پیش از آنکه لب باز کند، سیمایش نشان میداد که یک عمر روی رینگ مشت زده و مشت خورده است؛ قامتی کشیده، تنی ورزیده و صورتی که نشانههای سالها زندگی در ورزش بوکس را در خود داشت. «مبین کهرازه» را رو به روی در فولادی کمپ پناهندگی اتریش ملاقات کردم.
نوزدهم بهمن ماه خبر آمد که «مبین کهرازه» در فرودگاه اتریش ناپدید شده، او بوکسور وزن ۸۱ کیلوگرم ایران بود که باید در رقابتهای جهانی مجارستان شرکت میکرد، چند ساعت بعد واکنشها آغاز شد. خبرگزاری «میزان» که منتسب است به قوه قضاییه، نوشت «اکبر احدی» و «علی مظاهری» مربیان بوکس ایران حدود شش ساعت در فرودگاه اتریش ماندند تا شاید ردی از مبین پیدا کنند. کمی بعد خبرگزاری فارس سراغ «حسین ثوری» رییس فدراسیون بوکس ایران رفت و از قول او نوشت: «ما از طریق خانواده مبین کهرازی از او خبردار خواهیم شد و تلاش میکنیم او را از طریق خانوادهاش به ایران باز گردانیم.»
مبین کهرازه را در «ترایسکیرخن Traiskirchen» پیدا کردم. روستای نام آشنایی در فاصله ۳۰ کیلومتری شهر وین پایتخت اتریش. نامش برای پناهندهها و پناهجویان ایرانی کاملا دردآور است. یک پادگان قدیمی نظامی اتریش گوشهای از این شهر مبدل شده به مرکز ثبت درخواست پناهندگی در این کشور. از هر مرزی که وارد اتریش شوید، از هر فرودگاهی که پا به خاک این کشور بگذارید، وقتی به پلیس اتریش درخواست پناهنده شدن بدهید، به ترایسکیرخن منتقل خواهید شد.
میدانم که اهل سیستان و بلوچستان است. بوکس را از سال ۸۶ آغاز کرد. به تیم ملی جوانان رسید و سال ۹۲ هم برای نخستین بار به تیم ملی دعوت شد. از قهرمانی کشوری تا سوم رقابتهای آسیایی فیلیپین هم در کارنامهاش هست. اما حالا میگوید: «همه زندگیام در فرودگاه وین مانده. نمیتوانم حتی تمرین کنم. دستکشها و کلاه و لباس تمرین و همه چیزم آنجاست.» فعلا در همین کمپ متسقر شده و ساختمان به ساختمان دنبال یک سالن ورزشی میگردد: «هر روز تمرین میکنم. نمیخواهم از آن چیزی که بودم دور شوم.»
او فعلا آخرین ورزشکار مهاجر ایرانی است که به اتریش اعلام پناهندگی کرده است. در طول مسیر ۱۵ دقیقهای تا رستورانی که از قبل برای گفتوگو انتخاب کردهام، حرفی از چرایی و دلیلش نمیزنم. نه میپرسم و نه خودم را کنجکاو نشان میدهم. در طول مسیر از آب و هوای اتریش، از برنامه غذاییاش، از برخوردها و رفتار پلیس اتریش و خورد و خوراکش حرف میزنیم. اما وقتی مینشینیم، دقیقا رخ به رخ هم، تمام کنجکاویهایم را میریزم روی میز. بدون روتوش و کاملا عریان؛ «مبین کهرازه چرا پناهنده شد؟»
نه اینکه جوابش را آماده کرده باشد. کاملا ناگهانی میگوید: «یک لحظه دیگر نتوانستم تحمل کنم. واقعا خون به مغزم نرسید.»
در همان نخستین روز اعلام پناهندگیاش به اتریش، با یکی از کانالهای تلگرامی بلوچستان مصاحبهای کرد و گفته بود: «در اردوهای تیم ملی از زمان جوانان تا بزرگسالان بارها به مذهب و تسنن من توهین میکردند.» روی همین نقطه دست میگذارم و اینکه آیا با نیت قبلی برای خروج از ایران اقدام کرده بود؟
مبین کهرازه میگوید: «اگر با نیت قبلی میخواستم اقدام کنم الان لااقل وضعیتم فرق میکرد. من حتی پولهایم را از ساک ورزشی برنداشتم. همه آن حرفها را زدم و گفتم از این همه تبعیض و توهین خسته شده بودم. یک بخش مسائل قومیتی و مذهبی من بود که خب همه میدانند بلوچ هستم، اما بخش دیگر یک عمر زندگی و تلاش من بود که هیچ کس نمیدید.»
او از آخرین مکالماتش در زمان سفر رونمایی میکند و میگوید: «شما در ایران ورزش حرفهای نکردید که مشکلات ما را بدانید. منهای این که پول نیست، امکانات هم نیست، باید همیشه در بازیهای جهانی مراقب باشید که چه کسی را ببرید و به چه کسی ببازید.»
بعد حرفهایش قطع میشود. سکوت میکند. سکوت میکنم. مصر میشوم که بیشتر بگوید و میگوید: «این بار اول نبود که به ما اخطار میدادند. بارها در تهران به من و بقیه بچهها گفته بودند اگر در گروه با یک بوکسور اسرائیل همگروه بودید، از بازی قبل میبازید که دیگر نیازی به انصراف و مصدومیت مصلحتی هم نباشد. مدتهاست که با این فرمول زندگی میکنیم. زندگی همه ما بسته به این است که کدام اسرائیلی احتمالا با ما همگروه میشود. باید هم روی رقیب خودمان تمرکز کنیم هم روی جدول و بازی آنها.»
اما بوکسور ایران از آخرین مکالمات میگوید: «دوباره زمان پرواز با من صحبت کردند. گفتند خبرداریم که اسرائیل قطعا با چهار بوکسور به مجارستان میآید. اما ممکن است در تمام وزنها شرکت کننده داشته باشند. اگر در گروهت اسرائیلی بود همان بازی اول را بباز. من گفتم نمیبازم. یک سال تمرین نکردم که بروم بازی اول را ببازم. مبارزه میکنم.»
او از عصبانیت مدیران فدراسیون بوکس و مربیانش بعد از اعتراض خودش خبر میدهد: «گفتند غلط میکنی. کاری میکنیم راه فدراسیون و باشگاه که هیچ، راه خانهات را هم پیدا نکنی. بعد توهین کردند. مثل همیشه به مذهبم و قومیتم.»
از کهرازه در مورد چرایی سکوتش تا امروز میپرسم. این که چرا حاضر نشد حرفی بزند: «میترسیدم. هنوز هم میترسم. همین الان که روبروی خود شما نشستم و حرف میزنم هم میترسم. وقتی میگویند کاری میکنیم که راه خانهات را پیدا نکنی، انتظار دارید که باز همان حرفها را بزنم؟»
میگوید که ترسیده بود و حاضر نشد بحث را ادامه دهد، ولی وقتی به فرودگاه وین میرسد، بار و بندیلش را میگذارد و فرار میکند: «گفتم که این یک تصمیم لحظهای بود.»
او هم یکی از قربانیان رسوخ سیاست به ورزش ایران است. اسرائیل قرار بود با نامهایی مانند «میروسلاو کاپولر»، «داوید آلووردیان» و «میشائیل اوستروموف» وارد مجارستان شود. اما تهدید برای مبین کهرازه و کهرازهها فراتر از رقابت کردن با یکی از این نامهاست: «ما حق نداشتیم به اسرائیل فکر کنیم. چه برسد با آنها مبارزه کنیم. یک نفر باید درد ما را بفهمد. ما چیزی به غیر از این ورزش نداریم. من از کار و درس و تحصیل و همه چیزم زدم. صبح تا شب مشت خوردم و مشت زدم. همه امید ما به یک قهرمانی در ایران و گرفتن پاداش بود. بعد میگویند از قبل بازیها بباز.»
او مدعی است که «خیلیها میبازند که شما خبردار نمیشوید» و میگوید: «فکر میکنید داستان همه مثل ملایی خبرساز میشود؟ بعضی از ملیپوشها هستند که همان قدم اول به دستور مربی باید ببازند تا مبادا دو مرحله بعد به یک اسرائیلی بخورند. هیچ کس هم خبردار نمیشود.»
کهرازه حالا در ترایسکیرخن، با یک رویا زندگی میکند: «میخواهم اینجا ادامه بدهم. بدون محدودیت، بدون اینکه بگویند با کی بازی کن، با کی نه و به کی باید ببازی.»
https://iranwire.com/fa/features/29922