واقعیت تلخ این است: با تعقل و حسابگری، جمهوری اسلامی سرنگون نخواهد شد؛ ف. م. سخن


 

7E012A73-A23A-4B72-9A6E-F9AA12145A61.jpeg

با تعقل و حسابگری نمی توان با حکومت تا بن دندان مسلحِ وحشیِ خونریز مبارزه کرد. برای در افتادن با حکومت، هر حکومتی، باید «خلاف منطق زندگی عادی» عمل کرد و این با تعقل جور در نمی آید. صریح تر بگویم برای تغییر حکومت، باید بدون توجه به عاقبت کار، دل به دریا زد و حتی به موفقیت و امکان عبور از این دریای هول انگیز فکر نکرد. روشن تر بگویم: باید دیوانگی کرد! و این کار هر کس نیست. این کار، کار مآل اندیشان نیست. کارِ چرتکه اندازان و نقشه کشان نیست.

هیچ حکومتی بر اساس نقشه ی از پیش تعیین شده و تعیین راه قطعی سرنگون نمی شود.

نویسندگان سیاسی و برنامه سازان تلویزیونی و رادیویی تعجب نکنند از این که حرف های خود را منطقی می بینند و مردم را هم موافق حرف های خود می بینند ولی نتیجه ای از این همه حرف و گفتارِ منطقی نمی گیرند.

مردم با منطق علیه حکومت قیام نمی کنند. مردم برای قیام، باید منطق را کنار بگذارند. باید حاضر شوند که از داشته های خود بگذرند. باید حاضر شوند تغییر حکومت را به قیمت از دست دادن خیلی چیزها بخواهند. و این آن طور که ما می پنداریم انجام شدنی نیست.

 

7E012A73-A23A-4B72-9A6E-F9AA12145A61.jpegخیلی ها انگشت به دهان مانده اند و تعجب می کنند!: «با این همه فلاکت و بدبختی، با این همه ظلم و جور، با این همه نویسنده و گوینده ی روشنگر، حکومت اسلامی چرا سرنگون نمی شود؟!»

حق دارند که تعجب کنند! همه ی مواد اولیه ای که می توان با آن غذا درست کرد فراهم است، اما غذایی درست نمی شود!

هر چه نویسندگان سیاسی و برنامه سازان سرنگونی طلب تلویزیونی، بیشتر بر خواست خود -که ظاهرا خواست اکثریت جامعه است- پای می فشارند، انگار جامعه با آن ها لج کرده باشد، بی اعتنایی و بی توجهی نسبت به این خواست ها بیشتر می شود.

از طرفی همه ناراضی اند و خواهان تغییر، از طرف دیگر کسانی که خواهان تغییر اند دست به سیاه و سفید نمی زنند!

یعنی چه؟! آیا همه مان در متن یک داستان پر تناقضِ سوررئالیستی، زندگی می کنیم و همه مان سرِ کار هستیم؟ پایانِ این داستان چه خواهد شد؟ آیا نویسنده، ما را از عالم تخیل به عالم واقع خواهد آورد و بعد از خندیدن به ریش ما، به ما خواهد گفت که: هالوها! این ها را گفتم که از کابوس تان به در آیید و مسخره بودنِ کارِ خود را به تماشا بنشینید!

بر مردم عادی حَرَجی نیست. مردم پای تلویزیون های «ضد حکومت» می نشینند و مطالب نویسندگان «ضد حکومت» را می خوانند و به به و چه چه می گویند بعد می روند دنبال کار و زندگی شان! به همین سادگی و زیبایی!

واقعیت این است که مردم از حکومت متنفرند ولی مردِ تغییر دادن آن نیستند! آن ها می خواهند زندگی کنند و تغییری در زندگی شان به وجود نیاید. آن ها می خواهند کار و شغل شان را داشته باشند و به آن چه می گویند «زندگی»، ادامه دهند. اگر بهتر شد که فبها؛ اگر نه، همین را که هست، همین طور که هست نگه دارند. مردم اهل به خطر انداختن داشته های خود نیستند.

با تعقل و حسابگری نمی توان با حکومت تا بن دندان مسلحِ وحشیِ خونریز مبارزه کرد. برای در افتادن با حکومت، هر حکومتی، باید «خلاف منطق زندگی عادی» عمل کرد و این با تعقل جور در نمی آید. صریح تر بگویم برای تغییر حکومت، باید بدون توجه به عاقبت کار، دل به دریا زد و حتی به موفقیت و امکان عبور از این دریای هول انگیز فکر نکرد. روشن تر بگویم: باید دیوانگی کرد! و این کار هر کس نیست. این کار، کار مآل اندیشان نیست. کارِ چرتکه اندازان و نقشه کشان نیست.

هیچ حکومتی بر اساس نقشه ی از پیش تعیین شده و تعیین راه قطعی سرنگون نمی شود.

نویسندگان سیاسی و برنامه سازان تلویزیونی و رادیویی تعجب نکنند از این که حرف های خود را منطقی می بینند و مردم را هم موافق حرف های خود می بینند ولی نتیجه ای از این همه حرف و گفتارِ منطقی نمی گیرند.

مردم با منطق علیه حکومت قیام نمی کنند. مردم برای قیام، باید منطق را کنار بگذارند. باید حاضر شوند که از داشته های خود بگذرند. باید حاضر شوند تغییر حکومت را به قیمت از دست دادن خیلی چیزها بخواهند. و این آن طور که ما می پنداریم انجام شدنی نیست.

برای این ادعا دلیل می خواهید؟ این هم دلیل:
به خودتان، به خودمان بنگریم. ببینیم ما که خواهان جدی تغییر حکومت یم تا چه اندازه حاضریم از خود بگذریم. ببینیم ما که خواهان جدی تغییر حکومت یم تا چه اندازه حاضریم به همین صورت که امروز داریم در داخل و خارج زندگی می کنیم، تغییر در زندگی مان را بپذیریم و هر چه را که داریم -از خانه و زندگی خوب و مرفه مان، تا اتاقک حلبی آبادی مان- بدهیم برای تغییر حکومت! برای تغییر جامعه ای که به هر حال و به هر شکل در آن زندگی می کنیم!

غر زدن و ضد حکومت سخن گفتن، کار آسانی ست. کاری ست که همه مان می توانیم انجام دهیم و می دهیم. اما تغییر دادن حکومت، کاری نیست که خودمان از خودمان بخواهیم. کاری نیست که از خودمان انتظار داشته باشیم. کاری نیست که خودمان بتوانیم به نتیجه اش برسانیم.

و این است راز باقی ماندن حکومت اسلامی، تا روزی که عقل به کناری رود، و جان، چنان به لب برسد که دیگر به هیچ منفعت شخصی یی نیندیشیم. آن روز شاید دست به کار انقلاب و دگرگونی بنیادین شویم.

https://news.gooya.com/2019/04/post-25271.php

twitter
Youtube
Facebook