۴. همین ضرغامی در توییتی دیگر پس از اشاره به نتایج تحریمها نوشته: «بخاطر بتنهایی که در راکتور ریختید از مردم عذرخواهی کنید.»
دستور بتنریزی در راکتور فردو، بدون دخالت «علی لاریجانی» در مجلسی که «رسایی» و «کوچکزاده» و «زاکانی» از جان مایه گذاشته بودند تا «برجام» تصویب نشود، ممکن نبود، و دخالت «علی لاریجانی» برای تصویب برجام هم بدون رضایت رهبری ممکن نبود.
علاوه بر این رهبری رسما از «برجام» و فعالیت تیم سیاست خارجی در این برنامه حمایت کرده بود.
با این وصف اگر قرار بر عذرخواهی از مردم باشد، نخست رهبری نظام باید عذرخواهی کند.
۵. پدر شهید مصطفی احمدی روشن، در یک مراسم علنی، حسن روحانی را که دستکم ۳۰ سال در این کشور در مناصب حساس امنیتی و حکومتی و عضو مجلس خبرگان بوده و اکنون رئیسجمهور کشور است، «لعن» میکند.
طرح بحث: نه کسی «سعید قاسمی» را به خاطر نشر اکاذیب تعقیب میکند نه «رمضان شریف» را. نه علاءالدین بروجردی تحت پیگرد قرار میدهد، نه جوادکریمی قدوسی، نه حسن روحانی، نه عزتاله ضرغامی و نه پدر شهید احمدیروشن.
کمی قبلتر از آن نه احمدینژاد تعقیب میشود، نه هاشمی و نه ناطق نوری …
کمی قبلتر از آن نه احمدینژاد تعقیب میشود، نه هاشمی و نه ناطق نوری …
به تازگی هلال احمر اعلام کرده که از سعید قاسمی شکایت میکند. اما سرنوشت این شکایت هم، چیزی بهتر از محکومیت زندان حسن عباسی نخواهد بود که جریتر به رفتار خود ادامه میدهد.
بر این سیاهه میتوان بیش از دهها مورد تناقض در گفتار و رفتار سیاستمداران جمهوری اسلامی در جایگاه و ردههای مختلف اضافه کرد، که نقطه اشتراک همه آنها «بیانات داهیانه رهبری» است. یعنی در عین حال که در خط سیاسی و حقوق مردم و اصول و اصلاح و اعتدال در تناقض شدید هستند، در حمایت از رهبری اشتراک نظر (دستکم در ظاهر) دارند.
اشاره: در دفتر نخست مثنوی، داستانی از وزیری جهود نقل میشود که در بین نصرانیان رفت و با حیله و فریب خود را تا حد قدیسین بالا برد.
در روزهای آخر عمر ۱۲ نصرانی را جداگانه فراخواند و به هر یکی در غیاب دیگری وصیتنامهای داد و گفت: تو جانشین من هستی. هر وصیتنامه هم دستوری و آیینی جدا داشت:
ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومار دیگر مسلکی
حکمهای هر یکی نوعی دگر
این خلاف آن ز پایان تا به سر
بعد از مرگ این قدیس دروغین، ۱۲ جانشین با ۱۲ وصیتنامه که هرکدام روشی منحصر به فرد داشتند به جان هم افتادند:
آن امیران دگر یکیک قطار
برکشیده تیغهای آبدار
هر یکی را تیغ و طوماری به دست
درهم افتادند چون پیلان مست
صد هزاران مرد ترسا کشته شد
تا ز سرهای بریده پشته شد
نتیجه: آقای خامنهای هنوز زنده است و در زمان حیاتش هر کسی به قصد سهمی و ریاستی ادعای «مأموریت ابلاغی رهبر معظم» میکند، و رهبر معظم و مجموعه اطرافیانش هم هیچ «ماموریت ابلاغی» را تکذیب نمیکنند.
نتیجه این سهمخواهیها و تناقضها، فقر شدید بیش از ۹۰ درصد مردم، حیف و هدر رفتن سرمایههای کشور و فربهشدن ترامپ و نتانیاهو و امثالهم است.
دکتر محسن رنانی در سال ۷۸ در نامهای خصوصی که بعدا سرگشاده آنرا تحت عنوان اقتصاد سیاسی ایران و مناقشه اتمی منتشرکرد؛ خطاب به آقای خامنهای نوشته بود که این نامه حکم یک «انتحار» برای او دارد.
در آن نامه صریحا دکتر رنانی مینویسد که در انرژی هستهای ایران دستکم ۱۰۰ سال از دنیایی عقب است که اکنون به این نتیجه رسیدهاند که پرداختن به انرژی هستهای اشتباه بوده و باید توسعه نیروگاههایشان را متوقف کنند.
وی در این نامه درخواست کرده بود که ریختن پول مردم ایران به «چاه ویل» انرژی هستهای که هیچ سودی برای هیچ کسی ندارد را متوقف کنند.
برای اثبات مدعای خود هم بیش از ۶۰۰ صفحه فکت و استدلال علمی مطرح کرده بود.
این نامه هیچ پاسخی نیافت تا دستکم ۵ سال بعد ایران مجبور شد، در یکی از چاههای ویل بتن بریزد.
پرسش اساسی این است: تا کی قرار است ایران و مردم ایران و بخشی از مردم خاورمیانه هزینه توهم شخص آقای خامنهای را بپردازند؟
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است