چرا من بلوچ در سرزمین مادری امنیت ندارم و بازخواست میشوم


Image may contain: 1 person, standing

این درد آوره که من بلوچم و بلوچستان سرزمین من است و در سرزمین خودم از دست اجنبی ها امنیت ندارم و هر روز تحقیر میشوم و اجازه ندارم از ظلمی که به ما میشه لب به اعتراض بگشایم.
اخه چرا ؟؟؟   تا کی باید تحمل کنیم و تحقیر شویم .
خواهش میکنم این درد دل من را منتشر کنید و از ملت بلوچ بخواهید تا اتحاد خودشون را حفظ کنند و اجازه ندهند تا بیشتر از این تحقیر شویم و بر ما ظلم کنند.

چرا من بلوچ در سرزمین مادری خودم امنیت ندارم و بازخواست میشوم

چند روز پیش موقع عصر خواستم پیاده روی کنم پسر کوچکم مصطفی 8 ساله را با خود همراه کردم از نخلستان خشک نصیرآباد قدمزنان به طرف دامنه کوه و جاده اسفالت یواش یواش قدم میزدیم که ناگهان خودرو گشت کلانتری با مشاهده من با سرعت به طرفم آمد و با همان سرعت کنارم ترمز زد و گرد خاک بلند شد دو درجه دار و سه نفر سرباز که همشون شهرستانی بودند پیاده شدند و یکی از درجه دارها که لحجه زابلی داشت با عصبانیت بمن گفت اهای پیرمرد کجا میری ؟ از کجا میایی؟ اهل کجایی؟
گفتم اهل همین آبادی هستم با پسرم آمدم بیرون قدم بزنم
گفت کارت شناسیت را بده . کارت ملی ام را دادم گفت دستات بالا کن به سربازها گفت بازرسی اش کنید!!!
خیلی ناراحت شدم اما چیزی نگفتم .
یکی از سربازها که اخلاق تندی داشت جیب های منو خالی کرد و وسایلای جیبم را روی زمین انداخت باز ناراحت شدم و به روی خودم نیاوردم .
روبه پسرم کردند گفتند این کیه باهات؟ پسرم گفت بابام هست.
درجه داره با لهن تند به پسرم گفت دروغ نگو پدرت نیست زودباش راستش بگو این کیه اگه راست نگی زندانت میکنم ؟؟ پسرم از رفتار خشن مامورها ترسیده بود و به خود میلرزید و گریه میکرد.
من رو به درجه دار کردم و گفتم شما چرا اذیت میکنید چه چیز مشکوکی از ما مشاهده کردید که اینطور با ما برخورد میکنی بهشان گفتم من معلم بازنشسته هستم این رفتارتون اصلا توجیه کننده نیست.
درجه دار با لحن خیلی تند بمن گفت خفه شو بلوچ بلبل زبون شما ها از سرتا پایتون خلاف میباره معلمی بهتون نیامده!!!
با شنیدن این حرف و گریه پسرم اعصابم بهم ریخته بود عصبانی شدم گفتم اهای مردک اجنبی من بلوچم و فرزند این آب و خاکم وبلوچستان متعلق به منه . من باید از تو بپرسم کجاهی هستی که اینقدر ظلم و تبعیض بر ما روا میدارید .
با کمال بی احترامی و فهش ناسزا من و پسرم را سوار ماشین کلانتری کردند و به طرف راسک حرکت کردند و حدود 40 هزار تومان پول توی جیبم بود همه رو برداشتند و حدود 10 دقیقه ای که رفتیم منو با پسرم پیاده کردند و گفتند حالا پیاده برو به آبادیت .

این درد آوره که من بلوچم و بلوچستان سرزمین من است و در سرزمین خودم از دست اجنبی ها امنیت ندارم و هر روز تحقیر میشوم و اجازه ندارم از ظلمی که به ما میشه لب به اعتراض بگشایم.
اخه چرا ؟؟؟تا کی باید تحمل کنیم و تحقیر شویم .
خواهش میکنم این درد دل من را منتشر کنید و از ملت بلوچ بخواهید تا اتحاد خودشون را حفظ کنند و اجازه ندهند تا بیشتر از این تحقیر شویم و بر ما ظلم کنند.
(29مرداد 98 معلم بازنشسته گهرام زهی از نصیرآباد)
برگرفته از گروه واتساپ

Source: Whats up

twitter
Youtube
Facebook