-بعد از مرگ رهبر جمهوری اسلامی جنگ بر سر جانشینی او اجتناب ناپذیر است.
-علی خامنهای هرگز مثل خمینی کاریزمای لازم برای انتخاب جانشین خود را ندارد و مجلس خبرگان هم مترسک است.
-وحشتناکترین کابوس این است که بعد از مرگ خامنهای سپاه قدرت را در دست گیرد.
-هیچ تضمینی وجود ندارد که پس از مرگ خامنهای معادلات در ایران دموکراتیک رقم بخورد و صلح در ایران و منطقه پایدار بماند.
-فقط موشکهای بالستیک و حمایت از شبه نظامیان در سوریه و یمن و لبنان نیست بلکه پای آزادی بیش از ۸۰ میلیون ایرانی در میان است.
*منبع: نشنال اینترست
*نویسنده: مایکل روبین
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن
مایکل روبین تحلیلگر مسائل خاورمیانه و مشاور سابق وزیر دفاع آمریکا در امور ایران و عراق در مجله «نشنال اینترست» با اشاره به بحران جانشینی علی خامنهای پس از مرگ او نوشته تغییر رژیم در ایران خواهد رسید و این هیچ ربطی به خروج آمریکا از برجام و یا تحریمهای دولت ترامپ علیه رژیم ندارد.
تغییرات در ایران از راه میرسند اما این تغییر هیچ ربطی به خروج دولت ترامپ از توافق اتمی (برجام) و یا تحریمهای ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ندارد. در حالی که سیاستگذاران آمریکا درباره بهترین شکل تغییر رفتار رژیم ایران صحبت میکنند، نه دولت ترامپ و نه مخالفان وی هیچ آمادگی برای تغییر چهرهی این رژیم ندارند: مرگ علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی!
روبین با این مقدمه مینویسد: رهبر در جمهوری اسلامی ایران قدرت را تمام و کمال در اختیار دارد و طبق قانون اساسی فرمانده کل نیروهای مسلح است. از نظر فقهی نیز او نایب امام زمان است. در حالی که دیپلماتها تمرکز خود را روی رهبران منتخب جمهوری اسلامی ایران مثل حسن روحانی رییس جمهوری و محمدجواد ظریف وزیر خارجه گذاشتهاند ولی این رهبر جمهوری اسلامی است که قدرت انحصاری درباره تمام تصمیمات دارد. اوست که مسیر زندگی را تعیین میکند!
زندگی خامنهای به پایان نزدیک میشود. او در سال ۲۰۱۴ به دلیل ابتلا به سرطان پروستات تحت عمل جراحی قرار گرفت و عکسی از وی بر تخت بیمارستان توییت شد که به نظر میرسید تلاشی برای آماده کردن افکار عمومی در ایران برای روبرو شدن با مرگ اجتنابناپذیر او بود.
خامنهای اما بهبود یافت و امروز که ۷۹ سال دارد گرفتار عوارض پیری و همچنین پیامدهای سوء قصد سال ۱۹۸۱ است.
اگر خامنهای یک ماه، یا یک سال و یا پنج سال دیگر بمیرد، جمهوری اسلامی با یک بحران بیسابقه روبرو خواهد شد.
از ابتدای انقلاب در سال ۱۹۷۹ تا کنون انتقال رهبری تنها یک بار آنهم پس از مرگ روحالله خمینی در سوم ژوئن ۱۹۸۹ اتفاق افتاد.
آمریکا ممکن است خمینی را به عنوان یک مرد انقلابی تمامعیار با انگیزههای ضدآمریکایی بداند اما او یک مرجع تقلید صاحب نام بود. در سال ۱۹۸۸ وقتی اختلافات سیاسی و فقهی سبب عزل آیتالله حسینعلی منتظری از جانشینی خمینی شد، علی خامنهای نماینده و بعد به عنوان جانشین او در رأس نظام قرار گرفت.
خامنهای گرچه یک نامزد سازشکار برای این مقام بود اما مردی ضعیف نیز بود که صرفاً به خاطر شناختی که جریانهای سیاسی از او داشتند وی را به عنوان رهبر انتخاب کردند اما او هرگز جایگاه مذهبی خمینی را نداشت. به همین دلیل هم وقتی در سال ۱۹۹۴ دولت ایران پیشنهاد داد او به عنوان مرجع تقلید رهبر کل شیعیان جهان به رسمیت شناخته شود، موقعیت خندهداری پیش آمد که در نهایت منجر به عقبنشینی شد. هر چه بود خامنهای میتوانست در چارچوب انقلاب اسلامی مشروعیت خود را از خمینی بگیرد.
نشنال اینترست در ادامه با اشاره به اینکه انتقال رهبری در آینده متفاوت خواهد بود نوشته، ۸۸ عضو مجلس خبرگان فقط در حرف رهبر جدید را انتخاب میکنند و تجربه سال ۱۹۸۹ نشان میدهد آنها همگی مترسکاند. در این سه دهه پس از انتقال رهبری از خمینی به خامنهآی، تعادل قدرت میان هستههای مرکزی تغییر کرده است. برای مثال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بسیار قدرتمندتر شده و بیش از ۲۰ درصد اقتصاد ایران را در اختیار خود دارد. همچنین تعدادی از بنیانگذاران اصلی جمهوری اسلامی ایران در اینسالها مُردهاند. مثلاً اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام دو سال پیش مُرد و یا محمود هاشمی شاهرودی از سرطان مغز رنج میبرد. در حالی که خامنهای در سال ۱۹۸۹ از برتری نسبی به خاطر حمایتهای خمینی قبل از مرگاش سود برد، خود وی اما هرگز آن نفوذ کاریزماتیک را برای انتخاب نفر بعد از خود ندارد و هر کسی که جانشین وی شود، جدالی اجتنابناپذیر درخواهد گرفت و بعید است که از این جدال جان سالم به در بَرد.
مایکل روبین در ادامه مینویسد، سناریوی دیگری هم وجود دارد که میتواند جریان انتقال رهبری را پیچیدهتر کند. برای مثال برخلاف پادشاهی کشور عمان که یک زمان مشخصی برای انتخاب سلطان جدید پس از درگذشت سلطان قابوس وجود دارد، در ایران هیچ مدت زمان قانونی برای انتخاب جانشین پس از مرگ «رهبر» در قانون اساسی مشخص نشده تا طبق آن عمل کنند. همین خلاء سبب خواهد شد میدان عمل برای جریانهایی مثل سپاه باز شود تا کنترل شرایط را بیشتر از گذشته به دست گیرند. اگر گزینه قابل قبولی برای رهبری وجود نداشته باشد این امکان وجود دارد که رهبری در آینده به صورت شورایی اداره شود.
خمینی مسئله جانشینی سیاسی- فقهی را هیچوقت حل نکرد. با این حال برای جمهوری اسلامی رهبری شورایی میتواند باعث تشدید بیثباتیها شود زیرا جنگ درون قدرت را وارد مرحلهی جدیدی میکند.
تصمیماتی که میتواند ایران پس از خامنهای را شکل دهد
در بخش دیگری از این مقاله آمده، «تغییر رژیم» در ایران تبدیل به یک اصطلاح پرکاربرد شده، به ویژه در ۱۵ سال اخیر پس از آنکه آمریکا با یک حمله نظامی صدام حسین دیکتاتور عراق را سرنگون کرد. این در حالیست که مرگ خامنهای اجتنابناپذیر است و پس از آن شرایطی در ایران به وجود خواهد آمد که ایالات متحده آمریکا بطور کامل برای روبرو شدن با آن ناآماده است.
برای مثال واکنش ایالات متحده چه خواهد بود اگر بر سر جانشین رهبر جمهوری اسلامی یک جنگ داخلی شروع شود؟ هر چند که بسیار بعید به نظر میرسد اما همین چند سال پیش در لیبی، سوریه و یمن جنگ داخلی اتفاق افتاد. احتمالاً وحشتناکترین کابوس این سناریوست که سپاه پاسداران فرصتطلبانه اقدام کرده و قدرت را تمام و کمال به دست بگیرد. نتیجه این رویداد نه فقط روی کار آمدن یک دیکتاتوری نظامی است بلکه نوعی دیکتاتوری ایدئولوژیک نیز خواهد بود که با وجود میلیاردها دلار سرمایهای که در اختیار دارد قادر به حفظ آنچه از سیستم کنونی باقی میماند برای کنترل جامعه نخواهد بود.
نشنال اینترست با اشاره به رقابت اطرافیان اسامه بنلادن رهبر القاعده برای جانشینی او پس از آنکه آمریکا او را در مقر خود شناسایی و بازداشت کرد و در نهایت به قتل رسید، مینویسد، به زودی آمریکا و اروپا نه تنها باید نگران جناحهای متمایل به روحانیون بلکه باید نگران جناحهای زیر یوق سپاه پاسداران هم باشد. آیا یک استراتژی مشخص برای خنثی کردن جاهطلبیهای سپاه در واشنگتن وجود دارد؟ برای مثال آیا واشنگتن آماده هست که رهبران فاسد سپاه را که بعد از روی کار آمدن مصونیت دیپلماتیک میگیرند و خود و خانوادهشان از توان مالی برخوردارند و میلیاردها دلار پولی را که اختلاس کردهاند به مسکو و استانبول یا باکو منتقل کردهاند بپذیرد؟
تقریباً چهل سال از عمر جمهوری اسلامی میگذرد و بیشتر ایرانیها از این رژیم خستهاند. اعتراضاتی که از دسامبر سال گذشته آغاز شد هنوز ادامه دارد و تظاهرات کارگری رو به افزایش است. اگر مرگ خامنهای اعتراضات را به مرحله جدیدی برساند و تغییر رژیم را اجتنابناپذیر کند واکنش آمریکا چه خواهد بود؟
در این مقاله همچنین تاکید شده آمریکا پذیرای موفقترین و آزادترین اجتماع ایرانیهای جهان است. ایرانی- آمریکاییها میتوانند به عنوان سرمایههای انسانی بلافاصله خلاء نیروی انسانی را که تحت استیلای جمهوری اسلامی بودند پُر کنند. ولی کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا تا کنون برای سامان دادن و متحد کردن آنها چه کاری انجام دادهاند؟ جمهوری اسلامی با یک رفراندوم آغاز شد. آیا واشنگتن از رفراندومی برای بازسازی دمکراسی مشروطه که دستاورد ایران در ابتدای قرن بیستم بود حمایت میکند؟ پرسشهای این رفراندوم چه خواهد بود؟ آیا آمریکا از یک رفراندوم برای قانون اساسی مشروطه حمایت میکند؟ با رعایت کدام پارامترها؟
هیچ دلیلی وجود ندارد که بین دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا بر سر این استراتژی دوگانگی وجود داشته باشد: پس از مرگ خامنهای ایرانیان دچار چالشی اجتنابناپذیر خواهند شد و باید مسیری در پیش گرفته شود که نتیجهی رویدادها به سود ایرانیان و صلح منطقه رقم بخورد.
مایکل روبین در پایان مینویسد، هم برای همه و هم برای دموکراتها و جمهوریخواهان خوب است که درباره گذشته و همچنین شرایط فعلی خوب تأمل کنند. اما آینده بیش از همه باید برای دولت ترامپ و جانشیناش اهمیت داشته باشد. هیچ دلیلی وجود ندارد که نتوان یک استراتژی و نقشهراه برای چالشهای ناگزیری در نظر گرفت که ایرانیان پس از مرگ خامنهای با آن روبرو میشوند. یک استراتژی که بر اساس آن بتوان بهترین نتایج را برای تأمین صلح و امنیت در منطقه به دست آورد. موضوع تنها بر سر تهدید از سوی تروریسم جمهوری اسلامی و برنامهی موشکهای بالستیک آن و ثبات در لبنان و سوریه و عراق و یمن نیست بلکه بر سر آزادی هشتاد و یک میلیون ایرانی و تغییر یک حکومت منفور و مطرود با اقتصادی ورشکسته به یک ساختار نیرومند سیاسی و اقتصادی است. اگر تغییرات در ایران برای بهتر شدن یا بدتر شدن اجتنابناپذیر است، امیدوار باشیم که واشنگتن نه مثل الان بلکه با آمادگی کامل با آن روبرو شود.