ابراهیم نبوی – زیتون
چندی قبل که اظهارات و پیشنهادات شما را دیدم، از یک سو خوشحال شدم که بالاخره این حجم عظیم اعتراضات در شما حرکتی را ایجاد کرده و از سوی دیگر متاسف شدم که شما چگونه مطمئن هستید که فروپاشی رخ نخواهد داد؟ نه اینکه علاقه داشته باشم فروپاشی رخ بدهد. فروپاشی به مثابه سقوط اجتماعی چنان وضعیت وحشتناکی را در ایران ایجاد خواهد کرد که قطعا هیچ کسی از وقوع آن خوشنود نخواهد شد.
اما آنچه معلوم و مشخص است، نه اینکه امروز معلوم و مشخص باشد، بلکه قریب ده پانزده سال است دهها اقتصاددان و جامعهشناس که اغلب آنان از حامیان شما بودند و هنوز برخی حامی شما هستند، معتقدند فروپاشی اقتصادی و اجتماعی سرنوشت طبیعی ایران امروز است. بسیاری از آنان همان موقع و مکررا مطالبی نوشتند و هشدار دادند، با این همه مدیران جامعه و بیش از همه شخص رهبری مانع از اقداماتی شد که میتوانست جلوی سرنوشتی چون فروپاشی را بگیرد.
من وقتی فهرست پیشنهادات شما را خواندم، برایم تازه نبود، همان حرفهایی است که سالها گفتهاید، و چقدر هم درست، نه فقط برآورده شدن همه شروط، بلکه حتی یک سوم این پیشنهادات هم اگر مورد پذیرش حکومت قرار بگیرد، هم احتمال فروپاشی و شدت آن کمتر میشود و هم بهحول و قوه الهی جمهوری اسلامی از میان میرود. در واقع حکومت از میان میرود بدون اینکه نظم اجتماعی کاملا نابود شود. ولی سوگمندانه معتقدم رهبری حتی به یکی از این پیشنهادات هم تن درنمیدهد، ضمن اینکه اصلا نمیتوانم بفهمم که کسی که چنین پیشنهاداتی را میدهد، بتواند فرض کند که بدون برآورده شدن این شروط ممکن است که جامعه ایران به سوی نابودی نرود.
آن روز که دو دختر نوجوان اصفهانی با شور و شوق و خوشحالی به سوی مرگ میرفتند، ناقوس مرگ جامعه ایران داشت به گوش میرسید. کسانی این صدا را شنیدند و هشدار دادند. کسانی که قبل از این نیز هشدار رسیدن کشور به بن بست را داده بودند. امیدوارم شما هم آن تصاویر وحشتناک و حیرت انگیز را دیده باشید. برای من که امروز به مرز شصت سالگی رسیدهام و در زمانی که این دختران نازنین در چهل سالگی من هنوز به دنیا نیامده بودند، از ایران بیرون آمدم، غیرقابل تصور بود که دخترانی این چنین شاداب و پر از نشاط و شور اینقدر از جامعه خودشان متنفر باشند که با شور و شوق به سوی نیستی بروند. آن تصاویر شوخی نبود. آنها بازی نمیکردند. آن دو رفتند و یکیشان حالا زیر خاک است. و دهها و صدها هزار همسن آنها به خودکشی و فرار از جامعهای که از آن متنفرند فکر میکنند. خاک آنها گواهی میدهد که من و شما و هر کسی که میتوانست جلوی این روند را بگیرد، ما مسئول مرگ آنان هستیم.
آقای خاتمی عزیز!
من دیگر به اصلاحات اعتقاد ندارم، اما هنوز هم نمیتوانم وقتی با خودم هم در اتاق تنها هستم نام شما را بدون احترام توی دلم بگویم. و به همین خاطر بارها توسط دوستانم که به آنان احترام میگذارم ملامت شدهام، اما بگذارید صریح حرف بزنیم. ایران! ایران عزیز ما هم از نظر اقتصادی و هم از نظر اجتماعی به نقطه خطری رسیده است که هرگونه خوشبینی یا دادن احتمال راهی برای نجات، فقط ناشی از عادت دیرینه ایرانیان برای سر فرو بردن زیر برف است، یا تصور میکنیم اگر نگران نباشیم مشکلی ایجاد نخواهد شد. مشکل ایجاد شده، زمان حل آن گذشته و ما باید برای مواجهه با یک سرنوشت تلخ و اندوهبار آماده شویم. سرنوشتی که حکومت ایران، سیاستمداران ایرانی، جامعه ایران و تک تک مردم ما در ایجاد آن نقش داشتهاند.
آقای خاتمی!
اقتصاد ایران دچار فروپاشی شده است، چرا که هزینه حفظ قدرت حاکمه، یعنی مجموعه فاسدی که رهبری، سپاه و روحانیت را تشکیل میدهد تمام درآمد کشور را میبلعد، تمام مردم ایران کار میکنند و ثروت تولید میکنند تا این حکومت بتواند به حیات ذلتباری که برای ملت ایجاد کرده ادامه دهد. سپاه و آستان قدس و صدها موسسه که به اسم ائمه و مقدسین نامگذاری شده و همه در فهرست کلاهبرداران داخلی و جهانی هستند، به معنای دقیق کلمه کشور را غارت کردند. معنی غارت را هر ایرانی آشنا با تاریخ میداند. ما صدها سال غارت شدیم، از سوی اعراب و مغولها و بسیاری از قدرتمندان خودی غارت شدیم. موسسهای از دو تا سه میلیون ایرانی پول گرفته و این پول را از بین برده و به عنوان رشوه به همه داده، از سپاه و بسیج بگیرید تا وزیر و وکیل و همه امامان جمعه، مجریان تلویزیون تا روزنامه و همه را خریدند و حالا دولت باید از پول مردم و بودجه کشور، هزینه کند تا غارت شدگان بخشی از اموال باخته شدهشان را پس بگیرند. یعنی دولت باید حقوق کارگرانی که می خواهند خودسوزی کنند، بگیرد و بدهد به متوسط الحالهایی که پول ربویشان را امامان جمعه و سایر کلاهبرداران بالا کشیدند.
سپاه در جریان دزدیدن جمهوری اسلامی توسط آقای احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ کل سیستم تولیدی و خدماتی و مالی کشور را به شیوه کره شمالی و کوبا بلعید تا بتواند کنترل کل ثروت ملی و در نتیجه قدرت و امنیت ملی را در دست بگیرد، بعدا سپاه فهمید که اندام فاسدش توانایی بلع اقتصاد عظیم ایران را ندارد، اما هنوز حاضر نیستند از این تصور و فرضیه کوتاه بیایند. از نظر اقتصادی کشور ایران، کل بودجه سالانه اش را باید بدهد تا کارکنان اداری و بازنشستگان و یارانه تامین شود، و هیچ پولی نه برای توسعه وجود دارد و نه حتی برای تامین کشور در بحران. این اقتصاد در حال فروپاشی است. کوچکترین تلنگری دومینوی اقتصاد کشور را تا دهها رده آن طرف تر بر زمین فروخواهد ریخت. نه یک صدم، مطلقا راهی برای نجات اقتصاد ایران از فروپاشی اقتصادی نیست.
از نظر اجتماعی نیز، تغییر پنج باره زندگی اجتماعی، جمهوری اول خمینی، جمهوری دوم هاشمی، جمهوری سوم خاتمی و جمهوری چهارم احمدی نژاد و جمهوری پنجم روحانی، این پنج دولت در امتداد همدیگر نبودند و نیستند، فرق جمهوری خاتمی با جمهوری احمدی نژاد به میزان تفاوت ترکیه تا افغانستان است. هر جامعهای اگر چهل سال پنج دولت با این همه تفاوت را، بهخصوص در حوزه فرهنگی و اجتماعی بگذراند، بی تردید بیهنجاری و آنومی اولین و سادهترین سرنوشت مردمش خواهد بود. حاصل این آنومی اجتماعی و فروپاشی اقتصادی یک جامعه مملو از عقده، کینه، نفرت و تبعیض و پرخاشگری است. تبعیض به تنهایی ریشه سقوط جمهوری اسلامی خواهد بود.
آقای خاتمی!
آیا نمی بینید پدرانی که اصلا دخترشان و پسرشان را نمیفهمند؟ در بخش اعظم خانهها در ایران مردم با هم غریبهاند. اصلا هیچ ربطی به هم ندارند، یکی میخواهد برود نجف و کربلا، آن یکی میخواهد برود لاس وگاس. اینها چه ربطی به هم دارد؟ خانواده به مفهوم دقیق کلمه ویران شده است. من هرگز در پانزده سال زندگی در فرنگ یک صدم فساد اخلاقی و بیتعهدی همسران به همدیگر را که در ایران وجود دارد، در هیچ کشوری ندیدهام. و همه اینها ناشی از بحران بزرگ اجتماعی است. در همه جای دنیا اگر مرد یا زنی در یک فضای شاد مورد علاقه کسی قرار بگیرد و بخواهد با او دوست شود، و پاسخ بشنود که « ببخشید، من دوست پسر یا شوهر یا زن یا دوست دختر دارم.» همه چیز تمام میشود. در ایران اصلا چنین چیزی مطرح نیست. برای فهم اندکی از فساد اجتماعی محض رضای خدا به وبسایتهای انچنانی ایرانی بروید، فقط ببینید که هشتاد درصد مراجعان فراوان این فضاها در پی روابطی هستند که در محدوده زنای با محارم قرار میگیرد.
ایتالله خمینی و اندیشه شریعتی و ایدئولوژی ساخته شده در دهه شصت، کاری کرد که کل نهادهای اجتماعی مانند خانواده، آموزش، دین، اقتصاد و دولت همه و همه در خدمت ایدئولوژی قرار گرفت. خانواده و مسجد و مدرسه هر سه هدفشان شد ساختن انسان متعالی. همان کاری که استالین با شوروی و هیتلر با آلمان و مائو با چین کردند. البته در ابعاد ضعیف تر. نظریه تالکوت پارسونز میگوید که وقتی نهادهای اجتماعی کارکرد خودشان را از دست بدهند، تعادل نظام اجتماعی به هم میخورد. یعنی همان چیزی که در سال ۱۳۶۷ بود، نهادهای اجتماعی در دهه شصت نابود شدند، باز خدای بیامرزاد مرحوم هاشمی را که در دولت اولش توانست به احیای نهادهایی مثل آموزش و خانواده و حتی تا حدی دولت بپردازد. اگر همان دوره دوازده تا شانزده ساله دوره هاشمی و خاتمی نبود که الآن ایران ترکیبی از ونزوئلا و تایلند بود، اگرچه با این رئیس جمهور بیخاصیت بیاصول هیچ امیدی به چیزی بهتر از ونزوئلا و تایلند هم نیست.
از سوی دیگر، تغییر مداوم هنجارها، تغییر مداوم الگوهای اجتماعی و تغییر سریع و حیرتانگیز رسانههای گروهی همه و همه باعث شد که این بیهنجاری چنان انعکاسی پیدا کند که حتی برای خود ما هم باورکردنی نیست. ایران اینستاگرام هیچ ربطی به ایران خیابان ندارد. اما آن جامعه مجازی حقیقیتر از جامعه واقعی است. آن چه اتفاق افتاده است تربیت دو سه نسل متفاوت در کنار هم هست که اینها در دوره احمدی نژاد به دلیل فشارهای اجتماعی و اقتصادی تا حد فاجعه فاسد، پرخاشگر و مجادله گر شدهاند. به خدا در هیچ جای جهان مردم اینقدر خودخواه، مادی، شیفته پول و سکس و خوشگذرانی نیستند. و وحشتناکتر بی پناهی جامعه است. گروهی دل به زنبیل سرخ بقایی خوش کردهاند، عدهای پیراهن اسفندیار را دنبال میکنند، گروهی دل در سودای سلطنتی دارند که کاش صاحب عزایش حداقل خودش پادشاهی ایران را به شهروندی آمریکا ترجیح میداد، حداقل یک سابقه تاریخی میداشت. از آن طرف هم مجاهدین خلق هنوز امیدوارند که در رقابت با خانه سالمندان شورای نگهبان برنده شوند. از همه دلخوشتر آقای خامنهای است که مثل اسکارلت اوهارا دائم به فردا میاندیشد و میگوید نه فروپاشی میشود، نه جنگ میشود، نه اقتصاد از این میرود، نه هیچ اتفاق دیگری، حالا دیگه برین بخوابین!
فقط لازم است یک هفته فضای جامعه فجازی را مرور کنید تا همه نشانههای بیهنجاری و آنومی را ببینید. من مطمئنم جامعه ایران، حتی بدون هیچ دخالتی از سوی آمریکا، خودش به دلایل اقتصادی اجتماعی فروخواهد پاشید، صاحبان بعدی این جامعه هم خوشبختانه مجاهدین خلق نخواهند بود و متاسفانه سلطنت طلبان هم که همیشه فکر میکردم شخصی مثل خانم فرح پهلوی میتوانست یک ملکه فرهیخته و فرزانه و خوش فکر و خردمند برای ایران باشد، هم قدرت را در دست نخواهند گرفت. گروهی که واقعا و با قدرت میتوانند در حداکثر یکی دو سال کل سیستم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را قبضه کنند، همان مافیاهای مختلفی است که الآن در کشور وجود دارد. با تجربههای بیست سی ساله مافیا از آلبانی بگیرید تا چچن و اغلب اروپای شرقی و بخصوص روسیه، ایران به دست مافیا خواهد افتاد و به یک مرکز مهم تولید جنایت و همه خلافهای ممکن تبدیل خواهد شد.