سیاست تقسیم بلوچستان ترفندی ماندگار برعلیه ملت بلوچ


باید برای دفع سیاست نقسیم بلوچستان و ناکام کردن طرح سواحل مکُران بصورت جمعی اعتراض کرد و مخالفت شدید خود را نشان داد. باید به سیاستگذاران رژیم تفهیم کرد که چنین سیاستهایی کاملاً مغایر با خواست مردم بلوچ میباشد. به آنها باید گفت که شهریاری و دهمرده حق تصمیم گیری برای اکثریت مردم بلوچستان را ندارند. لازم است تا نخبگان بلوچ بهمراهی علمای بلوچ و فعالین اجتماعی و جوانان بلوچ مشترکاً از نمایندگان بلوچ در مجلس مصرانه مطالبه کنند تا آنها نامه ای را به مجلس و دولت بنویسند و خواهان پایان دادن به سیاست تقسیم بلوچستان و اسکان دادن چند میلیون نفر غیربومی در سواحل مکُران باشند.


دو مزدور رژیم بنام های شهریاری و دهمرده، نمایندگان رژیم در مجلس از شهرهای دزآپ(زاهدان) و حسین آباد(زابل) اخیراً در طی نامه ای به حاکمان شان خواستار تقسیم بلوچستان شده اند.

قبل از آنکه به نیت شوم رژیم در تقسیم بلوچستان پرداخته شود، لازم است تا به اختصار بتاریخ و حدود بلوچستان اشاره های بشود. بلوچستان منطقه وسیعی است که در حال حاضر بین سه کشور ایران(غرب بلوچستان)، پاکستان(شرق بلوچستان) و افغانستان(شمال بلوچستان) تقسیم شده است. منطقه غرب بلوچستان تا قبل از سال ۱۹۲۸ میلادی دارای حاکمیت مستقل بوده است. در سالهای ۱۸۷۰ که قاجاریان قلمرو مناطق شمالی را از دست دادند، دست به دامان امپراتوری بریتانیا افتادند تا از آنها در برابر روسیه تزاری حمایت شود. ناصرالدین شاه قاجار توانست تا موقعیت استراژیک ایران بعنوان یک منطقه حائل (Buffer Zone) پیش روی سیاستمداران بریتانیا بگذارد و به تحکیم قدرتش در منطقه بپردازد.

ناصرالدین شاه از بریتانیا خواست تا با اشغال و ضمیمه کردن بلوچستان به مملکت قاجاریان موافقت کند. بریتانیا با وجود داشتن ملاحظاتی ادعای مالکیت قاجاریان بر بلوچستان را در عمل پذیرفت.

در آنزمان تمامی بلوچستان تحت حاکمیت شاه بلوچستان، میر خدادخان- خانء کلات بود. خان کلات هرگونه تصاحب بلوچستان توسط قاجاریان را مردود دانست و نمایندگان بلوچستان در دو کنفرانس بمپور در یکم دسامبر ۱۸۶۹ و کنفرانس گوادر در نهم آپریل ۱۸۷۱ در حضور نماینده بریتانیا و نماینده قاجاریان مخالفت سریع شان را با تقسیم بلوچستان نشان دادند. در سال ۱۸۷۳ بریتانیا ادعای حاکمیت بر غرب بلوچستان را برسمیت شناخت اما در عمل قاجاریان حضور چندانی در بلوچستان نداشتند. قاجاریان با مهارت توانستند از ضعف حاکمیت میر خدادخان شاه بلوچستان فرصت را برای توسعه طلبی غنیمت بشمارند و به سرکوب و سپس مطیع کردن حاکمان محلی غرب بلوچستان بنمایند. قاجاریان چنان بر مردم بلوچ ظلم کردند که تا به امروز از آنها و وارثان شان(ایرانی ها) با نگاهی اشغالگرانه و سرکوبگر بنام گجر«قجر» یاد میکنند.

لشکرکشی های قاجاریان از آن ببعد پیوسته در بلوچستان ادامه داشت ولی هرگز حاکمیت آنها در غرب بلوچستان برقرار نشد و بعد از جنگ جهانی اول میربهرام خان بارانزهی توانست حاکمیت بلوچستان را احیا کند. بعد از میربهرام خان تا برپایی کامل سلسله پهلوی، میر دوست محمد خان بارانزهی حاکمیت بلوچستان را تا سال ۱۹۲۸در دست داشت.

با اعدام میر دوست محمد خان بارانزهی توسط رضا شاه جلاد در تهران، حاکمیت(نامشروع) ایران در غرب بلوچستان گسترش پیدا میکند و کم کم تمامی مناطق را فرا میگیرد. در زمان رضاشاه سیاست هویت زدایی  ملل تحت اشغال به پیش گرفته میشود و غرب بلوچستان از این هجوم نژادپرستانه متفکران «ملت واحد ایران» در امان نماند. سپس سیاست تقسیم بلوچستان آغاز شد. این سیاست شوم در مراحل مختلف باجرای در آمده است و هم اکنون بخش های بسیار وسیعی از غرب بلوچستان(تحت اشغال ایران) به سه استان مجاور استان خراسان جنوبی، استان کرمان و نیز استان هرمزگان الحاق شده است.

رضاشاه نام شهرهای بلوچستان را با هدف هویت زدایی تغییر داد. بر شهر بلوچی حسین آباد در سیستان، نام زابل را نهاد در حالیک زابل یک استان شرقی در افغانستان است و قریب هزار کیلومتر با مرزهای ایران فاصله دارد. سیستان هم یک منطقه کاملاٌ بلوچ نشین وسیعی از بلوچستان است که از غرب بلوچستان(ایران)  تا شمال بلوچستان(افغانستان) ادامه دارد. مقوله زابلی دارای هیچ پشتوانه هویتی نبوده و نیست و رایج شدن آن یک ترفند سیاسی از سوی نژادپرستان ایرانی است. سیستان در ادوار مختلف پذیرای جمعی از گماشتگان و لشکریان نادرشاه افشار بوده که زبان آنها دری(تاجیکی) میباشد. در زمان رضاشاه است که مهاجرت های چشمگیر فارس زبانان از خراسان و مناطق دیگر به سیستان(منطقه شمالی بلوچستان) آغاز میشود. آنها وصلت با دری زبان های سیستان میکنند و شرایط را برای طرح یک هویت ملقوب شده فراهم مینمایند که امروز به «زابلی» شناخته میشوند.

«زابلی ها» از نظر تعداد و جمعیت در سیستان در اقلیت هستند و اکثریت با ساکنان اصیل سیستان، مردم بلوچ است. دهمرده و شهریاری هرگاه که رژیم بخواهد از آنها بعنوان یک اهرم استفاده میکند و به آنها منصب نمایندگی و غیره میدهد. آنها با رای آزاد مردم به مجلس راه نیافتاده اند، پس حق ندارند تا بجای مردم سخن بگویند و چنین نامه ای را بنویسند. ارجاع دادن به رای در شرایط خفقان و غیردمکراتیک از منظر حقوقی فاقد اعتبار و ارزش است. در زمان محمدرضا شاه، نمایندگی مردم چابهار به آقای کشفی، مقیم تهران واگذار شد در حالیکه کشفی در طول عمرش چابهار را ندیده بود. انتخابات مهندسی شده در رژیم جمهوری اسلامی ایران یک پدیده رایج حتی از طریق مکانیزم های قانونی(تایید صلاحیت کاندید از سوی شورای نگهبان،متعهد بودن به ولایت فقیه و . . .) است.

طرح تقسیم مجدد بلوچستان یک ترفند ماندگار برعلیه ملت بلوچ است. حاکمان ایران در عصر انفورماتیک و تکنولوژی با رشد قابل ملموس جوانان بلوچ روبرو هستند. امروز مسئله هویت بلوچی در بین تمامی آحاد ملت بلوچ طرح و مورد کاوش است. این روند خودآگاهی و بیداری ملی-هویتی در بلوچستان سبب شده تا رژیم جمهوری اسلامی ایران سیاست تقسیم بیشتر بلوچستان را با قاطعیت دنبال کند. نوشتن نامه شهریاری و دهمرده و طرح کردن مسئله تقسیم بلوچستان در جلسات علنی مجلس، بخشی از سیاست هویت زدایی ملت بلوچ توسط رژیم اشغالگر ایران است.

پیامدهای خطرناک تقسیم بیشتر بلوچستان به چند منطقه بیش از آنست که در یک نوشتار بتحریر درآیند. تقسیم بلوچستان در طی یک پروسه و با گذشت زمان سبب تحلیل رفتن پیوندها و احساس همبستگی در بیم مردم بلوچ خواهد شد. ما امروز شاهد هستیم که چگونه این پیوند و ارتباطات بین مردم میناب و جبرفت با مردم دزآپ و پهره یا چابهار به تحلیل رفته است. اثرات مخرب تقسیم بلوچستان به آن حد پیش رفته است که حتی نخبگان سیاسی بلوچ، علمای بلوچ و نیز احزاب سیاسی بلوچ وقتیکه از بلوچستان سخن میگویند، بخشهای دیگر از بلوچستان در خراسان جنوبی، کرمان و هرمزگان از یادشان میرود. شاید کم کسانی در بلوچستان باشند که بدانند حدود بلوچستان در خراسان جنوبی تا پنجاه کیلومتری شهر بیرجند است. سربیشه یک شهر بلوچی است و در فاصله پنجاه کیلومتری شرق بیرجند قرار دارد. کمتر بلوچی از مسایل و مشکلات مردم سربیشه خبر دارند، چرا که ما بلوچها ناخودآگاه و شوربختانه بلوچستان را در تقسیمات موجود تصور میکنیم و از خود برای مردم سربیشه و نهبندان یا کهنوج و بم و همچنین از مردم میناب و بشکرد و جاشک مسئولیت نشان نمیدهیم.

حال اگر از سوی مردم بلوچ برای تقسیم بلوچستان مقاومت موثر نشان داده نشود، رژیم جمهوری اسلامی ایران ما بلوچها را باز هم تقسیم خواهد کرد. در آن هنگام مردم واش(خاش) از اوضاع مردم پـهـره(ایرانشهر) بیخبر خواهند بود. سواحل مکران با دزآپ(زاهدان) و حسین آباد(زابل) و شستون(سراوان) و سرباز در ارتباط نخواهد بود. بدینسان راه برای هویت زدایی از ملت بلوچ و در نهایت اسیمیلاسیون آن هموار خواهد شد.

باید برای دفع سیاست نقسیم بلوچستان و ناکام کردن طرح سواحل مکُران بصورت جمعی اعتراض کرد و مخالفت شدید خود را نشان داد. باید به سیاستگذاران رژیم تفهیم کرد که چنین سیاستهایی کاملاً مغایر با خواست مردم بلوچ میباشد. به آنها باید گفت که شهریاری و دهمرده حق تصمیم گیری برای اکثریت مردم بلوچستان را ندارند. لازم است تا نخبگان بلوچ بهمراهی علمای بلوچ و فعالین اجتماعی و جوانان بلوچ مشترکاً از نمایندگان بلوچ در مجلس مصرانه مطالبه کنند تا آنها نامه ای را به مجلس و دولت بنویسند و خواهان پایان دادن به سیاست تقسیم بلوچستان و اسکان دادن چند میلیون نفر غیربومی در سواحل مکُران باشند. مضاف بر آن باید الحاق مجدد بخشهای دیگر از بلوچستان که اکنون در تقسیمات فعلی بخشی از استان های خراسان جنوبی، کرمان و هرمزگان هستند را از دولت مطالبه کرد. مردم باید پیگیرانه در تلاش برپایی تجمعات اعتراضی در تمامی شهرها باشند تا دولت از سیاست های بیمورد در خصوص بلوچستان منصرف شود. حرکات جمعی مردم بلوچ یک اهرم مبارزاتی موثراست که مانع از تقسیم بلوچستان و تغییر نابهنجار ترکیب جمعیتی بلوچستان میشود.

آزاد بلوچستان – پاینده بلوچستان

بلوچستانءِ راجـی زرمـبـش

بهمن ماه ۱۳۹۶

twitter
Youtube
Facebook