بلوچستان و هرمزگان، اسیر فقر و طلسم محرومیت


سه استان هرمزگان، کرمان و سیستان و بلوچستان دارای بیشتری جمعیت کپرنشین ایران هستند. کپرنشینان این مناطق عمدتاً در منطقه‌ای خشک و کوهستانی زندگی می‌کنند و از هرگونه امکانات اولیه محروم هستند. هیچ راه آسفالتی به این مناطق وجود ندارد و همین یک نارسایی، برای بیرون نگه داشتن آنان از زمان و مکان کافی است. کپرنشینان پس از خشکسالی وسیعی که در این مناطق روی داد، اندک درآمد خود را که از کشاورزی و دامداری بود، نیز از دست دادند تا بیکاری فشار مضاعفی بر آنان وارد آورد. کارهای کوچک و یارانه‌‌‌ای که آنها ماه به ماه آن را بدل به خواروبار می‌کنند، تنها منبع درآمدی است که کفاف تمامی ماه را نیز نمی‌دهد. آنان در کپرهای ساخته شده از شاخ و برگ درختان خرما، مدت‌هاست امیدشان را از مسئولان بریده‌اند و خود را مردمی غریب و از یاد رفته می‌بینند.

مرگ دو کودک بر اثر عقرب‌گزیدگی در ماه‌های اخیر، بار دیگر نگاه‌ها را متوجه مسئله‌ کپرنشینی و مشکلات مردم کپرنشین مناطق محروم کرده است. محرومانی که سال‌هاست در سه استان کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان اسیر فقری گزنده هستند و نیش عقرب تنها یکی از بی‌شمار مشکلات کشنده‌ای‌ست که آنان در این سالیان بر پوست فرتوت خود دیده‌اند. مناطقی طلسم شده که ریشه فقر و محرومیت آنان در نخستین سال‌های پس از انقلاب، فساد رژیم گذشته و وجود خوانین معرفی می‌شد، با گذشت زمان دچار فراموشی شدند تا روالِ زوال همیشگی خود را شاهد باشند. نبود امکانات اولیه نظیر جاده و آب و برق سبب شده است تا میزان مرگ و میر کودکان و زنان باردار در این سالیان رو به افزایش بگذارد و باعث شود تا ساکنان خانه‌ خرمایی، دو راه پیش روی خود ببینند: مهاجرت، یا انتظار برای مرگ خویش.

جغرافیای کپرنشینی

سه استان هرمزگان، کرمان و سیستان و بلوچستان دارای بیشتری جمعیت کپرنشین ایران هستند. کپرنشینان این مناطق عمدتاً در منطقه‌ای خشک و کوهستانی زندگی می‌کنند و از هرگونه امکانات اولیه محروم هستند. هیچ راه آسفالتی به این مناطق وجود ندارد و همین یک نارسایی، برای بیرون نگه داشتن آنان از زمان و مکان کافی است. کپرنشینان پس از خشکسالی وسیعی که در این مناطق روی داد، اندک درآمد خود را که از کشاورزی و دامداری بود، نیز از دست دادند تا بیکاری فشار مضاعفی بر آنان وارد آورد. کارهای کوچک و یارانه‌‌‌ای که آنها ماه به ماه آن را بدل به خواروبار می‌کنند، تنها منبع درآمدی است که کفاف تمامی ماه را نیز نمی‌دهد. آنان در کپرهای ساخته شده از شاخ و برگ درختان خرما، مدت‌هاست امیدشان را از مسئولان بریده‌اند و خود را مردمی غریب و از یاد رفته می‌بینند. یکی از دبیران آموزش و پرورش که یک سال دوران خدمت خود را در بشاگرد گذرانده است، به نگارنده می‌گوید:«مسئولان دوست دارند کپرنشینی را جزو فرهنگ مردم بدانند. می‌گویند آنها خود به این نوع زندگی راضی‌اند. این عذاب وجدانی است تا مسئولان کم‌کاری خود را در قبال بشاگرد بپوشانند. این کپرها باعث می‌شود آنها هیچگاه جزو آمار محسوب نشوند و خود را رانده شده حساب کنند. مردم این مناطق سال‌هاست دنبال ساخت خانه هستند؛ اما با کدام پول؟ بدل شدن کپر به خانه می‌تواند آنها را جزو آدمیان به شمار آورد. چه کسی بدش می‌آید زیر سقفی باشد که سیل و گرما و مرض و حیوان راهی به آن نداشته باشد. این مردم از این شکل زندگی خسته شده‌اند.»

کشف پایتخت فقر

در اسفندماه ۱۳۵۹، «مرتضی آوینی» به همراه تیمی از سازمان جهادسازندگی برای ساخت مستندی به منطقه‌ای کوهستانی در شمال غربی هرمزگان پای می‌گذارد؛ منطقه‌ای فراموش شده که مردمش کپرنشینند و از امکانات اولیه زندگی محروم. با پخش مستند او با عنوان «گمگشته‌های دیار فراموشی» از صداوسیماست که نام بشاگرد بر سر زبان‌ها می‌افتد و به نمادی از فقر بدل می‌شود. تصاویری سیاه و سفید از مردمی که هسته‌های خرما را آرد می‌کنند تا با نان هسته خرما و خمیر آن خود را سیر کنند، بشاگرد را بدل به کانون فقر ایران می‌کند. کانونی که آوینی در مستند خود شرم‌زده از وجود این میزان از فقر، خود و مسئولان را خواب‌زده‌هایی عنوان می‌کند که اکنون با دیدن این وضعیت وخیم از خواب بیدار شده‌اند و وعده می‌دهد که بشاگرد دیگر دیار فراموشی نیست.

چهل سال بعد، بشاگرد و کپرنشینان این مناطق هنوز دیار فراموشی محسوب می‌شوند و هنوز نیروهای جهادی همانند آن مستند اولیه، وارد این مناطق می‌شوند تا کالا، پزشک و مایحتاج مورد نیاز را به دست کپرنشینان برسانند؛ تسکینی موقت که سرپوشی است بر سه محرومیت عمده‌ای که کپرنشینان را در وضعیت احتیاج دایم قرار داده است: محرومیت از اشتغال، محرومیت از امکانات اولیه، و محرومیت از جاده.

محرومیت‌هایی که ادعا می‌شد، به دلیل فساد در قبل از انقلاب و وجود خوانین گریبانگیر کپرنشینان شده و با انقلاب اسلامی برطرف خواهد شد، هر چه پیش‌تر رفت رنگ محرومیت‌زدایی به خود ندید تا بیدارشدگان جهادی در برابر چشمان منتظر کپرنشینان، دوباره به خواب بروند.

جشن کپرزدایی

بحث کپرزدایی در سیستان و بلوچستان، هرمزگان و کرمان از طرح‌های دولت احمدی‌نژاد بود که در سال ۱۳۸۶ اعلام شد. به موازات آن، هر از چندی خبرهایی مبنی بر پایان کپر و کپرنشینی در برخی از مناطق استان‌های یادشده اعلام ‌شد که خیلی زود از سوی مردم بومی و رسانه‌های محلی تکذیب شد. تناقض آشکار این رویه در این بود که از یک سو عنوان می‌شد که کپر، برابر فقر نیست و این معماری برخاسته از فرهنگ و خواست بومیان است، و از سویی دیگر کپرزدایی و برچیدن کپرها اولویت رهایی از محرومیت اعلام می‌شد. با تمام این تناقض‌ها، طرح‌های نوسازی و بهسازی مسکن قدم‌هایی جدی برای رفع این معضل برداشت تا مشکلات اساسی که بر سر این راه بود، خیلی زود خود را عیان سازد. ناتوانی مردمی که نانی برای خوردن ندارند و وادار کردن آنان به پرداخت اقساط، از اساسی‌ترین شکست‌های این طرح بود. دومین مسئله‌ای که بین کپرنشینان و خانه‌ها ایجاد فاصله کرد، عدم رعایت تناسب فرهنگی در ساخت خانه‌ها بود. مردمی که تمام عمر در کپرهای خرمایی زندگی کرده بودند، خود را در برابر خانه‌های مکعب چهل متری دیدند که برای خانواده‌های پرجمعیت کوچک بود و گرمایی کشنده در خود داشت. طرحی که قرار بود کپرها را برچیند، باعث افزایش کپرنشینی شد و مردم بی‌بضاعت دلخوش به خانه‌ خرمایی خود شدند.

نیش فقر بر جان کودکان

نزدیک به سی کودک در این چند ساله بر اثر نیش عقرب جان خود را از دست داده‌اند؛ کودکانی که پیش از نیش عقرب، از نیش فقر مرده بودند. کودکانی فراموش شده که همچون والدین خود، در کپرها حیاتی از سر اجبار و محرومیت را می‌گذرانند. نبودِ شغل و درآمدی هر چند کوچک، کپرنشینی آنها را تداوم بخشیده و آنها را به زندگی میان شاخ و برگ خرما عادت داده است. افرادی که زمانی نه چندان دور باغ و زمین و کشاورزی داشتند، به مرور زمان و با خشکسالی‌های متوالی از تنها منبع درآمد خود نیز دست‌شان کوتاه ماند تا در شرایط دشوار معیشتی قرار گیرند. با چنین شرایطی و در کنار نبودِ امکانات اولیه است که آنها بیش از پیش خود را فراموش‌شده می‌بینند. نه کسی آنها را می‌بیند و نه آنها کسی را می‌بینند. فراموش‌شدگان در کپرهای حصیری می‌مانند تا بلایی از راه برسد و دوباره برای چند روز به نان و نوایی برسند. با اخبار مرگ و میر کودکان و یا سیل و آتش و عقرب و اردوهای جهادی است که آنها دوباره در رسانه ظاهر می‌شوند و به امید از بین رفتن نیازشان به کپرها، چشم به دوربین‌ها می‌دوزند. کپرنشینی اما با از بین رفتن کپرها و ساخت خانه‌های سیمانی نیز از بین نمی‌رود، زیرا آنچه باید نابود شود، در قدم اول فقر است و موانع پرشمار بر سر راه اشتغال و راه‌های ارتباط. آن‌ها برای دوباره زنده شدن و به یادآورده شدن، نیازمند دستیابی به حداقل امکانات لازم برای ارتقای زندگی خود هستند: آب، راه و برق. تا کودکانی که با ترس و لرز در این کپرها کودکی می‌کنند، به این دلخوشی کوچک زنده بمانند و پادزهری حداقلی در برابر نیش محرومیت داشته باشند.

هادی کی‌کاووسی / ایران وایر

 

https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=207491

twitter
Youtube
Facebook