایین بیاورند. اما در عرصه سیاست واقعی، رئیس‌جمهور همچنان فرودست و رهبری همچنان صدرنشین است.

انکار وحدت واقعی و بالفعل حاکمیتداستان تکراری و بی‌سرانجام مجادله‌های رسانه‌ای میان آیت‌الله خامنه‌ای و حسن روحانی عیناً میان او و متصدیان پیشین قوه اجرایی تکرار شده است. وقتی رئیس‌جمهور می‌گوید «در ایران هیچ‌کس حق ندارد برای پیروان یک مذهب امتیاز قائل شود» یعنی در ایران چنین چیزی رخ می‌دهد و کسی هم نمی‌تواند جلوی آنرا بگیرد. مهم‌ترین این امتیازها هم نه برای پیروان یک مذهب که برای اربابان آن مذهب در حکم‌رانی اختصاص داده شده است. اگر رئیس‌جمهور بتواند جلوی استخدام چندین هزار نفر نیروی مخفی امنیتی برای تجسس در احوال مردم را سد کند، دیگر در رسانه شعار نمی‌دهد و طعنه نمی‌زند بلکه عمل می‌کند. این نمایش‌های زبانی بیش از هر چیز نشان‌دهنده ناتوانی و سرپوش گذاشتن بر بی‌عملی است. در مقابل، آیت‌الله خامنه‌ای به نیروی انتظامی توصیه می‌کند که بدون ملاحظه از مخالفت‌ها و «فضاسازی‌های رسانه ای» به وظیفه پاسداری از هنجارهای اخلاقی با قاطعیت عمل کند و آنچه در واقعیت کشور رخ می‌دهد همین است و مدتی بعد دختران و پسرانی را در قزوین به جرم گردهمایی شلاق می‌زنند. تبلیغ، بزرگ‌نمایی و تمرکز بر جدل‌های زبانی این دو بیش از آنکه نشانه تحولی در سیاست باشد حکایتگر ادامه خطاهای گذشته و هدر دادن زمان و توان جامعه در چرخه بی‌حاصل تبلیغات رسانه‌ای اصلاح‌طلبان است.

تمرکز بر نشانه‌های ظاهری حاکمیت دوگانه و تجاهل به حاکمیت یگانه در مقام تحقق از خطاهای بزرگ نیروهای تحول‌خواه است. آنان بدون در اختیار داشتن حداقل ابزارهای لازم برای اعمال قدرت، می‌کوشند در هر موقعیتی رئیس‌جمهور را بالا ببرند و رهبر را پایین بیاورند. اما در عرصه سیاست واقعی، رئیس‌جمهور همچنان فرودست و رهبری همچنان صدرنشین است. البته این را هم می‌توان پرسید که اگر ولایت فقیه و سپاه پاسداران وجود نداشت، همین دولتمردان کنونی تا چه حد شایستگی و توانایی اداره کشور را داشتند.

اصلاح طلبان اگر اراده اصلاحگری در آنان صادقانه باشد، می‌بایست به‌خاطر منافع ملی از مصلحت نظام گذر کنند. اما برآیند رفتار سیاسی اصلاح‌طلبان در جنبش سبز نشان داد که آنان در نهایت به منافع خانواده انقلاب گردن می‌نهند

فضیلت ناموجود در اصلاح‌طلبان؛ مسئولیت‌پذیری و پاسخگوییاصلاح‌طلبان در تیرماه ۸۴ شکست علنی خود را پذیرفتند اما دست‌کم دو سال پیش از آن و در میانه دور دوم خاتمی همه چیز نشان از درماندگی سیاسی آنان داشت. کسانی که با شعارهای خیال‌پردازانه‌ای همچون «انحلال دادگاه ویژه روحانیت و هسته‌های گزینش» وارد مجلس ششم شدند، برای مجلس دهم ترجیح دادند با تابلوی «امید» و بدون هیچ تعهد روشنی همچنان در صحنه سیاست به حضور حاشیه‌ای ادامه دهند. اصلاح‌طلبان از جهت رفتار سیاسی هنوز به بلوغ و استقلال نرسیده‌اند؛ هر ناکامی را به دیگری فرافکنی می‌کنند و همواره از کارشکنی و سنگ‌اندازی و نظارت استصوابی و آنچه «نهادهای انتصابی» نامیده‌اند در حال گله و گلایه‌اند. روزگاری دو نهاد اجرایی و قانون‌گذاری را در اختیار داشتند و هیچ کاری از پیش نبردند. با وجود بن‌بست ساختاری اصلاحات از حاکمیت خارج نشدند تا اینکه اخراج‌شان کردند. آنان هرگز درباره قول و قرارهای هر انتخابات و سپس خُلف وعده‌های مکرر پس از قدرتمداری هیچ توضیحی به ملت ارائه ندادند و به «ناگفته‌های زیادی داریم» و «نگذاشتند» و «هر نًه روز، یک بحران» بسنده کردند. اصلاح‌طلبان بارها نشان دادند که صلاحیت پیشبرد اصلاحات را ندارند و ناکارامدی خود را کتمان کردند. ما در قریب بیست سال اخیر با جبهه‌ای مواجه هستیم که برجستگی‌اش را مدیون غیبت و حذف نیروهای رقیب در صحنه سیاست ایران است و حتی نتوانسته کفایت خویش را برای این جانشینیِ نامنصفانه اثبات کند. اگر اراده اصلاحگری در آنان صادقانه باشد، می‌بایست به‌خاطر منافع ملی از مصلحت نظام گذر کنند. اما برآیند رفتار سیاسی اصلاح‌طلبان در جنبش سبز نشان داد که آنان در نهایت به منافع خانواده انقلاب گردن می‌نهند.

در انتخابات خبرگان همین رابطه کین‌توزانه با رهبری و تاکید بی‌وجه بر بزرگ‌نُمایی گسست میان نهادهای انتخابی و انتصابی سبب شد که چند ناقض دانه‌درشت حقوق بشر را در فهرست خود جای دهند تا چند تن دیگر (تنها به‌سبب نزدیکی به رهبری) رای نیاورند و همین رویکرد سیاست‌ناشناسانه که عمل سیاسی را بر محور حب و بغض مبتنی می‌کند، به شکست اخلاقی و سیاسی توامان آنان انجامید.

دُردانه‌های بنیانگذار و مسئله آیت‌الله خامنه‌اینوع مواجهه اصلاح‌طلبان (به‌عنوان عزیزکرده‌های آیت‌الله خمینی) با راس نظام سیاسی مبهم، متناقض و ناسالم است. آنان از یک‌سو همه بدبختی‌های کشور را بر دوش رهبری می‌گذارند و از سوی دیگر گاه و بی‌گاه به او ابراز وفاداری می‌کنند. رهبری را مظهر استبداد و به بن‌بست رسیدن اوضاع می‌دانند و همزمان به او تقرب می‌جویند تا دست‌کم به‌عنوان دکور و تزئینات سیاسی به بازی گرفته شوند. رابطه اصلاح‌طلبان با آیت‌الله خامنه‌ای بیمارگونه است و نطفه این عارضه بیش از هر چیز با لاف‌های گزاف آنان در دوران اصلاحات بسته شد که منجر به اعتراضات دانشجویی سال ۷۸ و آغاز اراده متحد حاکمیت علیه آنان تا به امروز شد. اصلاح‌طلبان در آن رخداد اعتماد بدنه اجتماعی هواداران خود و رهبری نظام را توامان از دست دادند؛ اولی از تحقق مطالبات ناامید شد و دومی از همان بیمناک.

در انتخابات خبرگان همین رابطه کین‌توزانه با رهبری و تاکید بی‌وجه اصلاح‌طلبان بر بزرگ‌نُمایی گسست میان نهادهای انتخابی و انتصابی سبب شد که چند ناقض دانه‌درشت حقوق بشر را در فهرست خود جای دهند تا چند تن دیگر (تنها به‌سبب نزدیکی به رهبری) رای نیاورند و همین رویکرد سیاست‌ناشناسانه که عمل سیاسی را بر محور حب و بغض مبتنی می‌کند، به شکست اخلاقی و سیاسی توامان آنان انجامید. از پیروزی رهبر در تعیین رئیس و ترکیب مجلس خبرگان که بگذریم، باید پرسید چگونه اصلاح‌طلبان می‌توانند به ری‌شهری و دری نجف‌آبادی مدال «تدبیر و امید» بدهند اما همان را از علی لاریجانی دریغ کنند و کسی را برای ریاست مجلس شورای اسلامی نامزد کنند که تنها امتیازش جای داشتن در ویترین اصلاح‌طلبی است.

جمهوری اسلامی از آغاز تاسیس کوشید تا انتخابات را موردی از احکام فقهی قرار دهد و مشمول وجوب. بنیانگذار و رهبر کنونی نیز همواره آنرا «تکلیف الاهی» شمردند

مسخ انتخابات و ترجمه خوش‌آهنگ منویات نظامجمهوری اسلامی از آغاز تاسیس کوشید تا انتخابات را موردی از احکام فقهی قرار دهد و مشمول وجوب. بنیانگذار و رهبر کنونی نیز همواره آنرا «تکلیف الاهی» شمردند. عین همین نگاه را با برگردان به‌ظاهر سکولارِ واژگان می‌توان در گفتار اصلاح‌طلبان دید. آنان انتخابات را «حق شهروندی» می‌دانند اما آنگونه حقی که همیشه و همواره و در هر شرایطی «باید» آن را به‌کار برد. این حق مدنی در زبان اصلاح‌طلبان درست همان تکلیف شرعی در زبان حاکمیت است.

اصلاح‌طلبان در ذیل استبداد دینی و نظام تبعیض کنونی شاخص شده‌اند و می‌توانند تا همیشه یگانه آلترناتیو وضع موجود باشند. آنان خواستار پابرجا ماندن شالوده‌های نابسامانی در حکم‌رانی اند، چرا که با همین منطق قبیله‌ای از فردای پیروزی انقلاب تا امروز با فراز و فرودهایی در هیات حاکمه جای داشته‌اند. بحران در قبیله تنها یک‌بار و در جنبش سبز پدید آمد که آنهم با روی کار آمدن دولت یازدهم منحل و رفع شد. بزرگ‌ترین ضعف اصلاح‌طلبان آن است که همواره از امرِ نامطلوب منتفع بوده‌اند و در عین حال شعار تغییر سر داده‌اند. مجموع رفتار سیاسی آنان ناسازوار و متناقض است، نه نشانی از یک‌رنگی و راستی دارد و نه کارنامه قابل قبولی در انجام تعهدات.

انتخابات برای چیست؟ چرا هر بار مشارکت می‌کنیم و سود و زیان یا نتیجه و فایده آن را ارزیابی نمی‌کنیم؟ چه شد که خواست تغییر تنها به «انتخابات به‌خاطر انتخابات» تنزل یافت؟ چرا انتخابات در جمهوری اسلامی ارزش فی‌نفسه و ذاتی یافت؟ چگونه ما در جریان رقابت میان اصلاح‌طلبان و مخالفان‌شان از پرسش کارکردی به پرستش صندوق رای رسیدیم؟ واقعیت آن است که نیروهای مدعی تحول‌خواهی در ایران توانستند همان تقدس دینی‌ای را که روحانیت حاکم به «رای» تحمیل کرده بود، با گفتاری متفاوت استمرار بخشند و همزمان با اَذکار و اورادی چون «تدریجی بودن تغییرات» هر بار رای مردم را کسب کنند و بدون هیچ تغییری همچنان راه رسیدن به آزادی و عدالت و توسعه را صد ساله و تنها از مجرای خودشان بدانند و بعد هم به مجموعه این سیاست کج و معوج نام «عمل‌گرایی» ارزانی کنند.

ما با جریان اصلاحات به دوران نادیده‌انگاشتن بدیهیات سیاسی وارد شدیم و هنوز که هنوز است در همین انکار و توجیه و استدلال‌تراشی به‌سر می‌بریم، ترکیب‌هایی چون «نرمالیزاسیون» و «تقویت جامعه مدنی» تنها دو نمونه از گفتار بی‌مبنا و بریده از واقعیت است. روایت وارونه از شرایط کشور بدل به جزئی عادی و همیشگی از تحلیل‌های چهره‌های اصلاح‌طلب شده است. اصلاح‌طلبان مسبب ایجاد وضعیتی هستند که در آن به‌عنوان تنها نجات‌دهنده ظهور می‌کنند و طبیعی است که در راستای حفظ کلیت چنین اوضاع و احوالی مشی کنند. آنان خود بخشی از درد سیاست ایرانند و تا زمانی که این واقعیت را نپذیرند و در دیدگاه و عملکرد خویش بازنگری نکنند، نمی‌توانند با جا زدن خود به‌عنوان یگانه درمان گرهی از مشکلات کشور باز کنند.

انتخابات برای چیست؟ چرا هر بار مشارکت می‌کنیم و سود و زیان یا نتیجه و فایده آن را ارزیابی نمی‌کنیم؟ چه شد که خواست تغییر تنها به «انتخابات به‌خاطر انتخابات» تنزل یافت؟ چرا انتخابات در جمهوری اسلامی ارزش فی‌نفسه و ذاتی یافت؟
twitter
Youtube
Facebook