مناقشه ای که به آسانی و آزادی فکری کامل نمی توان وارد آن شد، آنچنانکه بدون برچسب های سیاسی و هویتی ایی مانند «خائن»، «ایران ستیز»، «ضد ایران» یا «تجزیه طلب» بتوان گفتمان مسلط هویت ملی را به پرسش گرفت و از مطالبات قومی (اتنیکی) سخن گفت.
از نظر جامعه شناسی سیاسی وضعیتی که قدرت مرکزی سلطه کامل بر جغرافیای ایران نداشته است از غنی ترین برههها برای مطالعه روابط نیروهای سیاسی بطور عام و مطالبات قومی به طور خاص است. سالهای بعد از انقلاب مشروط تا روی کار آمد رضا خان، سالهای بعد از ۱۳۲۰ تا کودتای ۳۲ و دو سال نخستین انقلاب ۵۷ از این منظر در تاریخ معاصر ایران سرشار از داده های غنی برای فهم نیروهای اجتماعی-سیاسی در ایران است.
در این مقاله به سالهای اول انقلاب نگاهی کوتاهی خواهیم داشت، سالهایی که تنش های سیاسی به همراه سرکوب وسیع، به شکل گیری صورتبندی سیاسی ایی انجامید که تاکنون تغییر مهمی از منظر حقوق اقوام در آن دیده نمی شود. سپس پاسخ برخی از روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی حقوق قومی به پرسش یورونیوز درباره نگاهشان به هویت ملی را پیش روی شما می گذاریم تا ببینیم فعالان ترک، کرد، عرب، ترکمن و بلوچ چه نگاهی به مطالبات قومی و هویت ملی دارند.
تنش های قومی در یک وقایع نگاری کوتاه
۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ تنها کمتر از یک ماه پیش از پیروزی انقلاب، آیت الله خمینی در پیامی که با عنوان «پیام امام خمینی به مردم کردستان» در روزنامه کیهان منتشر شد خطاب به مردم کردستان گفت: «از قول اینجانب به دهقانان و کشاورزان محترم تذکر دهید که گول تبلیغات بیاساس را نخورید. اسلام و حکومت اسلامی برای شما احترام قائل است و با شما به بهترین وجه رفتار میکند و حتما بدانید که حال همه طبقات در حکومت اسلامی مثل زمان حکومت طاغوت نیست که در آن همه را از هستی ساقط نمود.»
با این حال این وعده چندان به درازا نکشید و تنش میان نیروهای کرد و دولت انقلابی از همان روزهای بعد از پیروزی انقلاب آغاز شد. مذاکرات میان نیروهای کرد و نمایندگان دولت مرکزی به نتیجه مشخصی نرسید چرا که دیدگاه احزاب کرد نسبت به آنچه هویت ملی خوانده می شد عمیقا متفاوت از دولت مرکزی بود.
نیروهای کرد می اندیشیدند که با انقلاب ۵۷ قرار است برداشت باستان گرایانه و آریایی از هویت ملی جایش را به برداشتی دموکرات از هویت ملی بدهد که در آن اقوام از خودمختاری منطقه ای و حق آموزش به زبان مادری برخودار باشند و برابری حقوق شهروندی و رفع تبعیض های اقتصای در اولویت قرار گیرد. با این حال نیروهای انقلابی مرکز گرا بطور بنیادی با این دیدگاه مخالف بودند.
برچسب «تجزیه طلبی» ساده ترین و در عین حال کاراترین سازه ای بود که برای حذف نیروهایی که از مطالبات قومی سخن می گفتند در این دوره بار دیگر بکار گرفته شد. آیت الله خمینی فرمان جهاد برای حمله به کردستان را صادر کرد و جنگ داخلی در این منطقه از ایران تا سال ۵۹ ادامه یافت.
در ترکمن صحرا نیز بعد از انقلاب، مطالبات قومی با خشونت دولت مرکزی پاسخ داده شد. آیت الله خمینی برای مقابله با شوراهای خلق ترکمن چنین دستوری صادر کرد: «به مسلمين واجب است آنها را دفع كنند. ولو به قتل آنها منجر شود.»
در خوزستان نیز درگیری ها منجر به اعزام هیاتی با عنوان «هیات ۳۰ نفره اعزامی خلق عرب مسلمان ایران» به تهران شد که مطالبات ۱۲ بندی آنها از جمله رسمی شدن زبان عربی و اعتراف به وجود ملیت خلق عرب مورد قبول قرار نگرفت و باعث درگیری هایی در خوزستان بویژه در خرمشهر شد که دهها کشته و زخمی بر جای گذاشت. به گزارش روزنامه رسالت یکی از مطالبات هیات اعزامی تغییر نام خوزستان به عربستان بود.
در آذربایجان فعالیتهای حزب جمهوری خلق مسلمان ایران که حول شخصیت آیت الله شریعتمداری شکل گرفته بود، بویژه در اسفند ۵۸ در حال گسترش بود که با پیام های آیت الله شریعتمداری از تبدیل شدن به یک درگیری خشونت بار جلوگیری شد. این جنبش از سویه های قومی برخوردار بود با این حال گفتمان مسلط «امت اسلامی» نقش مهمی در کنترل اعتراضات آذربایجان در این دوره داشت و توطئه حذف آیت الله شریعتمداری عملا ماجرای آذربایجان را به خاموشی کشید.
در بلوچستان نیز گروههای سیاسی مذهبی از جمله حزب اتحاد المسلمین در زاهدان خواستار خودمختاری قوم بلوچ و رسمی شدن زبان بلوچی بودند که این مطالبات نیز پاسخی جز سرکوب در پی نداشت.
از این رخدادها ۴۰ سال می گذرد و در این ۴ دهه رخدادهای گوناگونی برای اقوام رقم خورده است که در این مقاله نمی گنجد با این حال سایه سنگین این اتفاقات هنوز بر سیاست گذاری دولت مرکزی در استانهایی اتنیکی قابل مشاهده است بطوری که فعالان قومی که با یورونیوز صحبت کرده اند و به دلایل امنیتی به جز یک مورد، از نام مستعار استفاده کردهاند، همچنان از مطالبات مشابهی سخن می گویند.
نگرش فعالان حقوق اقوام به مطالبات قومی و هویت ملی
برای اینکه ببینیم امروز در میان اقوام ایرانی چه می گذرد و مطالبات قومی و نگاهشان به هویت ملی چیست با فعالان و روزنامه نگارانی از آذربایجان، کرستان، خوزستان، بلوچستان و ترکمن صحرا گفتگو کرده ایم.
علی فعال عرب: تعلیم زبان مادری و رفع تبعیض
علی درباره نگاهش به هویت ملی و جایگاه اقوام به یورونیوز می گوید: «به عنوان یک شخص عرب خوزستانی که دارای تابعیت ایران هستم هویت ایرانی برای من بیش از یک پاسپورت و شناسنامه بوده، یک احساس اشتراک واقعی در مسیر و سرنوشت که من را با باقی ایرانیها حتی در دورترین نقطه مرزی ایران در شرق پیوند میدهد، نمود این حس را میتوانم در غرق شدن سانچی، سقوط پلاسکو، سوختن دختران در بلوچستان، زلزله کردستان و بم و حتی روز امضای توافقنامه هسته ای و یک حس خوشحالی جمعی که همگی احساس کردیم در مسیری قرار گرفتیم که از سختیها عبور میکنیم، این احساس از نظر من همان هویت ملی است، آن چیزی است که همه ما را ایرانی میکند فارغ از زبان، فرهنگ و دین که همگی در نزدیکی مردم و اقوام به یکدیگر تاثیرگذار هستند اما ستون اصلی یک ملت مسئولیت و حس هموطنی نسبت به یکدیگر است، این احساس گاه تضعیف و گاهی تقویت میشود، عدالت و تبعیض بین ایرانیان تاثیر مستقیم و واضحی بر این احساس دارد، مثلا انتقال آب کارون، عدم تعلیم زبان مادری و یا عدم استخدام بومی باعث تضعیف این احساس میشود که مگر چه تفاوتی بین ما بود که آنها امتیازات بیشتری داشتند. آیا آنها شهروندان درجه یک هستند و ما شهروندان درجه دو، طبعا اینجا حس تحقیر باعث دور شدن و تضعیف هویت ایرانی میشود.»
علی با اشاره به اینکه نگاه قالب به هویت ملی یک نگاه مدرن وارداتی بر اساس تفکر ملی گرایی است که هیچ سنخیتی با اسطوره های باستانی ایرانی در باب عدالت و احترام به ادیان و فرهنگها ندارد، می افزاید: «ملی گرایی ایرانی بر محوریت فرهنگ آریایی است، دولتی قومی برای ملتی آریایی نه ملتی متکثر، دولت-ملت ذاتا یک هویت را اصلی میداند و باقی هویتها را خرده فرهنگ. مردمی با فرهنگهای غیر آریایی که اصیل و با قدمت هستند طبعا محکوم به محو و نابودی فرهنگی هستند چون مرکز، جامعه را مبتنی بر فرهنگ واحد خود طراحی میکند. حاکمیت سعی میکند ملت خود را با یکسان سازی ایجاد کند و نه با عدالت فرهنگی و اقتصادی، ملیت ایرانی از نظر من همان حس مشترک ایرانی بودن است که جزء با عدالت نمیتوان آن را تقویت کرد.»
حسین پژوهشگر کرد: تدریس زبان کردی و سیاست تبعیض مثبت
حسین با طرح مطالبات مشابهی همچون تدریس زبان کردی، می گوید: «برای تعدیل مساله قوم گرایی و تقویت هویت ملی اول باید اصول قانون اساسی مانند اصل ۴۸ قانون اساسی که به عادلانه شدن تقسیم و توزیع بودجه در میان استان ها مربوط می شود، اصل ۱۵ که به تدریس زبانهای اقوام می پردازد، اصل ۱۹ درباره حقوق مساوی همه و اصل ۲۸ درباره برابری دسترسی به شغل را اجرا کنیم. پیشنهاد من این است که در کنار زبان رسمی، زبان کردی در مدارس مناطقی که مردم خواهان تدریس کردی هستند، این زبان تدریس شود. اجازه دهند انجمن های علمی و ادبی بیشتر فعال شوند در حالی که اکنون بسیار محدودند. اهتمام بیشتری به مذهب سنی و یارسان صورت گیرد. همچنین افزایش سرمایه گذاری در منطقه کردستان اهمیت زیادی دارد و حتی باید برای مدتی سیاست تبعیض مثبت بر این مناطق در نظر گرفته شود. مناطق کردنشین هنوز درحاشیه و عقب ماندگی هستند. از نظر سیاسی، سیاست تمرکزگرایی کنار گذاشته شود.»
دانیال بابایانی فعال ترکمن: فدرالیسم و هویت اتنیکی
دانیال بابایانی از فعالان و روزنامهنگاران ترکمن درباره رابطه ایرانی بودن و ترکمن بودن به یورونیوز می گوید: «ما یک ملت هستیم و در یک محدوده جغرافیایی هستیم اما هویت اصلی به نظر من هویت اتنیکی است. ترکمن ها نه از نظر زبانی و نه از نظر مذهبی هیچ نقطه مشترکی با دیگر ایرانیان ندارند و یک گروه منحصربفرد هستند. من هیچ امیدی به جمهوری اسلامی ندارم که این وضعیت درست شود یا حتی بهبود پیدا کند. ۴۰ سال زمان کمی نیست و اینها می توانستند خیلی کارها بکنند. تا همین ۲۰ سال پیش به خاطر گزینش نمی توانستیم به دانشگاه برویم. خیلی از دوستان و آشنایان من هستند که تا سالها رتبه های خوب در کنکور دانشگاهها می آوردند اما اجازه نمی دادند وارد دانشگاه شوند که بعد این مسئله توسط نماینده ترکمن ها آقای غراوی در مجلس حل شد.»
آقای بابایانی درباره تبعیض مذهبی، مدیرتی و زبانی می گوید: «به لحاظ مذهبی تعالیم اهل سنت از کتاب های درسی حذف شد. ما کتابی داشتیم بنام فقه حنفی که الان به ۸ صفحه کاهش یافته است. ما مجبوریم تعالیم دینی شیعیان را بخوانیم و باید آنرا در کنکور امتحان بدهیم. طی این ۴۰ سال یک استاندار ترکمن نداشتیم. معاون امور فرهنگی استانداری داشتیم اما استاندار نداشتیم در حالی که بیشتر جمعیت استان گلستان و خراسان شمالی ترکمن هستند. مشکل زبانی را بعد از ۴۰ سال می توانستند به راحتی حل کنند مانند تجربه شوروی سابق که زبان روسی برای همه تدریس می شد و هر اتنیکی هم زبانشان را داشتند. من دوستانی در دوره ابتدایی داشتم که فقط بخاطر مشکل زبان هر سال مردود می شدند. در حال حاضر کانون هایی هستند که زبان ترکمنی را الان آموزش می دهند اما چون زبان ترکمنی را نمی توان با الفبای فارسی بخوبی نوشت باید یا الفبای لاتین باشد یا سیریلیک بنویسیم و حکومت اجازه نمی دهد که از این الفبا استفاده کنند و دولت آنها را مجبور کرده که باید با الفبای فارسی ترکمنی را تدریس کنند. »
دانیال بابایانی، روزنامهنگار ترکمن از تجربه یک معلم ترکمن می گوید که برای اینکه دانش آموزان فارسی را خوب نمی فهمیدند ریاضیات را به زبان ترکمنی تدریس می کرد و با اخطار و تهدید آموزش و پرورش مواجه شده است.
دانیال می افزاید: «اسامی شهرها را از ترکمنی به فارسی تغییر دادند مثلا کمیش تپه شده گمیشان که نه در فارسی معنی می دهد و نه در ترکمنی در حالی که کمیش تپه به معنی تپه نقره ای است. یا روستاهای ترکمنی قارقی و امچلی شده اند سمین شهر. یا روستای آی درویش را گذاشتند کلاله. اما مشکل اصلی برای ما اقتصاد مردم است. پروژهای اقتصادی مثل راه آهن و اتوبان ها به شکل سیستماتیک شهرهای ترکمن نشین بزرگ را کاملا نادیده می گیرند که تبعیض اقتصادی آشکاری است. »
وی در توضیح مفهوم ایران می گوید «وقتی می گویم ایران منظورم این است که ما بیش از ۲ هزار سال است در یک خاک با هم زندگی می کنیم و صدها سال است در همین جغرافیا هستیم و ما خودمان را ایرانی می دانیم اما ایران تنها متعلق به فارس ها نیست ایران از اتنیک های مختلف ساخته شده است. من معتقدم بهترین حالت بعد از جمهوری اسلامی فدرالیسم است که خیلی موضوعش بین فعالان ترکمن مطرح است. فدرالیسم مورد نظر من این است که مرزها و قوای نظامی دست حکومت مرکزی باشد اما یک قوانین محدودی برای خودمان داشته باشیم که در مدرسه هم فارسی تدریس شود و هم ترکمنی و تقسیم پست های سیاسی در مناطق ترکمن نشین عادلانه باشد.»
آقای بابایانی به ما می گوید که از نظر بیگانگی قومی، رابطه ترکمن ها با شمالی ها که در استان گلستان بیشتر در گرگان ساکن اند رابطه سردی است. او می افزاید که نژادپرستی مسلط در جامعه ایران که مثلا نسبت به عرب ها یا ترک ها وجود دارد، نسبت به ترکمن ها دیده نمی شود، اما بیگانگی بیشتر مذهبی است. دانیال از تجربه شخصی اش می گویدکه برای اجاره اتاق در گرگان در دوره دانشجویی حاضر نمی شدند به او اتاق اجاره دهند چرا که می گفتند ترکمن است و منظورشان بیشتر این بود که سنی است در حالی که دانیال می گوید مذهبی نیستم.
از نظر دانیال ترکمن ها اعتمادی به سیاست مرکزی ندارند بنابراین در اعتراضات سال ۸۸ شرکت نکردند و معتقد بودند که این ماجرا مشکل ترکمن ها نیست.
مهدی فعال ترک آذربایجان: بازخوانی ساختار شکنانه هویت ایرانی
مهدی که روزنامه نگار و پژوهشگر است مسئله اصلی در آذربایجان را تبعیض فرهنگی و نژادپرستی می داند. او می گوید در آذربایجان تبعیض بیش از آنکه جنبه سیاسی یا اقتصادی داشته باشد، جنبه فرهنگی دارد. تبعیض مذهبی در ایران ساختاری است بویژه برای اقوامی که سنی مذهب هستند اما مسئله عمده برای آذربایجان مسائل فرهنگی است که بیشتر مسئله زبان و نژادپرستی است.
او می افزاید: «از زمان شکل گیری دولت مدرن در دوره رضا شاه و تسلط گفتمان ناسیونالیسم باستان گرایانه دولتی شکل می گیرد مبتنی بر برتری یک قوم یعنی فارس ها بر اقوام دیگر و دو بال این گفتمان عرب ستیزی و ترک ستیزی است. برای همین حس شهروندی و تعلق به وطن کاسته شده است. اما به نظر من در مقایسه با کردها و بلوچ ها و ترکمن ها و یا حتی عرب ها، ما در آذربایجان با تبعیض ساختاری مواجه نیستیم.»
مهدی با اشاره به اینکه ایدهآل او یک حکومت دموکراتیک و فدراتیو است درباره مطالبه خودمختاری منطقه ای می گوید: «مطالبه خودمختاری هنوز در آذربایجان وجود دارد. بیشتر در بین حرکت ملی آذربایجان این مطالبه دیده می شود. »
مهدی به یورونیوز می گوید که چگونه بی اعتمادی به مرکز باعث شد که در جنبش های اجتماعی ۱۰ سال اخیر آذربایجان و بویژه تبریز شرکت نداشته باشد: «از سال ۸۸ که سکوت آذربایجان در اعتراضات مطرح شد و همچنین در تظاهرات دی ماه ۹۶ هم باز مطرح شد دو طرف رجزخوانی می کردند یک طرف می گفت که این سکوت تقصیر پان ترک ها و جریان تجزیه طلب است و طرف دیگر هم یک سری از فعالیت های هویت طلب بودند که این سکوت را بعنوان وضع و تاثیر خودشان درجامعه آذربایجان مطرح می کردند که تا زمانی که مطالبات ما و خواسته های ما در جنبش هاس سراسری دموکراسی خواه مدنظر قرار نگیرد در این جنبش ها مشارکت نخواهیم کرد. این بحث بیشتر در سال ۸۸ مطرح بود و در اعتراضات دی ماه هم مطرح شد که چرا تبریز سکوت کرد. به نظرم من این مسئله که در آذربایجان جریان هویت طلب یک پایگاه مناسب دارد و قدرت سازماندهی اعتراضات خیابانی دارد امر درستی است و این را بدون تعصب می گویم. در آذربایجان یک بی اعتمادی نسبت به مرکز و جنبش های مرکز وجود دارد. می گویند که ما هر وقت هزینه دادیم سهمش را مرکز برد. در ماجرای اعتصاب بازار تهران، چند نفر از فعالان به بازار تبریز رفتند و با بازاری ها صحبت کردند، برخی از بازاری ها می گفتند این قضیه فارس هاست به ما ربطی ندارد. این بی اعتمادی ریشه تاریخی دارد.»
مهدی می افزاید: « در آذربایجان یک مسئله ای که از انقلاب مشروطه مطرح بوده خواست انجمن های ایالتی و ولایتی بوده که به درخواست نمایندگان آذربایجان وارد قانون اساسی مشروطه شد. این مطالبه در جنبش پیشه وری هم مطرح بود و در جنبش خلق مسلمان و حتی انجمن آذربایجان هم بعد از انقلاب مطرح بود.»
او درباره سیاست های هویتی در جمهوری اسلامی می گوید: « در دوره پهلوی یک ایدئولوژی ناسیونالیستی آریایی وجود داشت که دولتی شد اما در دوره جمهوری اسلامی بحث امت اسلامی و نفی ناسیونالیسم وجود دارد و این امت گرایی اسلامی نمی توانست تبدیل به گفتمان هویتی شود اما بعد از جنگ دوباره شاهد ظهور یک سری الگوهای تلفیقی هستیم از شیعه گرایی و ناسیونالیسم باستانگرایانه آریایی که از چهرهای اصلی اش حداد عادل، ولایتی و بعد احمدی نژاد و مشایی بودند که دنبال این تلفیق هستند. این گفتمان تلفیقی در بسیاری از سیاستگذاری ها بکار گرفته می شود.»
مهدی می گوید از این منظر که زبان فارسی بعنوان رکن اصلی هویت ایرانی تلقی می شود، هیچ تفاوتی میان جمهوری اسلامی و دوران پهلوی وجود ندارد. او در مقایسه ای درباره تبعیض های قومی در ایران می گوید: « ترک های آذربایجان همیشه در قدرت حضود داشتند و با تبعیض ساختاری مواجه نبودند بخاطر اینکه در همه جنبش ها حضور داشتند هم در انقلاب و هم در جنگ و ایران را برای خودشان می دانند. یعنی کسی که ترک هست اینطور نیست که امکان حضور در ساختار قدرت را نداشته باشد. اما برای بلوچ ها و عرب ها و کرد ها و ترکمن ها اینطور نیست. اما برای اقوام دیگر ما یک تبعیض ساختاری داریم. »
این پژوهشگر معتقد است در سالهای اخیر هم با رشد ناسیونالیسم در میان اقوام و هم ناسیونالیسم باستان گرایانه آریایی مواجه ایم که بخشی از آن بخاطر رقابت های منطقه ای است. حاکمیت هم به این مسائل دامن می زند مثلا دشمنی با عربستان باعث توهین به عرب ها شده یا وقتی مسئله ترکیه مطرح می شود شاهد توهین به ترک ها هستیم.
مهدی معتقد است که هویت ایرانی باید مورد بازخوانی ساختار شکنانه قرار گیرد و سویه های ایدئولوژیک را کنار بگذاریم و زبان فارسی و مذهب شیعه مولفه هویت ملی در نظر گرفته نشوند بلکه بر اساس اینکه یک سری افراد در یک جغرافیا زندگی می کنند که اسمش ایران است و بر اساس حقوق شهروندی این هویت تعریف شود و به سمت دولت کشور برویم و توسعه نامتوازن که بخشی از آن به دلیل مولفه های قومی است کنار گذاشته شود . به این شکل است که قادر خواهیم بود یک حس تعلق به وطن و میهن ایجاد کنیم.
حبیب الله سربازی فعال سیاسی بلوچ: حاکمیت سیاسی، فدرالیسم یا خودمختاری
حبیب الله سربازی از فعالان سیاسی بلوچ مهمترین مطالبه «ملت بلوچ» را «حاکمیت سیاسی» می داند. او به یورونیوز می گوید : «تا زمانی که این مطالبه برآورده نشود ما نمی توانیم به تحقق دیگر مطالبات امیدوار باشیم. اکنون ملت هایی که در ایران زندگی می کنند بر اساس پیوند نادرستی که حاکمیت مرکزگرا طراحی کرده کنار هم هستند. حاکمیت ملی مردم به زور سرنیزه از آنها گرفته شده و باید به مردم بازگردانده شود.»
او درباره مطالبه زبان بلوچی و اجبار به آموختن زبان فارسی می گوید: «امان الله جهانبانی در کتابش می گوید وقتی بلوچستان را گرفتیم مردم را وادار کردیم تا آموزش به زبان فارسی را بپذیرند. بلوچ ها قبل از آن نه فارسی می دانستند و نه با این فرهنگ آشنا بودند. زمانی که حاکمیت ملی آن مردم گرفته شد، هم زبانشان و هم حقوق انسانی شان (حقوق بشر) از آنها گرفته شد. به نظرم فکری استعماری در حال کنترل بلوچستان است. همین الان نیمی از دانش آموزان قبل از رسیدن به مقطع دبیرستان بخاطر فقر و مشکلات دیگر ترک تحصیل می کنند. برخی مواقع یک دانش آموز باید کیلومترها برای رفتن به مدرسه پیاده برود. مسئول آموزش و پرورش استان هرگز دست یک بلوچ نبوده است. بنابراین حاکمیت ملی چه فدرالیسم یا خودمختاری از مهمترین خواسته مردم است اینکه مردم در قدرت مشارکت کنند.»
وی درباره حاکمیت ملی مد نظرش به فدرالیسم قومی اشاره می کند: «منظور از حاکمیت ملی این است که خود بلوچ بر سرنوشتش حاکم باشد و حق آزادی کامل در منطقه خودش داشته باشد از جمله قضات، پلیس و مانند آن. فدرالیسم قومی از نظر ما مهم است که مردم خودشان بر سرنوشتشان حاکم باشد وگرنه قضیه استقلال طلبی الان مطالبه گسترده مردم در بلوچستان نیست. مطالبات بلوچ ها فقط بخاطر مذهب نیست چرا که قبل از انقلاب مذهب نقش پررنگی نداشت. در دوره جمهوری اسلامی تبعیض مضاعف است هم تبعیض قومی است و هم مذهبی. مثلا مولوی عبدالمحمید اجازه سفر آزادانه ندارد.»
سربازی می افزاید که تمام فشارها به این واقعیت باز می گردد که قوم فارس همه منابع اقتصادی و سیاسی را در دست گرفته و حاضر نیست از این جایگاه کوتاه بیاید حتی اپوزیسیون هم به همین شکل رفتار می کنند.
وی می افزاید که مطالبه سیاسی در بلوچستان با سرخوردگی بیشتر مردم در سالهای اخیردر حال گسترش است. مردم در حال حاضر از مذهبیون ناامید شده اند و بحث حاکمیت سیاسی در حال گسترش است ولی متاسفانه فعالیت سیاسی -مدنی در بلوچستان سرکوب می شود.
او در پایان این گفتگو می گوید: «باور ما این است که ایران آینده راهی ندارد جز اینکه همه اتنیک ها و همه ملل را در سرنوشت سیاسی کشور سهیم کنیم وگرنه به درگیری بیشتر و حتی جنگ خواهد انجامید. تمام تلاش ما این است که مردم را به سوی فعالیت مدنی دعوت کنیم و بهانه امنیتی اداره شدن بلوچستان را از سپاه بگیریم.»
از ناسیونالیسم آریایی تا امت اسلامی و گفتمان ناسیونالیسم شیعی
مهمترین هدف تمامی جنبش های معاصر در یکصد سال اخیر تلاش برای بازسازی دولت در ایران بوده است. انقلاب مشروطه تلاش برای عبور از سیستم پادشاهی شخص محور به سیستمی غیر شخصی یا آنچنان که پیر بوردیو جامعه شناس فرانسوی می گوید ساختن دولتی غیر شخصی و قدرتمند بود. با شکست مشروطه گفتمان ناسیونالیسم باستان گرای آریایی که روشنفکرانی مانند آخوندزاده وکرمانی تبلیغ می کردند نقش مهمی در پذیرش رضا خان بعنوان فرد نجات بخش ایران از آشوب داشت و نهایتا نه دولتی غیر شخصی که پادشاهی نوینی جایگزین سلسله قاجار کرد. در دوره رضا شاه و محمد رضا شاه به جز دوره های کوتاهی که قدرت پادشاه تضعیف می شد، گفتمان ناسیونالیسم آریایی اصل راهنمای برداشت ها از وحدت ملی و تعیین کننده سیاست های مواجه با مطالبات اقوام (اتنیک ها) بود.
با انقلاب بهمن ۵۷، این گفتمان امت اسلامی بود که در ابتدا فضای عمومی را زیر سلطه خود گرفت و مواجه با مطالبات قومی از کردستان گرفته تا ترکمن صحرا و بلوچستان و خوزستان بواسطه گفتمان امت اسلامی سرکوب شد. به سخن دیگر با اینکه گفتمان ناسیونالیسم آریایی در سالهای اول انقلاب از سوی حاکمیت تبلیغ نمی شد و حتی مورد حمله حاکمیت قرار می گرفت اما مشابهتی غریب میان خصلت سرکوبگر هر دو گفتمان نسبت به اقوام را شاهد هستیم.
سلطه گفتمان امت اسلامی با پایان جنگ ۸ ساله به پایان می رسد و این گفتمان وارد دوره بحرانی اش می شود. دورانی که شاهد بازگشت مجدد رگه هایی از گفتمان ناسیونالیستی به فضای عمومی و دولتی هستیم که دولتمردان تلاش می کنند آنرا با دیدگاههای شیعی حاکمیت تلفیق کنند.
با افزایش نقش مولفه های ناسیونالیستی باستانگرایانه درگفتمان دولتی حاکم، ناسیونالیسم قومی و اعتراضات قومی هم افزایش پیدا می کند که فعالان قومی در گفتگو با یورونیوز به آن اشاره کرده اند.
گفتمان هویت ملی در ایران امروز از ضعف های تئوریک مهمی رنج می برد به شکلی که بدون توجه به ادبیات گسترده در حوزه جامعه شناسی سیاسی، روشنفکران و دانشگاهیان بسیاری هنوز از گفتمان قرن نوزدهمی هویت ملی حمایت می کنند که محوریت وحدت بخش در آن یا با نژاد است یا با زبان، آنچنانکه در ایران این گفتمان بر محوریت زبان فارسی و نژاد آریایی و بعد از انقلاب در آمیزشی با مذهب شیعه به حیات خود ادامه می دهد.
با این حال در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ماکس وبرجامعه شناس شهیر آلمانی نکته ای درباره هویت ملی ابراز می کند که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. نکته تئوریک مهمی که می تواند آغاز حرکت ایرانیان برای بازسازی هویت ملی و جایگاه اقوام در آن باشد.
وبر مورد سوئیس را مثال می زند و می گوید اگر اجتماع یا اشتراک زبانی، فرهنگی یا ادبی بعنوان محور احساس یا هویت ملی مورد نظر باشد سوئیس به هیچ وجه یک ملت نیست اما برعکس در میان آنها احساس قوی ملی وجود دارد. وبر می گوید که احساس ملی یک پدیده سوبژکتیو است و در میان سوئیسی ها این پدیده سوبژکتیو به شکلی ساخته شده است که عدم اشتراک عینی در پارامترهایی مانند زبان، فرهنگ، مذهب یا ادبیات در تضاد با آن ساخته سوبژکتیو قرار نمی گیرد.