قفس ايرانيت


Image result for ‫افغانها در قفس‬‎حتماً تصوير افغانى هايى كه در شيراز مثل حيوانات بر قفس كرده بودند را ديده ايد. در قفس كردن آدميت. اين گرهكاه اجتماعى و فرهنگى و سياسىِ موقعيت انسانى در ذهن سلطه گرى محصول امروز نيست بلكه حاصل سير زمانى سلطه مى باشد. افق شخصيت انسانى در جامعه ى ايرانى ناپديد شده است. قفسى كه افغانى ها را بر آن انداخته و به نمايش گذاشتند ماكت كوچك قفسى به نام ايران است. انسان در قفس ايرانيت محبوس است. اين قفس، موقعيتى است كه ايران فرهنگى و سياسى در آن گرفتار شده است. هيچ فرهنگى تا اين حد بازگشت شرم آور به خويشتن و احياى جايگاه خود در جامعه ى جهانى را نداشته است. اين تنها تنزل و سقوط سياسى نيست بلكه تنزل و سقوط فرهنگى نيز مى باشد. اكثر نويسندگان فارس تقصير را گردن حكومت انداخته و خود را توجيه درمانى مى كنند اما در حقيقت ساختار فرهنگى ايران آلوده ى ديگرى ستيزى وحشتناكى است. علامت هاى سقوط در عشق و هنر، در سياست و بينش بيش از هميشه در ايران امروز به چشم مى خورد.


 

 

سه شنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۵ – 13 سپتامبر 2016

قفس ايرانيت

ذهن تو مى تواند قفس تو باشد و مى تواند بيكرانگى ات گردد.

 

 

 

 

 

حتماً تصوير افغانى هايى كه در شيراز مثل حيوانات بر قفس كرده بودند را ديده ايد. در قفس كردن آدميت. اين گرهكاه اجتماعى و فرهنگى و سياسىِ موقعيت انسانى در ذهن سلطه گرى محصول امروز نيست بلكه حاصل سير زمانى سلطه مى باشد. افق شخصيت انسانى در جامعه ى ايرانى ناپديد شده است. قفسى كه افغانى ها را بر آن انداخته و به نمايش گذاشتند ماكت كوچك قفسى به نام ايران است. انسان در قفس ايرانيت محبوس است. اين قفس، موقعيتى است كه ايران فرهنگى و سياسى در آن گرفتار شده است. هيچ فرهنگى تا اين حد بازگشت شرم آور به خويشتن و احياى جايگاه خود در جامعه ى جهانى را نداشته است. اين تنها تنزل و سقوط سياسى نيست بلكه تنزل و سقوط فرهنگى نيز مى باشد. اكثر نويسندگان فارس تقصير را گردن حكومت انداخته و خود را توجيه درمانى مى كنند اما در حقيقت ساختار فرهنگى ايران آلوده ى ديگرى ستيزى وحشتناكى است. علامت هاى سقوط در عشق و هنر، در سياست و بينش بيش از هميشه در ايران امروز به چشم مى خورد. حالا اگر سئوال كنم كه چرا چنين اتفاقى در تركيه با آنهمه انبوه مهاجرانش رخ نمى دهد رگ گردن ها بر خواهد آشفت. قفس كردن انسان و تحقير كرامت انسانى جنايتى است كه طى ادوار حكومتى ايرانى ها تكرار شده است. آنچه من مى بينم اين است كه جنايت هاى رژيم هاى ايران سياسى مركز خاطرات تاريخى ايران فرهنگى محسوب مى شود. اين حكومت ها با همه ى وحشى گرى هايشان بر آمده از بستره ى سنت هاى غير دموكراتيك ايرانى مى باشند كه در تقابل با جان و جهان ديگرى اند.
هسته ى مركزى تفكر ايرانى بر مدار ديگرى ستيزى مى چرخد و اين را ما از عملكردها و متن هاى پريشانش به وضوح حس مى كنيم. اما اين پديده ى در قفس انداختن ديگرى ها از اين روست كه تاريخچه ى ذهن ايرانى در قفس ها سپرى شده است. نگاهى بيندازيم به تراوشات ذهن ايرانى كه تبديل به عقده شده است. مثال ها زيادند و خود شما مى توانيد بر نمونه هاى قفس آلوده ى اين چنينى بيفزاييد. من فقط سه نمونه ذكر مى كنم:

مللك الشعرا:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد كنيد

آنكه در قفس بودن را طالب است ديگرى را نيز بر قفس خواهد انداخت.

شاملو از قفس و از چشم انداز قفس مى سرايد:

در مرز نگاه من
از هرسو
دیوارها
بلند،
دیوارها
بلند،
چون نومیدی
بلندند.
آیا درون هر دیوار
سعادتی هست
وسعادتمندی
و
حسادتی؟-
که چشم اندازها
از این گونه مشبـّکند
و دیوارها ونگاه
در دور دست های نومیدی
دیدار می کنند،
و آسمان
زندانی است
از بلور؟

و حسادتى؟ سئوالى كه در ذهن ايرانى عقده شده است همين چسناله ى شاملو مى تواند باشد كه دوردست هاى نوميدى و نزديكى هاى نوميدى اگر براى انسان محبوس ايرانى چشم اندازى هميشگى است چرا براى ديگرى نباشد؟

در شعر پرنده ى عاشق از نجيب صديقى مى خوانيم:

پرنده ها پرنده اى را در قفس ديدند
به رسم اعتراض پرهايش را كندند
پرنده ى كوچولو آزاد شد
پرنده ى كوچولو پر داشت اماپريدن بلد نبود
پرنده ها غصه خوردند و مردند
پرنده بر گشت به قفس…
آخه پرنده ى كوچولو عاشق قفس شده بود!!!

مشكل اينجاست كه ايران عاشق قفس شده است و شايد در نظر او به قفس انداختن ديگري ها نيز نوعى كار و بار عاشق صفتى و عاشق پيشگى است!

http://www.iranglobal.info/node/56671

twitter
Youtube
Facebook