چرا سپاه سایه حبیب الله سربازی را با تیر نشانه رفت؟!..
آیا واقعا مدیر کمپین فعالان بلوچ برای امنیت ملی ایران چنان خطری محسوب می شد که سپاه با ترور یا ربودن او از کشور همسایه ترکیه روابط حسنه دو کشور را در چنین برهه ای از زمان به مخاطره اندازد، و پرونده سیاه نظام نزد امنیت ملی ترکیه را سیاهتر کند؟!
حبیب الله سربازی فعال بلوچی است که دو مؤسسه حقوقی مدنی را پایه ریزی کرده، که هر دو می بایستی در بدترین شرایط امنیتی یک کشور پلیسی حداقل در تهران و زاهدان دفتر رسمی می داشتند!..
1. کمپین فعالین بلوچ: حرکتی جهت آگاهی و عدالت.
2. سهاب: سازمان هماهنگ کننده اعتراضات بلوچستان. ( حرکتی در راستای شکل دهی و گسترش مبارزات مدنی بدون خشونت در بلوچستان)
اگر ایران از مدیریت نیمچه آگاهی از دنیای سیاست و کشورداری برخوردار می بود، چنین فعالیتهایی را بیت رهبری بصورت مستقیم می بایستی حمایت می کرد.
همواره مناطق مرزی کشورها از مهمترین دغدغه های مرکز می باشند. و مدیریتهای کلان کشورهایی که تمامیت ارضی مملکت برایشان از کوچکترین اهمیتی برخوردار است، تلاش دارند مناطق مرزی را به هزار و یک ترفند با پایتخت کره زنند.
بلوچستان همواره مورد بی مهری سیاستهای مرکز واقع بوده، در سیستم کشوری با تمام وقاحت “منطقه محروم” معرفی می گردد که خود این واژه بیانگر عمق فاجعه در مفکوره سردمداران نظام است.
روزانه در استانی که بیش از 11 درصد از خاک کشور را تشکیل می دهد جویبار خون جاری است. همچنین نرخ بیکاری و فقر و ناعدالتی های اقتصادی و فرهنگی در آن بیداد می کند، و بنا به آمارهای رسمی از تمام مملکت بیشتر مورد ظلم و بی مهری قرار گرفته است. در حالیکه مهمترین بندری که ایران را به آبهای آزاد اقیانوسها می رساند در آن قرار دارد. و چشمهای ابرقدرتهای منطقه ای، چون چین و روسیه و هند همواره بدان دوخته است.
ملت بلوچ که از سفره انقلاب بکلی محروم است، نه کار و نه کارخانه جاتی، نه آموزش و نه خدمات درمانی مناسب، و هزار و یک “نه ” رنجور دیگر!
با این وجود موظف است از مرزهای کشوری دفاع کند؟!
روزانه تیر کور مأموران دولتی سینه های جوانان بلوچ را به بهانه های واهی؛ منع قاچاق کالا، و سوخت کشی، چاک چاک می کند.
روزانه چندین جوان بلوچ در آتش سوخت کشهایی که توسط سپاه و بسیج آتش زده می شوند در کوره آتش سوزی حقد نظام ولایت فقیه خاکستر می شوند.
در کنار این فقر وحشتناک تمامی مسئولان کشوری از فرماندار و بخشدار و استاندار گرفته تا رؤسای سپاه و بسیچ، و تا مرزبانان و زندان بانان و قاضی ها و دادگسترها ووو… که از سراسر کشور به این منطقه اعزام می شوند از راه باج ها و رشوه های کلانی که از مردم بومی می گیرند، صاحب ثروتهای نجومی می شوند.
آیا بررسی دارایی این افراد کار دشواری است که مدیریت مرکز از آن عاجز بماند؟!..
در چنین فضایی، جوانی داغدیده از عمق فاجعه بلوچستان، که مدت مدیدی را در سیاهچالهای تاریک و سلولهای شکنجه نظام سپری کرده، و چندی پیش نیز برادر کوچکترش به زندان افتاد و طعمه شلاقهای سربازان همیشه گمنام نظام شد.تنها به خاطر اینکه از راه های قانونی و مسالمت آمیز از مدیریت کشوری تقاضا کرده بود، بسیجی هایی که به دختران ایرانشهری تجاوز جنسی کرده بودند، و باعث بحرانی شدن منطقه و افزایش کدورت ملت بلوچ از مرکز شدند را بازخواست کند!!..
چنین فردی می توانست امروزه یکی از بدترین اهرمهای دشمنان خارجی برای نظام را تشکیل دهد، با این وجود “سربازی” نخواست مهره بیگانه برای نابودی ملتش شود، و فعالیتهای او در کنار دلالت بر میهن دوستی بیانگر بینش سیاسی ایشان است.
او در واقع پرده از واقعیتهای تلخی برمی دارد که پایتخت از آنها غافل گذاشته شده است.
در ایران چنین شخصی بجای اینکه مدال طلا بگیرد، و منظمه های حقوق انسانی مرکز از او به عنوان یک قهرمان ملی و نیروی داوطلب بیدارگر و سازنده یاد کنند، و بیت رهبری بهترین امکانات را در اخیتار او بگذارد تا بلوچستان به بهترین شیوه مدیریت شده رشد کند، سربازان همیشه گمنام و تروریست و آدم رباهای ولایت فقیه مأموریت می یابند او را که صدایی است بیدارگر خفه کنند!
آیا این حرکت تروریستی نظام بیانگر این است که ولایت فقیه به سیم آخر زده، و به هیچ عنوان در پی اصلاح و ساختار کشور نیست، و با فلسفه مشت آهنین می خواهد ملت را به بردگی گیرد، و با پتک فولادی بر سر هر صدایی که با رجزخوانی رهبریت هم آهنگ نباشد بزند.
و یا اینکه گروهکهای فشار تروریستی و اختلاسگران و جیره خواران خارجی، نظام را ربوده اند و با چنین تصرفاتی می خواهند تمامی فعالیتهای مدنی مسالمت آمیز را در نطفه خفه کنند و اقلیتهای قومی و دینی را در تنگناه قرار داده بسوی سیناریوهای خشونت طلبی و تجزیه گرایی سوق داده، کشور را به باتلاق عراق و سوریه بکشانند.
ترور نافرجام “حبیب الله سربازی” در نیمه های شب سه شنبه 4 تیرماه 98 موجی از خشم خفته در سینه های ملت داغدار بلوچ و تمامی آزادیخواهان ایران زمین براه انداخته است.
ترس از آن می رود که تراکم این ستمها روزی جرقه آتشی را در خرمن میهن زند و تمامی ملتهای زیر ستم در کشور از هر روزنه امیدی ، مأیوس شوند، و آنگاه دیگر نه ایرانی به جای می ماند و نه آخوندی، و همه انگشت ندامت بر دهان نظاره گر ویرانه ای باشیم که می توانستیم روزی خشت بر خشت آن نگه داریم….
نمانیم کین بوم ویران کنند … همی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرین … چو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران … شود، کنام پلنگان و شیران شود
دکتر نور محمد امراء
استاد دانشگاه
www .facebook.com/photo.php?fbid=2365798690167548&set=a.181930001887772&type=3&theater