کسی که سرش را از دست داده برای موهایش گریه نمیکند. شاید روزی که تحصیل اجباری به زبان فارسی را پذیرفتیم، قبول کردهایم که این همه حقارت و توهین حقمان باشد. حقمان است که دانستن و ندانستن زبان آنها به متر و معیاری برای سنجش سلامتی ما تبدیل شود. شاید هم اینها فرصتی است برای نوشتن ما و آیاتی هستند برای آنانکه هنوز به قافله آزادیخواهان نپیوستهاند.
در مورد مخرب بودن جدایی و دوگانگی میان زبان خانواده و مدرسه تحقیقات فراوانی شده که در پاورقی به برخی از آنها اشاره میشود. دیگر بحث از عدم موفقیت تحصیلی نیست بلکه سخن از نابودی عزت نفس یک فرد است. پیر بوردیو؛ برجستهترین متفکر جامعهشناسی آموزش و پرورش در فرانسه، تاکید میکند که مهمترین موانع توسعه، موانع فرهنگی هستند و از میان موانع فرهنگی، تفاوت زبان خانواده از زبان مدرسه بدون شک مهمترین عامل است. از نظر بوردیو، در جوامع ناهمگونی که برنامه درسی آنها براساس فرهنگ حاکم طراحی شده، آن برنامهها به طور ضمنی، سرمایه فرهنگی گروههای غیرمسلط را فاقد ارزش دانسته و هویت، شخصیت و توانایی دانشآموزان را هدف گرفته به بازتولید نابرابری میپردازد. او در کتاب زبان و قدرت سمبلیک (1992 دانشگاه کمبریج) دست به تحقیق جالبی زده و از دانشجویان میخواهد تا معنی کلمهای را که اصلا وجود خارجی نداشت تعریف کنند. دانشجویان متعلق به فرهنگ غیرمسلط در ضمن اقرار غیرمستقیم به جهل خود، با احتیاط و ترس به تعریف آن کلمه پرداختند. در حالیکه دانشجویان متعلق به فرهنگ حاکم با شجاعت تمام و خیلی سریع معنایی برای آن کلمه پیدا کردهاند. پس قدرت نه در ساختار کلان اجتماعی و طبقاتی ، بلکه در زبانی جریان دارد که در مدرسه تدریس میشود.
راسل در کتاب مرجع قدرت و فرد مینویسد: میان چیزهایی که امروز در معرض خطر نابودی هستند، شاید مهمترینش عزت نفس باشد. منظورم از عزت نفس نیمه خوب غرور است، همان که «غرور به جا» نام دارد. وقتی آدمی در چنگ دشمنان گرفتار است عزت نفس او را از احساس خواری و مذلت محفوظ میدارد.
هر روز که میگذرد ما شجاعت خود را در مدرسه از دست داده و با غروری پایمال شده گام در این جامعه میگذاریم و آنها پررو و از خود راضی.
@thirdfrontier.facebook.com/IranThirdFrontier/photos/a.1466534233444381/2188783821219415/?type=3&theater