بی تدبیری راهبردی و تکنیکی با عنوان طرح تقسیم استان سیستان بلوچستان
✍اکبر رئیسی
ایرادات راهبردی به اصل تصمیم برمیگردد و خطای تکنیکی به شیوه ابراز و پیگیری آن. اشکال بنیادین آنجاست که توسعه نیافتگی را صفتی استانی بدانیم. درحالیکه واقعیات میگویند واحد سیاسی استان هیچ نقشی در آن ندارد و حلقه مفقوده را جای دیگر باید جست. درکنار محرومیت خطه سیستان، مناطق وسیع بلوچستان الصاق شده به کرمان و هرمزگان و یا بلوچستان خارج از مرزهای ایران هریک گوی سبقت را از دیگری ربوده وحشتناک ترین توسعه نیافتگی در کل خاورمیانه و با اندکی اغماض در کل جهان را تجربه میکنند. حال مقصر کیست؟ سه کس را می توان متهم ردیف اول آن شناخت: جغرافیا، سیاست و خود مردم بلوچ. در عصر تکنولوژیک بیست و یک و سربرزدن غولهای اقتصادی در بر و بیابان امثال امارات متهم کردن جغرافیا هرگز مسموع نیست. فرصت خودشکوفایی و رفاه، و درعین حال تعهد و وفاداری بلوچهای عمان بعنوان اقلیت عمده آن کشور به موطن و حکومت متبوع خود اتهام را از ذات بلوچ به طریق اولی سلب میکند. انچه در جایگاه اتهام باقی می ماند سیاست است که باید دفاع از خود را خود به عهده بگیرد و آنهم به شیوه عملی و اقناعی و نه شانتاژ و امنیتی کردن فضا با میدانداری افراد و باندهایی که بلوچ با پیشینه کوته بینی و کوته اندیشی و بدخواهی شان بسیار آشناست.
خوش بینی لذت بخش است اما کاش مجالی برای آن باشد. یک جاده امن دوبانده در استان یا اتصال جاده ای عادی چابهار با نزدیکترین شهرهای بندری همچون جاسک و میناب و بندرعباس چیزی نیستند که بعد نیم قرن و هزاران کشته جاده ای در گروی طرحهای مرموز و کلان مرکز باشند. اگر حسن تدبیر در دستور کار بود، بعد از دو سه دهه ساختن شهرستان های اسمی و کاغذی امثال قصرقند (کسرکند) و مهرستان (مه گس) و سرباز اندکی طعم شیرین این طرح تقسیم ها را با تزریق بودجه و راه دسترسی و دست کم راه انداختن تشکیلات اداری آبرومندانه میچشاندند تا مردم باور کنند خبری هست. اگر اندکی تدبیر و روانشناسی در کار بود احساسات بلوچ را به شکل مکرر و مزمن با حذف نام بلوچستان در رسانه ها و مکاتبات حتی رسمی پیشاپیش جریحه دار نمیکردند و در جایگزینی مَکُّران با بلوچستان تلفظ درست آنرا از بلوچ میپذیرفتند. تعمق در تاریخ لازمه پویایی است؛ باید گفت بلوچ سه قهر تاریخی بزرگ را با مرکز تجربه کرده است؛ یکی وقتی که به دلایلی نامکشوف از گیلان و البرز قهر کرد و اینجا کوچید و هرگز برنگشت و جز مولفه های زبانی مشترک سوغاتی با خود نیاورد، دوم وقتی ترک صفوی از آن سر کشور عرصه را بر او تنگ کرد و او چاره جز انتقام گیری با مدد افغانی همسایه نداشت، و سوم وقتی ترک قجر لشگر حبیب الله شاهسون را برای قتل و غارت و تجاوز فرستاد، بلوچ تا به امروز ایرانی غیر بلوچ با لفظ کدورت امیز “گجر” می خواند. حال که نسلهای جدید درحال گذر ازین کدورتهای تاریخی است، نه منطقا، نه از دید ملی و نه از لحاظ سیاسی امنیتی موجه است که کوتاه بینان یا فرصت طلبان مکرر و بی محابا مثل شمشیر داموکلس نشتر به زخم کهنه زده و جامعه بلوچ را در وضعیت براشفتگی روانی نگه دارند.
چهارشنبه ۱۳۹۹.۳.۱۴
سَالکان مسیر حُب
Source: Whatsup