دیگر حرف زدن به زبان کردی تبدیل به عیب و عار و فارسیگویی تبدیل به نماد باکلاس بودن شد، پوشیدن لباس کردی منحصر به روستا شد و کت و شلوار، کراوات و کلاه به مد و هنر و کلاس و نشانهی شهرنشینی تبدیل شد و کپی زندگی به ظاهر تهرانی و از درون پوچ، سرگردان و خالی از هویت خود، گم شدن اجباری و بعضاً داوطلبانه در هویتی که بیگانه است، به عنوان نوعی پرستیژ روزبهروز گسترش یافت و بعد از روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی هم با ایفای نقش کمونیستها، جبههی ملی، روشنفکران کرد فارسیگرا، کرماشان به پایگاه پانایرانیستها و قلمفروشان آگاه و ناآگاه تبدیل شد که هر کدام برای بیشتر نزدیک شدن به مرکز و فرهنگ مرکز با محوریت قوم فارس، تمام هنر و نگارشها، شعر و شعار و حتی موسیقی کردی را هم از فرهنگ هزاران سالهی زبان و ادب کردی فاصله گرفت و خود را به قامت زشت متجاوز و بیگانه، آویزان کرد.
اما امروز:
مردم کرماشان به شیوهای خودجوش، با درک هویت و خودشناسی افراد و اکثریت انسانهای مسئول این منطقه و همچنین بالا رفتن سطح آگاهی ملی در این دیار، در مقابله با مسببان انجام این جنایت و در واکنش به آسیمیلاسیون کلانشهر کردستان در تلاشند تا جواب دندانشکنی به سیستم حکومتی بدهند که بیش از یک سده است با صرف هزینههای گزاف، خواسته است که با آسیمیلاسیون رنگارنگ و برنامهها و پروژههای جدی خود، تفکر ناچیز تکملیتی را به کرماشان هدیه دهد، اما در مقابل “کرماشان همیشه کُرد” کم خواهد آورد.
میلادی: ٢٣-٠٨-٢٠١۶ – خورشیدی: ١٣٩۵/٠۶/٠٢
آوات ساروج
م: ژیلا مستأجر
کرماشان، شهری که به عنوان بزرگترین شهر کردستان شناخته شده، بیش از ٩٧% از شهروندان آن کرد هستند.
شهری که فقط در مرکز استان، اندکی غیر کرد در آن ساکنند و در هیچ کدام از شهرهای استان کرماشان غیر از شهر سنقر هیچ غیر کردی در آن ساکن نیست. کرد بودن به شیوههای گوناگون در این دیار از طریق زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، باورها و حتی آیین دیده میشود.
اگر موشکافانهتر به تاریخ کرماشان بنگریم، نزدیک به ١٧٠ سال پیش، در این استان هیچ کس نمیتوانست به زبان فارسی صحبت کند، دین و فرهنگ مردم این استان “یاری” بوده است، اما با شروع رفت وآمد مهمانان، بازاریها، فرستادگان مرکز، رفت و آمد کاروانهای تجاری و تبدیل شهر به استراحتگاه مهمانان شیعهای که به دین اسلام اعتقاد داشتند و قصد رفتن به شهرهای مذهبی عراق را داشتند، این مهمانان که بیشتر از اهالی شهرهای اراک، اصفهان، کاشان، یزد و شیراز بودند، به بهانهی تجارت و زیارت بیشتر در شهر ماندند.
مهماننوازی و سخاوت کردهای کرماشان تا حدی بود که مهمانان کمکم جا خوش کرده و صاحبخانه شدند.
سطح پایین سواد، کشاورزی، دامداری، فاصله داشتن از کارهای سیستماتیک و اداری، مهارت نداشتن در کارهای بازرگانی و تجاری، باعث شده بود که مردم کرماشان عموماً ادارهی شهر، بازارها، مراکز تجاری، کاروانسراها و انواع واردات و صادرات این شهر را به دست مهمانانی که اکثرا فارس بودند، بسپارند و آنها هم در شهر مشغول خرید و فروش زمین و ملک و خانه بودند. این امر موجب شد تا مردم سادهدل شهر هم کمکم به شاگردان مهمانان و به گونهای به بردههایی تبدیل شدند که حتی مشاوره و راهنماییهای کار را هم از مهمانان میگرفتند و نقاط کلیدی زندگی در کرماشان به دست مهمانان و تازه به دوران رسیدههای شهر افتاد.
در دوران قاجار هم به شیوهای سیستماتیک و برنامهریزی شده، برای از بین بردن مرکز اصلی کردستان و تبدیل بزرگترین شهر کردنشین به شهری فارسنشین تلاش کردند و کمابیش در این نقشهی شوم پیروز شدند. رضاخان میرپنج با شعار کپی شدهی “یک کشور، یک ملت، یک زبان و یک پرچم” در همه شهرها و مراکزی که ملیتهای دیگر در آن میزیستند، برای تحمیل این شعار با مرکزیت قوم فارس و زبان فارسی به شیوهای مدرن و با پروژهی قدرتمند پان ایرانیسم، کرماشان را هم از این تحفهی ننگ بینصیب نکرد.
همچنین محمد رضاشاه در ادامه پروژههای پدرش به شیوهای گستردهتر این بار با شعار آریایی-ایرانی، افتخارات حکومت سلطنتی در ٢٥٠٠ سال و جشن و مناسبتهای ملی، بزرگ نشان دادن کوروش و با دروغ و دزدی کوروش را صاحب منشور حقوق بشر دانستن و جعل کردن نام ایران تا حدی که این امپراطوری را مقدس شمردند و آن را به عنوان ناجی به جهانیان شناساندند که سدههاست نامش به عنوان فرهنگپرور، سربلند و آزادیخواه و حقطلب برسر زبانها مانده است، چیزی جز از بین بردن همهی آداب و رسوم غیر فارسها مانند زبان، فرهنگ، هنر و تاریخ و حتی ازبین بردن چهرهی اصیل کردها در کرماشان به بار نیاورد.
دیگر حرف زدن به زبان کردی تبدیل به عیب و عار و فارسیگویی تبدیل به نماد باکلاس بودن شد، پوشیدن لباس کردی منحصر به روستا شد و کت و شلوار، کراوات و کلاه به مد و هنر و کلاس و نشانهی شهرنشینی تبدیل شد و کپی زندگی به ظاهر تهرانی و از درون پوچ، سرگردان و خالی از هویت خود، گم شدن اجباری و بعضاً داوطلبانه در هویتی که بیگانه است، به عنوان نوعی پرستیژ روزبهروز گسترش یافت و بعد از روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی هم با ایفای نقش کمونیستها، جبههی ملی، روشنفکران کرد فارسیگرا، کرماشان به پایگاه پانایرانیستها و قلمفروشان آگاه و ناآگاه تبدیل شد که هر کدام برای بیشتر نزدیک شدن به مرکز و فرهنگ مرکز با محوریت قوم فارس، تمام هنر و نگارشها، شعر و شعار و حتی موسیقی کردی را هم از فرهنگ هزاران سالهی زبان و ادب کردی فاصله گرفت و خود را به قامت زشت متجاوز و بیگانه، آویزان کرد.
مهمانان که برای خرید و فروشهای خرده و فروختن کفن و… آمده بودند، در عوض زبان، فرهنگ وهمه هست و نیست فرد و جامعهی کرماشان را به تاراج بردند و فرهنگ بیگانهای که کپیشدهی سیستم فاشیستی-کمالیستی بود که رضاشاه بیسواد با صدور آن به همهی مناطق غیر فارس، از جمله کرماشان باعث شد که این شهر به یکی از پایگاههای پان ایرانیسم تبدیل شده و رنگ و لعاب آسیمیلاسیون و فرهنگ وارداتی مرکزگرای تازه متولدشده فارس و همچنین زبان مصنوعی فارسی کرمانشاهی (زبان کوچه بازاری) کاری کرد که کُردی حرف زدن در بازار و ادارات و حتی در درون خانهها هم زشت و ناپسند جلوه کند.
در این جا از طریق رسانه، صدا و سیما، هنر و… به مرکزیت سیستمهای فرهنگی رژیم، نوعی جنگ سفید و فراگیر ملیتی-دینی در کرماشان انجام گرفت که متأسفانه چون باورهای دینی کرماشان مانند مذهب تشیع و مهمانان وارداتی مرکز از یک نوع بودند، فرهنگ مردمی که آبا و اجداد آنان صدها سال بیش از اسلام در کرماشان زیستهاند، نادیده گرفته شد و خود کرماشان به کاروانسرا و مرکز تبلیغ شیعهگری تبدیل شد. حتی گاهی اوقات سوگند یاد کردن یارسانیهای منطقهی کرماشان که در واقع از باور اسلام بسیار دورند، به نام شخصیتهای اسلامی قسم میخورند.
آسیمیلاسیون گسترده در سه دورهی سیستمهای فرهنگی-دولتی “رژیم شاه و شیخ” به سوی فارسسازی ملیتهای غیر فارس ایران تلاش میکرد، به ویژه رژیم جمهوری اسلامی بدون وقفه و جدیتر از رژیم قبلی، هویت کردی، فرهنگ و رسوم کردها را در هم شکست و قلمبدستان و روشنفکران مزدور رژیم، بردگان مرکزگرایی و فارسیسم با هر اعتقاد چپ یا اسلامی ( کمونیست، جبههی ملی، پان ایرانیست، سلطنتطلب و ملی-مذهبی و اسلامی)، درطول چندین مرحله با پشتیبانی “دستگاه فرهنگی-دولتی ” با انواع برنامههای خواندن، نوشتن، گفتمانی و نوشتاری به سوی فارسیزه کردن منطقه، از آغاز تحصیل ابتدایی تا سطوح دیگر و انواع مراکز تحصیلاتی و ادبی شناختن زبان فارسی، دست در دست مهمانان دوروی به ظاهر بامرام، با تبدیل شدن به سپر بلای آسیمیلاسیون، حتی پیشینه و بنیاد کرماشان را نیز در هم شکستند و زمینه را برای ویران کردن و نابودی کرماشان به قیمت از بین بردن زبان و فرهنگ و به حاشیه راندن آن کوچک شمردند و کمر به نابودی هیبت کرماشان بستند.
اما امروز:
مردم کرماشان به شیوهای خودجوش، با درک هویت و خودشناسی افراد و اکثریت انسانهای مسئول این منطقه و همچنین بالا رفتن سطح آگاهی ملی در این دیار، در مقابله با مسببان انجام این جنایت و در واکنش به آسیمیلاسیون کلانشهر کردستان در تلاشند تا جواب دندانشکنی به سیستم حکومتی بدهند که بیش از یک سده است با صرف هزینههای گزاف، خواسته است که با آسیمیلاسیون رنگارنگ و برنامهها و پروژههای جدی خود، تفکر ناچیز تکملیتی را به کرماشان هدیه دهد، اما در مقابل “کرماشان همیشه کُرد” کم خواهد آورد.