بلوچستان در مسیر استقلال


معنى اسم نظر | قاموس الأسماء و المعاني

بلوچستان در مسیر استقلال
چهارشنبه ۱۶ حمل ۱۳۹۱
غلام محمد محمدی؛ پژوهشگر و کارشناس دیورند
بلوچستان یکی از 4 صوبه یا ایالت شامل در تشکیل دولت فدرالی پاکستان است که بر اساس آخرین آمارها بیش از 20 میلیون نفر جمعیت دارد و مساحت آن 370 هزار کیلومتر مربع بوده، وسیعتر از هر ایالت دیگر دولت پاکستان می باشد.1
بر اساس اطلاعات سایت “ویکیپدیای پاکستان” به استناد آمار سال 2006، از جمله جمعیت 185 میلیونی پاکستان، بلوچ ها 3.57 درصد و پشتون ها 15.42 درصد جمعیت پاکستان قلمداد گردیده اند.2
در حال حاضر بلوچ ها در سه کشور پاکستان، ایران و افغانستان زیست دایمی دارند که بزرگترین محل اسکان آنها در داخل نقشه پاکستان بیش از 6.5 میلیون، در قلمرو ایران 1.5 میلیون و چندصدهزار نفر در کشور فاقد احصاییه جمعیت (افغانستان) و نیز به طور پراکنده در سایر نقاط جهان زندگی می کنند. بنابر ادعای مقامات ایرانی، وضع معیشتی بلوچ ها در داخل ایران، بهتر از پاکستان و افغانستان است. از سوی آنها این ادعا نیز وجود دارد که سرزمین بلوچ های پاکستان در گذشته ها جزو خاک ایران قدیم بوده و باید به ایران ملحق شود.3
برای جلوگیری از دامنه دار شدن بحث به طور اجمال و اختصار، صِرف بر تاریخ معاصر بلوچستان مکث می کنیم.
حاکمان بلوچستان از قرن 13 میلادی و از زمان حکومت میرحسین؛ نواسه پنجم میر قنبر منصوب به قبیله “بروهی بلوچ”، به حکومت در بلوچستان ادامه داده بودند. بازهم در قرن 17 میلادی، میراحمد خان از همین سلسله، جای حکمرانان سابق را در حلقه ای کوچکتر گرفت که مرکز آن قلات بود. میراحمدخان در سال 1716 م مرد، جایش را میرمهراب خان پسرش گرفت؛ چون میرمهراب خان در جنگ داخلی کشته شد، بعد از وی برادرزاده اش میرسمندرخان حکمران قلات گردید، متعاقب آن میراحمد خان پسر مهراب خان حاکم بلوچستان شد.
یکی از افراد همین طایفه، میرنصیرخان است که عضو جرگه شیرسرخ قندهار برای گزینش احمدشاه به حیث پادشاه نیز بوده است؛ اما بر ضد دولت احمدشاه در سال 1759 م قیام نموده، شکست خورد و رسماً پادشاهی ابدالی را پذیرفت؛ لیکن در عمل، حکمران مستقل بود.4
تاریخ بلوچستان گواه است که این مردم سلحشور، به هیچ فرمانروایی، سر تعظیم فرود نیاورده، همواره مستقل زیسته اند. احمدشاه ابدالی نیز بعد از رسیدن به قدرت، از طریق نرمش و نوازش رهبران بلوچ در صدد گسترش سلطه خویش به آن مناطق گردید.5
هرچند احمدشاه ابدالی، محبت خان بلوچ را به سرداری کل بلوچستان مفتخر و نوازش فرمود؛ اما محبت خان نیز مردی تسلیم طلب نبود. وقتی از قندهار به محل خود برگشت در سال 1748 م (سال دوم زمامداری احمدشاه) از نخستین قیام کنندگان بر ضد دولت احمدشاه ابدالی می باشد.6
چون تطمیع و نوازش نتوانست، روحیه آزادیخواهی او را خدشه دار سازد، موصوف کاکرهای بلوچستان را با خود متحد ساخته، بر ضد دولت درانی قیام کرد. در جنگ خونینی که میان بلوچ ها به فرماندهی محبت خان، قیام خان و ملاحیات خان درگرفت، به نسبت فقدان امکانات کافی، بلوچ ها شکست خوردند. محبت گرفتار و با اهل و عیالش، به قندهار منتقل و زیر نظارت قرار گرفت. احمد شاه، برادرش حاجی خان بلوچ را به حیث حاکم بلوچستان شناخت؛ اما بعد از اشتراک محبت خان در قیام لقمان خان برادرزاده احمدشاه در قندهار در تفاهم با سران بلوچ، نصیرخان را که عضو جرگه شیر سرخ به طرفداری از احمدشاه بود، حاکم بلوچستان شناخت.7
دومین قیام بزرگ بر ضد دولت درانی، قیام بلوچ ها به رهبری نصیرخان بلوچ در سال 1759 م بود. این قیام وقتی صورت گرفت که نیروهای احمدشاه درانی، به وسیله مرهته ها در هندوستان تار و مار گردیده بود. نصیرخان که زمینه را برای رهایی از قید دولت درانی مساعد یافته بود، دست به قیام آزادیخواهانه زد.
مولف “تاریخ احمدشاهی” می نویسد:”نصیرخان قدم به صحرای محال اندیشی و بوالهوسی زده، حدود یکصد هزار نیروی جنگی را جمع آوری نمود. احمدشاه درانی نیز به سرعت از هندوستان برگشته، برای حفظ ماتعدم، نیروهایی را به شورابک اعزام کرد. آنها تعدادی از قلعه ها و خانه های بلوچ ها را اشغال و تعدادی اهالی را به اسارت گرفتند.8
تصادم دوم که میان نیروهای نصیرخان و نیروهای شاه ولی خان وزیر به وقوع پیوست، نیروهای شاه ولی خان؛ وزیر احمدشاه شکست خوردند؛ اما نصیرخان آنها را تعقیب نکرد. در مرحله سوم احمدشاه ابدالی خودش با نیروی بزرگ نظامی برای سرکوب بلوچ ها به میدان شورابک رفت.9
به نوشته مرحوم قاضی عطاالله خان پیشاوری، دشت شورابک از کثرت سپاه احمدشاه، در خود می جوشید؛ اما نصیرخان با شجاعت و دلاوری تمام، بالای نیروهای احمدشاه درانی حمله کرد، چون خطوط دفاعی نیروهای احمدشاه محکم بود، عقب نشسته، در شاه مران موضع گرفت.10
در این جنگ که بزرگترین فرماندهان احمدشاه ابدالی و تمام سران قبایل هشتگانه قندهار با نیروهای قومی شان اشتراک داشتند، دست به نابودی بلوچ ها زدند، بلوچ ها در حالی که با دلیری می جنگیدند، در نتیجه از چندسو محاصره شده، سنگرهای خود را از دست دادند. شدت این جنگ به حدی بود که دو طرف، اسلحه را کنار گذاشته در جنگهای تن به تن، سر و گردن و دست و پای همدیگر را می شکستند. بلوچ ها مجبور شده تن به مصالحه دادند.11
میان آنها یک معاهده صلح 5 ماده ای امضا گردید که در آن آمده است:
1. بلوچستان عضویت خود را در دولت درانی می پذیرد.
2. بلوچستان در جنگ های خارجی قشونی(شش هزار نفری) را در اختیار دولت ابدالی می گذارد؛ اما از آنها صِرف در جنگ های خارجی می تواند استفاده کند، نه جنگ های داخلی.
3. مصارف این قشون به عهده دولت ابدالی خواهد بود.
4. بلوچستان از پرداخت مالیات سالانه، معاف است.
5. به منظور استحکام دوستی، احمدشاه با دختر نصیرخان بلوچ، ازدواج می نماید. بلوچ ها علیه دولت ابدالی، دیگر دست به قیام نمی زنند.12
هرچند جنگ پایان یافت؛ ولی ملاحظه می شود که بلوچ ها خواست خود را بالای دولت درانی تحمیل نموده اند. یعنی بلوچ ها در حد یک کنفدریشن یا اتحادیه سست بنیاد میان دو دولت مستقل به نام جزئی از اداره ابدالی احمدشاه ابدالی بوده اند و این خودمختاری تا دوره حاکمیت زمان شاه درانی ادامه یافته است.
در سال 1802 م (دوران سلطنت شاه محمود) بار اول، وقتی بلوچ ها متوجه شدند که پسران تیمورشاه، مانند گرگ های گرسنه به جان همدیگر افتاده اند، باز هم موقع را مساعد یافته، اعلام استقلال کامل نمودند.
اما مرحوم غبار به اشتباه نوشته است که هنگام لشکرکشی اول انگلیس به افغانستان(1839م) دولت بلوچستان تابع دولت افغانستان بوده است.13. در ادامه نوشته است که هیئت انگلیسی همراه برنس به وسیله محمدشریف خان؛ حاکم گنداوه و نایب محمدحسین خان نمایندگان مهراب خان، پذیرایی و میان شان مذاکره صورت گرفت. برنس، مسوده قراردادی را از جیب خود کشیده ارائه کرد که در آن نوشته بود:”دولت بریتانیا سالانه 200 هزار روپیه و عجالتا 12 هزار روپیه به حاکم بلوچستان می پردازد و مهراب خان را یگانه حاکم بلوچستان به رسمیت می شناسد. در مقابل، بلوچستان، امنیت راه بولان را برای عبور نیروهای بریتانیا و شاه شجاع درانی، مصون نگهدارد و هم حاکم بلوچستان وظیفه آذوقه رسانی اردوی شاه شجاع و بریتانیا را به عهده گیرد.”
اما محمدحسن خان، سید محمد خان و گل محمد خان(مرد مقتدر حکومت قلات) این خواست انگلیس ها را رد کردند؛ اما شخص مهراب خان، به خاطر اینکه، انگلیس به منظور ایجاد نفاق با سران اقوام براهوی، وارد معامله نشود و اتحاد بلوچستان برهم نخورد، قبول کرد که هنگام سوقیات انگلیس به سوی قندهار، بی طرف می باشد؛ اما بی طرفی برای انگلیس، مصونیت راه بولان را برای عبور و مرور از بولان، تضمین نمی کرد، ممکن بود اچکزایی ها اخلالگری کنند.
موهن لعل هندی(کارمند برجسته استخبارات انگلیس) کوشیده با وعده و وعید، مهراب را برای امضای این قرارداد راضی کند؛ اما بلوچ ها اوراق این قرارداد را در راه از چنگ کارمندان انگلیس ربوده، آنها را دست خالی ساختند و از سوی دیگر به محل اقامت رییس هیات انگلیس(برنس)مسلحانه حمله کردند. انگلیس ها مجبور شدند که راه خود را چپ کنند و موضوع بلوچستان را بعد از فتح قندهار، موکول نمایند.14
هرچند بعضی از شووینست های بیمار وطن ما، ادعای بلند بالا داشته می پندارند که هنگام امضای معاهده دیورند، پشتونستان و بلوچستان جزو خاک افغانستان بوده است و باید به افغانستان ضمیمه گردد؛ در حالی که به استثنای مدارک فوق و به رؤیت کتاب “احصاییه درانی ها” که به وسیله راولسن؛ مورخ و افسر نظامی انگلیس هنگام تجاوز اول آن کشور که از روی آرشیف رسمی درانی با دقت نوشته شده، بلوچستان حتا به دولت ابدالی مالیه نپرداخته است.15
اما در صفحه 6 کتاب عبدالکریم بخارایی که در دربار شاه محمود درانی مدتی زیسته بود، زیر عنوان “مالیات اراضی مردمان غیر پشتون” بسیار ناچیز مبلغ 200 هزار روپیه ذکر شده است که آنهم شاید مصارف قطعه نظامی ای بوده باشد که در جنگ های خارجی احمدشاه ابدالی ایفای وظیفه می کردند.16
اما از دور اول پادشاهی شاه محمود درانی(1802م) بلوچستان کشوری مستقل بوده است. چنانچه مرحوم قاضی عطاء الله خان پیشاوری نوشته است:”بعد از آنکه در سال 1802 م فتحعلی شاه قاجاری، خراسان را اشغال و برای ابد از خاک افغانستان جدا کرد 38 تن خانواده نادر افشار را که سال ها حکمران خراسان غربی بودند به تهران انتقال و همه را قتل عام کرده پسر خود را حاکم خراسان غربی مقرر نمود. بلوچ ها نیز از این پادشاه گردشی استفاده کرده، استقلال کامل خود را اعلام و از قلمرو ابدالی جدا شدند.17
به نوشته مرحوم داکتر حق نظر؛ مورخ تاجیکستانی، دولت احمدشاه ابدالی بسیار سست بنیاد و شبیه یک کنفدریشن بوده که از یکسو مردم بارها قیام کرده حاکمیت درانی را قبول نداشتند و از سوی دیگر سرزمین های زیر اداره درانی ها به سه گروه تقسیم می شدند:
1. ملک هایی که از سوی حاکمان احمدشاه به طور مستقیم و مطلق العنان و استبدادی اداره می شدند، مانند: قندهار، فراه، هرات، غزنی، کابل، بامیان و…
2. ملک هایی که والیان و حاکمان آنها، از خود منطقه و خودمختار بودند، صرف احمدشاه را به حیث پادشاه، اعتراف می کردند، وابستگی آنها صرف دادن مالیه و یک قطعه سواره عسکری بود که گاهی از دادن آنها نیز تمرد و قیام می کردند. مانند: بلوچستان، خراسان غربی، سند، بهاولپور و…
3. ملک هایی که صرف قبایل پشتون در آنها سکونت داشتند و تابع قید و بسط قبیلوی خود بودند و به خاطر پشتون بودن، اطاعت شفاهی داشتند، مسایل مالی و لشکری منطقه، مربوط خود آنها بود. مانند قبایل افریدی، ختک و بعضی قبایل در دیگر ماورای دیورند امروزی که حتا از احمدشاه ابدالی به خاطر حفظ راه ها پول اضافی می گرفتند.18
اما بلوچ ها از سال 1802 تا 1841 که با انگلیس معاهده امضا کردند و در 1854 معاهده دست و پاگیر 25 فقره ای به امضا رساندند، طی نیم قرن، کاملا مستقل و از 1854 تا 1947 به مدت 93 سال سیاست خارجی شان زیر کنترل و فشار دولت هند بریتانوی و خودمختار بوده در 1948 بعد از هشت ماه، استقلال، به وسیله ارتش پاکستان، اشغال و جزو دولت فدرالی پاکستان ساخته شدند؛ اما مبارزه بلوچ ها برای استقلال کامل به درجه های متفاوت، همیشه جاری بوده است.19
چرا بلوچ ها استقلال می خواهند؟
میرآزادخان بلوچ؛ سکرترجنرال شعبه دولت در تبعید بلوچستان((GOB می نویسد:”بلوچستان طی قرن ها دولت مستقل داشته، به افغانستان یا هند بریتانوی، ارتباط تشکیلاتی نداشت. وقتی در سال 1947 هندوستان تجزیه می شد، دولت بریتاینا مجبور شد، نمای اصلی حکومت بلوچستان را به نمایش بگذارد و یا بلوچستان را به حال خودش رها کند. بلوچستان در حالی که کشوری مستقل بود به وسیله ارتش پاکستان، اشغال گردید.”20
موصوف در ادامه می نویسد:”مطابق اعلامیه استقلال هند در 1947 تمام پیمان ها و قراردادها، میان دولت بریتانیا و گردانندگان دولت های ذیربط تا 15 آگست 1947 به پایان می رسیدند. جناب میراحمدخان که حاکم قلات بود، در همان روز -15 آگست- بلافاصله اعلام استقلال کرد. محمدعلی جناح نیز حاکمیت بلوچستان را زیر اداره خان مذکور امضا کرد.”
نیویارک تایمز در روز 12 آگست -سه روز قبل از اعلام استقلال نیم قاره هند- گزارش داد:”مطابق معاهده ای، پاکستان، قلات را به عنوان یک قلمرو حاکمیت مستقل همراه با وضعیت متفاوت با دولت هند پذیرفته است.”
از دهلی نیز یک بیانیه رسمی صادر شد و حاکی از آن بود که:”قلات حکومت مسلمان در بلوچستان، با پاکستان، موافقتنامه ای دال بر جریان آزاد ارتباطات و تجارت امضا نموده و شاید اینان(بلوچستان و پاکستان) مذاکراتی را برای گفتگو، در مورد امور دفاعی، امور خارجی و ارتباطات نیز به راه بیندازند.”
روز بعد -13 آگست- بازهم نیویارک تایمز، حتا یک نقشه جهانی را که بلوچستان را به عنوان یک کشور مستقل، نشان می داد ترسیم و منتشر کرد.21
روز 15 آگست 1947 میراحمدخان؛ حاکم بلوچستان در قلات، اجتماع بزرگی را در قلات فراهم نموده طی آن، رسما استقلال بلوچستان را اعلام نمود و روز 15 آگست را یکی از روزهای جشن و شادمانی(روز ملی) نام نهاد.
جناب میراحمدخان مجلس علیا و سفلای بلوچستان را شکل داده، این مجلس در جریان نخستین نشست -اوایل سپتامبر 1947- استقلال بلوچستان را تایید و تصدیق نمود.22
محمدعلی جناح تلاش نمود تا میراحمدخان را تشویق به پیوستن به پاکستان کند؛ اما جناب خان و هر دو اتاق مجلس بلوچستان، پیشنهاد پیوستن به پاکستان را رد کردند. دولت پاکستان که امکانات نظامی، سیاسی و اقتصادی باقیمانده از استعمار انگلیس را در اختیار داشت، حالت پرخاشگرانه و جنگجویانه ای علیه بلوچستان در پیش گرفته، در مارچ 1948 دستور اشغال بلوچستان را صادر کرد و قوت های نظامی پاکستان در 15 اپریل 1948-هشت ماه بعد از استقلال- بلوچستان را مورد تاخت و تاز بیرحمانه قرار داده، مسئولین و تمامی اعضای مجلس قانونگذاری بلوچستان را زندانی نمود.23
به رؤیت این شواهد و مدارک، بلوچستان جزو خاک پاکستان نه؛ بلکه یک کشور مستقل، ولی اشغال شده به وسیله ارتش پاکستان بوده، مستحق تشکیل دولت مستقل می باشد. طی مدت 65 سال، افکار استقلال طلبانه میان نهادهای سیاسی و قومی در بلوچستان در هر شرایط به درجه های متفاوت، فعال بوده است.
سران آزادیخواه بلوچ در 12 اپریل 2007 از طریق اینترنت، اهداف و مقاصد خویش را-با پخش یک اعلامیه جداگانه- به جهانیان اعلام نمودند؛ البته هیات رهبری این حکومت جلای وطن، به صورت مشخص افشا نگردیده؛ ولی شخصی که متصدی امور “وبسایت” در زمینه می باشد به نام میرآزادخان بلوچ، سکرتر جنرال حکومت جلای وطن معرفی شده است.24
در وبسایت مذکور، میرآزادخان، “خان قلات” را به حیث پادشاه حکومت جلای وطن بلوچستان، معرفی نموده است.
به نوشته این وبسایت، تمام مصارف حکومت جلای وطن از فُند شخصی میرآزادخان تمویل می شود، تا کنون از کدام مرجع دیگر، تقاضای مساعدت ملی نکرده است.
میرآزاد خان اظهار داشته است:”بنده اولا بلوچ و بعد مسلمان بوده، هدف اساسی ام، آزادی ملت بلوچ می باشد؛ زیرا بالای مردمان بلوچ، کشورهای پاکستان، ایران و افغانستان، قابض می باشند و روی همین منظور بلوچ ها مبارزات آزادیخواهانه خویش را علیه حکومت پاکستان که پیکر اصلی بلوچ ها را زیر کنترل و اسارت خود دارد، انجام می دهند و تا آخرین لحظه در جهت تحقق اهداف برحق خویش علیه حکومت پاکستان، خواهند رزمید.25.
بلوچ ها مبارزه در راه استقلال را حق مسلم خود می دانند؛ چون بلوچستان از روی اجبار و از طریق نظامی در سال 1948 از اریکه یک دولت متستقل، پایین کشیده شده است.
اکنون می خواهیم منحیث یک کشور مستقل، به حقوق حقه خود برسیم و در این راستا، حمایت جامعه جهانی را خواستاریم.
در حال حاضر که نیروهای جامعه جهانی، در جوار بلوچستان(افغانستان) حضور دارند، پاکستان باید قلمرو اشغالی را تخلیه کند، مرزهای نوین به طور عادلانه، علامه گذاری شوند و مناطق بلوچ نشین در منطقه معین گردد.”26
میرآزادخان بلوچ؛ سکرترجنرال شعبه بلوچستان در تبعید(GOB) از آدرس ساختمانی بلوچ یهود، در اورشلیم مقاله ای زیر عنوان “معاهده دیورند، غیر قانونی است” در اکتبر 2008 برابر با میزان 1387 خورشیدی به نشر سپرده است که به وسیله داکتر محیی الدین مهدی، به زبان دری برگردانده شده و در شماره پنجم مجله دوهفتگی شورای متحد ملی مورخ 15 میزان 1387 منتشر گردیده است که مطالب جدیدی در آن، جلب توجه می کند. آنچه در بالا راجع به بلوچستان آمده است، مقاله مذکور قسمتی از تاریخ معاصر بلوچستان را روشن می کند.
در مقدمه مقاله آمده است:”در مورد معضله دیورند که بلوچستان و پشتونستان پاکستان را از افغانستان متمایز کرده است، چندین نگاه وجود دارد:
1. نگاه ناسیونالیست ها و شووینیست های پشتون افغانستان که اکنون در دولت آقای کرزی، گرد آمده اند، این است که این گروه خواستار الحاق مناطق پشتون نشین پاکستان و حتا بلوچستان به افغانستان بوده، در خواب و خیال افغانستان بزرگ اند.
نگاه نظامیان و برخی سیاستمداران آزمند پاکستان، خواستار انضمام افغانستان به پاکستان یا حداقل انضمام مناطق پشتون نشین افغانستان به پاکستان می باشند. 3. نگاه سوم تشکیل کشورهای مستقل با جمعیت های متجانس پشتون و بلوچ در منطقه.
نگاه چهارم در واقع (خواهان) به رسمیت شناختن وضع موجود، در منطقه بوده، در ضمن تشکیل یک دولت نامتمرکز(فدرال) مانند پاکستان در افغانستان است. از نظر بلوچ ها معاهده سرحدی دیورند میان افغانستان و صوبه سرحد پاکستان -حالا پشتونخواه- با سرحد میان افغانستان و بلوچستان، حکم حقوقی جداگانه ای دارد. (یعنی به نظر بلوچ ها معاهده سرحدی دیورند، قابل قبول نیست؛ زیرا دولت های مستقل بلوچستان هیچگاه آن را امضا نکرده اند.)
به بیان دیگر، دولت در تبعید بلوچستان، قانونمند بودن معاهده دیورند میان افغانستان و انگلستان را به چالش می کشد، نه اعتبار آن را.27
به استناد این نوشته:”وقتی در 1947، هندوستان تجزیه شده، پاکستان به وجود آمد، معاهده دیورند از سوی محکمه عدالت بین المللی، به طور طبیعی به عنوان یک معاهده نافذ و الزام آور تحت عنوان”پوسیدیتیس جوریمس” به وجود آمد. یعنی اصلی در قانون بین المللی هست که می گوید:ایالات یا دولت های تازه ایجادشده بایستی همان سرحداتی را که پیش از استقلال خود داشتند، داشته باشند.”28
یعنی معاهده الزام آور دیورند، بالای دولت بلوچستان که همیشه مستقل بوده و آن را امضا نکرده است قابلیت انتقال را ندارد؛ اما بالای پاکستان و افغانستان الزام آور است.
همچنین قانون بین المللی شعار می دهد که تغییرات سرحدات قطعا بعد از به وجود آمدن سازمان ملل متحد و منشور آن به موافقه نماینده های واقعی دو جانب است.
وقتی در سال 1949 پارلمان افغانستان، معاهده دیورند را ملغا اعلام کرد، یکجانبه و خلاف قانون بین المللی بود، چون یکجانبه حق الغای آن را نداشت و همچنین سرحد دیورند میان افغانستان و پاکستان، تازه به وجود آمده، مانند سایر معاهدات سرحدی بین المللی دایمی بوده، میعاددار نمی باشد و در هیچ ماده ای از مواد هفتگانه معاهده دیورند و معاهدات تاییدی بعدی آن از میعاد 100 یا 99 ساله، ذکری به عمل نیامده است؛ یعنی معاهده دیورند، تاریخ انقضا نداشته و دایمی است. ادعای تحصیلکرده های افغانستان در این مورد واقعیت ندارد.29
در مورد قانونی بودن معاهده دیورند، نظریه پاکستان قانونا درست است. دولت های افغانستان نمی توانند، پاکستان را در دادگاه بین المللی به چالش بکشند.30
دولت مستقل بلوچستان در سال 1839 هنگام تجاوز انگلیس برای دفاع از حاکمیت خود، با نیروهای انگلیس درگیر شده و در عین حال، انگلیس ها را راه نداد و وظیفه آذوقه رسانی آنها را به عهده نگرفت. انگلیس بعد از فتح قندهار و کابل، دوباره به بلوچستان لشکر کشیدند. مهراب خان با 400 نفر از همراهان بلوچ خود کشته و 2 هزار نفر دیگر به اسارت درآمدند؛ چون تعدادی از فئودال های مغرض، خیانت کرده، او را تنها گذاشته بودند.
وقتی توپخانه انگلیس دروازه قلعه مستونگ را به هوا پراند، موصوف با مردانگی شمشیر برداشت و برای دفاع از وطن به صفوف دشمن حمله کرده با رفقای خود، تا دم مرگ جنگید؛ تا همه کشته شدند.31
جای ننگ تاریخی این است که سرداران قندهاری(شیردل خان، پردل خان، کهندل خان، محمدعمرخان) هنگام ورود لشکر انگلیس، میدان جنگ را به دشمن گذاشته بدون جنگ، با خانواده های خود، سر راست به ایران گریختند.
نصیرخان دوم بعد از جنگ های خونین و شکست بلوچ ها در جنگ مستونگ، مجبور شد یک قرارداد 9 فقره ای را با انگلیسی ها امضا کند و با انگلیسی ها مصالحه نموده در حکومت بلوچستان بماند، گرچه این معامله به نفع انگلیسی ها بود؛ اما آزادی داخلی حکومت نصیرخان دوم را تصدیق کردند.
انگلیسی ها با شیطان خصلتی همیشگی با تعدادی از دیگر سران اقوام در تماس شدند که ایجاد نفاق را در پی داشت، به این سبب، نصیرخان را باز مجبور ساختند، در سال 1854 معاهده 25 فقره ای دیگری را امضا کند. این معاهده دست و پای بلوچستان را بسته می کرد.
به نوشته مرحوم غبار، مردم بلوچ بر ضد انگلیس با وجود این معاهدات، قیام کرده، نیروهای انگلیسی را از کویته و مستونگ بیرون راندند؛ تا اینکه طرح سوم سندیمن را انگلیسی ها عملی کردند و در سال 1876 معاهده 1854 با تغییراتی تمدید شد که بر اساس آن، کوژک، بولان و نواحی آن، زیر سلطه انگلیسی ها رفت؛ اما هویت خودمختاری بلوچستان باقی ماند.32
در همین سال ها که انگلیس ها بر کویته مسلط می شدند دور دوم پادشاهی امیر شیرعلی خان بود؛ اما از گور امیر شیرعلی خان، صدایی برنخاست تا اینکه دو سال بعد انگلیس ها بار دوم به افغانستان تجاوز کردند، امیرشیرعلی خان مانند سرداران قندهاری خود(تجاوز اول انگلیس) با وجود پافشاری مردم کابل، کشور را بدون سرپوش و بدون مدافع گذاشته با خانواده و کابینه خود به سوی شمال کشور گریخت، تا در همانجا مرد.
انگلیسی ها در سال 1883 دور پادشاهی عبدالرحمن خان؛ نوکر گوش به فرمان انگلیس، بلوجستان را به نام “بلوچستان بریتانوی” اعلام و بعد از اشغال بلوچستان به وسیله نظامیان پاکستانی و جانشین شدن پاکستان به جای انگلیسی ها، در سال 1955 میراحمدخان؛ حاکم بلوچستان را نیز زندانی و بلوچستان را جزو یونت غربی خود اعلام کرد.33
در مقاله میرآزادخان بلوچ نیز آمده است که ابتدا انگلیسی ها بلوچستان را جزو قلمرو ابدالی پنداشته در مذاکرات از آدرس شاه شجاع، صحبت می کردند، در حالی که نام شاه شجاع برای بلوچ ها مفهومی نداشت.
اما بعد از به رسمیت شناختن نصیرخان دوم -فرزند جوان مهراب خان- به حیث جانشین مستقل پدرش در حکومت بلوچستان، نخستین پیمان را با وی امضا کردند که موضوعات دفاعی و تهاجم نظامی بود؛ تا امضای معاهده دوم(1854) طی مدت 13 سال کدام حادثه دیگری میان انگلیس و بلوچستان رخ نداد.
مطالب عمده پیمان 1854 در پیوستگی یا ارتباط موضوعات اتحاد تهاجمی و تدافعی نظامی بود. در پیمان از سران بلوچ خواسته شده بود که در برابر همه دشمنان انگلیس، موقف دشمنانه بگیرند و شرط مذاکره و رابطه با دولت های دیگر باید کسب رضایت دولت بریتانیا باشد و صلاحیت استقرار نیروهای نظامی انگلیس با وضع الجیش آنها نیز به صلاحیت و اجازه انگلیسی ها بود.
اما حکمرانان و مردم بلوچ پیوسته مواد این پیمان ها را نقض می کردند و مناسبات دو کشور را برهم می زدند. به این صورت رابطه انگلیسی ها تا سال 1876 –به مدت 22 سال- منقطع گردیده بود. به همین سبب در 1876 بازهم معاهده 1854 با تغییراتی امضا گردید. این آخرین پیمان باز هم به انگلیسی ها اجازه می داد در مورد به اجاره گرفتن وادی کویته غرض ایجاد پایگاه نظامی با سران اقوام، مذاکره کنند، هرچند فرمان حاکم بلوچستان نافذ بود؛ اما انگلیسی ها چهارچشم ناظر بودند.
بین سال های 1890 الی 1891 قیام های قبایل پشتون، از دامنه کوه های سلیمان بالای انگلیسی ها، آنها نیز عملیات های نظامی را سازمان می دادند.
در همین زمان، انگلیسی ها وادی ژوپ را اشغال و پایگاه نظامی “فورت سندیمن” را با فشار دسته های نظامی بالای بلوچ ها، توانستند اعمار نمایند.34
در سال 1893 -هنگام امضای معاهده دیورند با عبدالرحمن خان- میان میرخدادادخان و انگلیسی ها روی بعضی مسایل، کشیدگی پیدا شد، انگلیسی ها پسرش میرمحمدخان را برضد پدر، تحریک و حمایت کردند. پسر، پدر را خلع نموده خود در مقام حکمرانی نشست.
در سال 1899 بازهم میان انگلیسی ها و اداره بلوچستان، گفتگوهایی بر سر به اجاره گرفتن ناحیه نوشکی و نیابت و انتقال مدیریت آن منطقه به انگلیسی ها (شامل حکومت، حق قضاوت و اجرایی و در مجموع قدرت عمل) انجام شد. این معاهده تسلط مستقیم بریتانیا بر شهزاده بزرگ کویته-تفتان مسلم ساخت.
این آخرین ترتیبات و معاهدات بود که انگلیسی ها را برای مدت 47 سال-تا 1947- بر بلوچستان مستولی ساخت، هرچند که حاکمان منطقه، بلوچ بودند.
چرا بلوچ ها و پشتون های استقلال طلب، ناکام شدند؟
پارلمان انگلستان در 3 جون 1947 تجزیه هند را به دو کشور هندوستان و پاکستان، تصویب و فیصله کرد. از 3 تا 17 جون همان سال در ساحه پشتونستان -به اصطلاح آزاد و محکوم- رفراندم برگزار کرد که از جمله 570 هزار واجدین شرایط اشتراک، تعداد 289 هزار نفر، برای الحاق به پاکستان و صرف 2 هزار و 800 نفر طرفداران خاص مرحوم خان عبدالغفارخان به طرفداری از هند، رای دادند، بقیه اشتراک فعال نکردند و هرچند گزینه سومی (استقلال) در رفراندوم وجود نداشت؛ اما اگر پشتون ها نمی خواستند به پاکستان ملحق شوند، می توانستند اشتراک نکنند.35
به نوشته میرآزادخان بلوچ در میان بلوچ ها رفراندم برگزار نشده، انگلیسی ها اداره بلوچستان به حاکم آن منطقه –میراحمدخان- واگذار کردند، خان موصوف بعد از این واگذاری صلاحیت، استقلال بلوچستان را اعلام کرد.
به نوشته مرحوم غبار، پشتون ها نیز در 21 جون 1947 -بعد از رفراندم- جرگه بزرگ بنو را که در آن، همه رهبران پشتون اعم از مذهبی و سیاسی اشتراک نموده بودند و 25 هزار جوان مسلح “زلمی پشتون” نیز آماده پیکار برای استقلال بودند، در این جرگه، فیصله به عمل آمد که:”نه هند می خواهیم، نه پاکستان، (نه افغانستان)؛ بلکه جمهوری اسلامی پشتونستان می خواهیم.”37
در همین زمان، نمایندگان جرگه بنو به کابل آمدند. از دولت ظاهرشاه تقاضای حمایت کردند؛ اما دولت کابل هیچگونه کمکی برای استقلال پشتونستان نکرده، آنها را توصیه به مذاکره و حوصله مندی نمود. به همین سبب، پشتون های ماورای دیورند، مایوس شده از استقلال طلبی منصرف و تشکیلات دولت در پاکستان خلط شده در صدد به دست آوردن امتیازات مادی گردیدند، چنانچه دو رییس جمهور و چهار لوی درستیز ارتش پاکستان و سایر مقامات ارشد از جمله پشتون ها بوده است.
به قول استاد محمد اسحاق نگارگر:”از خان عبدالغفارخان تا عبدالولی خان، اجمل ختک و دیگران به یک زبان گفته اند ما پشتون پاکستانی هستیم، در چوکات پاکستان خودمختاری می خواهیم. اما آنها با چال و نیرنگ، می خواهند پشتون های افغانستان را با خود ببرند، تا در مقابل پنجابی ها، چانه زنی نکنند.”38
تا اینجا یک واقعیت روشن، کتمان شده است و آن اینکه، چرا دو ایالت استقلال طلب در مقابل دو ایالت پاکستان طلب(سند و پنجاب) شکست خورده، زیر سلطه پاکستان برده شدند؟ به نظر بنده مسئول این کار زمامداران افغانستان هستند. در حالی که سال ها غوغای پشتونستان خواهی بلند کرده؛ اما در باطن دشمنان پشتون ها و بلوچ ها و دوستان استعمار انگلیس بوده اند.
به نوشته محمد اسحاق فیاض، حتا در سال 1893 میلادی نوروزخان بلوچ، با تحایف و زیورات، با علامت دوستی و اتحاد، نزد عبدالرحمن خان پادشاه افغانستان آمده است، تا همراه بلوچ ها در مبارزه علیه استعمار، همیاری و همکاری کند؛ اما توقع بلوچ ها از وی، بی ثمر بود، چون عبدالرحمن خان مانند دیگر اجداد و اخلاف خود، حاضر شد، قوم و قبیله خود را دوپاره کند؛ ولی حاضر نشد که از سلطنت دست بکشد، برای اینکه تاج و تخت برای این زمامداران، مقدم تر از وطن، شرف و عزت بود.39
یعنی از عوامل اصلی و اساسی شکست استقلال طلبان پشتونستان و بلوچستان در برابر استعمار انگلیس و پاکستان، خیانت و نامردی زمامداران دو قبیله سدوزایی و محمدزایی بوده است. از شاه محمود درانی تا شاه شجاع از سر سلسله محمدزایی ها امیردوست محمدخان تا شیرعلی خان(اصلاح طلب) از عبدالرحمن خان تا داودخان (ظاهرا سردمدار داعیه پشتونستان) حتا شاه امان الله هیچ کدام برای استقلال پشتونستان یا بلوچستان، کار صادقانه انجام نداده اند. از آنجا که اعمال و موضع گیری ها و بازی های سیاسی پشت پرده هر کدام از شاهان مذکور در این بحث، گنجایش ندارد، برای معلومات دقیق تر و جامع، به بحث یازدهم کتاب “پشتونستانخواهی: عامل تباهی افغانستان” زیر عنوان “فداکاری پشتون ها و بلوچ ها و خیانت زمامداران افغانستان” از همین قلم مراجعه شود.40
بعضی از شووینیست های بیمار کشور ما به تاریخ معاصر، افتخار و مباهات می کنند؛ ولی بی طرفانه توجه نکرده اند که تجاوز، آن هم مکرر به خاک دیگران، عملی ظالمانه است.
کونگ فوتسه(کنفوسیوس)؛ حکیم فرزانه و رهبر آیین کنفوسیوس، حدود 60 سال قبل از میلاد، فرموده است:”چیزی که برای خود نمی پسندی، برای دیگران نیز مپسند.” اگر هیچ قانونی در جهان نباشد، همین جمله، وظیفه انسانی را مشخص می سازد.
نخست اینکه لشکرکشی های پی در پی به منظور غصب و غارت سرزمین دیگران، در نفس خود، کاری ناپسند بوده است. دوم اینکه، نفوذ استعمار برای چند صد سال در منطقه، تجزیه قلمرو نیم قاره هند، عقب ماندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی منطقه، نفاق ملی، تجزیه قلمرو افغانستان، ایجاد “محور شرارت” زیر عنوان کشوری به نام پاکستان و در نتیجه، تباهی افغانستان، چند عامل اصلی و اساسی دارند:
1. لشکرکشی های بیش از حد و ظالمانه درانی ها سبب تضعیف قدرت های محلی در هندوستان گردیده، نیم قاره را به کام استعمار فروبرد و از جمله جنگ “پانی پت” کثیف ترین نتایج را طی مدت طولانی برای منطقه به بار آورد.
2. خانه جنگی ذات البینی میان خانواده تیمورشاه و خانواده سردار پاینده خان، میان اعضای دو خانواده و دو قبیله، تلفات جبران ناپذیر جانی و مالی برای مردم افغانستان داشته است که هرگز قابل بخشش نیست.
3. معامله گری برخی اعضای این دو قبیله با استعمار، برای به دست آوردن تاج و تخت، عواقب بسیار ناگواری به بار آورده است که ننگ و عبرت در تاریخ معاصر کشور پنداشته می شود.
جای تاسف و تالم این است که در کشور ما از حدود 210 سال به اینسو، اکثریت زمامداران افغانستان در تبانی و معامله با استعمار به قدرت رسیده و دوام سلطه شان نیز بیشتر بوده است، آنهایی که مستقلانه به حکومت رسیده و مستقلانه زیست نموده اند، عمر بسیار اندکی داشتند.
به نوشته آقای فیاض، یکی از عوامل اصلی ناکامی رهبران بلوچ در ایجاد و استقرار دولت مستقل، عدم رهبری واحد و کاریزماتیک مانند گاندی، برنامه منظم، اختلافات درونی، به ویژه نفوذ استعمار انگلیس بوده است. کشاننده پای استعمار تا عمق منطقه، بسیاری از همین شاهان سلسله ابدالی و محمدزایی بوده اند.
مبارزات بلوچ ها نیز پراکنده، مقطعی و بدون برنامه واحد بارها اوج گرفته و فروکش کرده است. سرکشی ذاتی و اندیشه زندگی مستقلانه و نرفتن زیر یوغ اسارت از یکسو و خیانت زمامداران افغانستان از سوی دیگر، سبب شکست بلوچ ها، در راه حصول استقلال بوده است.41
پشتون های ماورای دیورند نیز بعد از حصول استقلال افغانستان به ویژه بعد از تشکیل پاکستان و به رسمیت شناختن آن از سوی زمامداران افغانستان(در 4 صوبه موجود) دلسرد و مایوس شده به جز تعدادی محدود، دیگر دم از استقلال طلبی نزده در صدد گرفتن امتیاز در چوکات تشکیل صوبه ای قومی ملی، مذهبی و دچار شکنندگی شدند.42
امروز اکثریت مطلق سران و رهبران نهادهای مذهبی و سیاسی پشتون به پاکستانی بودن خود افتخار می کنند، نشر مقاله تحلیلی خان عبدالولی خان بعد از برگشت از کابل در سال 1963 در پشاور، اظهارات مرحوم اجمل ختک در حالی که سال ها در افغانستان با عزت و احترام زیسته، نان و نمک خورده بود، وقتی از دره خیبر گذشت، طی مصاحبه ای گفت:”به افتخار می گویم که من یک پشتون پاکستانی هستم.” موصوف آخرین میخ را بر تابوت پشتونستان خواهی شووینیست های وطن ما کوبید.
متاسفانه داعیه پشتونستان خواهی از سوی شووینیست های افغانستان، معکوس گردیده، حالا نشنلیست های پشتون آن سوی دیورند می خواهند کل افغانستان و یا لااقل مناطق پشتون نشین افغانستان را جزو خاک پاکستان بسازند. یعنی پشتونستان خواهی حالا به عامل تباهی افغانستان مبدل گردیده است.43
طی 64 سال اخیر، بلوچ ها نسبت به پشتون های ماورای دیورند خواست های معقول و برحق تری دارند و در مبارزات شان برای استقلال، مصمم هستند.
یکی از رهبران بلوچ گفته است:”اگر دولت پاکستان جهت از بین بردن قوم بلوچ، از بمب اتم نیز استفاده نماید، باز هم موفق نخواهد شد. دولت پاکستان سال هاست در مقابل رهبران امریکا و انگلستان “yes sir” می گوید؛ اما به خواست های برحق بلوچ ها، اهمیت نمی دهد. ما یقین داریم که تا 50 سال دیگر، در زندگی بلوچ ها تغییری وارد نخواهد شد، چون ما را به خاطر ارتش تا دندان مسلحی که در اختیار دارد جدی نگرفته است.
فعالیت های ما، حالا همگام است؛ بلوچ لیبریشن آرمی بلوچ لیبریشن فرنت و بلوچ پیپلز فرنت، نیروهای نظامی غیر قابل انکار اند و اکنون سال 1970 نه؛ بلکه سال 2007 است.
ما به رهبران پاکستان می گوییم: شما خبر بخش سری سردار عطاالله منگل، اکبر بوکتی و دیگران را کشتید؛ ولی تمام بلوچ ها را کشته نمی توانید. بلوچ ها زنده اند، برای اعاده حقوق خویش می جنگند و از هیچ قربانی، دریغ نخواهند کرد.
پنجابی ها بلوچ ها را تحقیر کرده، جانور فکر می کنند در حالی که دولت پاکستان خود تروریست پرور است.”44
ادعا و خواست های بلوچ ها در برابر پاکستان
بلوچ ها خواست های خود را برحق و مبارزه خود را منطقی می دانند که برخی از آنها قرار ذیل است:
1. بندر بزرگ گوادر در خاک بلوچستان است؛ ولی مردم آن فقیر.
2. در بلوچستان ذخایر بزرگ گاز، نفت و معادن وجود دارد.
3. بلوچستان دارای انواع میوه و تولیدات زراعتی است.
4. از لحاظ شرایط طبیعی دارای بندر آبی و راه ترانزیتی با دو کشور همسایه -افغانستان و ایران- است(ژوپ و چمن با افغانستان و تفتان با ایران).
5. سلاح اتمی پاکستان در بلوچستان آزمایش می شود؛ چون دیگر جای مناسب برای این منظور ندارد.
6. منابع عایداتی بلوچستان در خدمت پنجابی هاست.
7. مردمان بلوچ مکتب، جاده های لازم و موسسات صحی مورد نیاز ندارند، در ضمن بیکاری، مریضی و غیره دامنگیر مردم آن است.
8. بلوچ ها تدریس و آموزش به زبان مادری را حق طبیعی خود می دانند که تا کنون تحقق نیافته است.
9. خواست های معقول بلوچ ها، طی سال ها و دهه ها از طریق مذاکره، پیشنهاد و تفاهم، حل نگردیده و ما ناگزیر برای اعاده حقوق خود، دست به سلاح برده ایم.45
بندر بزرگ گوادر در آینده از مهم ترین بندرهای جهان خواهد بود و یکی از تکیه گاه های عمده دولت مستقل بلوچستان در آینده محسوب می گردد. این بندر که در جنوب غربی ایالت بلوچستان و در کنار بحیره عرب موقعیت دارد، کار ساختمان آن به طور کمپکس به وسیله 500 متخصص و پرسونل فنی کشور چین از مارچ 2002 آغاز گردیده است و طی دو مرحله 2010 و 2050 مورد بهره برداری قرار می گیرد.
این بندر دارای اهمیت اقتصادی، تجارتی، سیاسی و نظامی بوده، مورد توجه تمام کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ جهان قرار دارد، به ویژه برای کشور جمهوری خلق چین که طی سالها و دهه ها بر آن حضور موثر و انحصاری خواهد داشت. چون مصارف تخمینی ساخت آن بیش از 7 میلیارد دالر امریکایی برآورد گردیده است.46
بندر گوادر برای افغانستان بیشتر از بسیاری کشورها اهمیت دارد، چون کشور محاط به خشکه است. اخبار تأیید نشده و غیر رسمی وجود دارد که داوود خان در سالهای پایانی حکومتش با جنرال ضیاءالحق شفاهی به تفاهم رسیده بود که خط سرحدی دیورند را افغانستان به رسمیت می شناسد و از ادعای خود می گذرد و در مقابل، دولت پاکستان یک راه آزاد ریلی از بندر گوادر به افغانستان باز کند. چون فاصله از جنوب غرب کوتل مزاری در ولایت هلمند تا بندر گوادر بلوچستان 390 کیلومتر (247) مایل است. در حالی که فاصله از بندر تورخم تا بندر کراچی پاکستان 1163 کیلومتر می باشد.47
به هرصورت بندر بلوچستان برای افغانستان اهمیت حیاتی دارد. منابع نفت و گاز بلوچستان برای پاکستان از سالهای 1958 مورد توجه قرار گرفته، در سالهای 1963 م 1972، 1977 و 2002 م در رابطه به آن، ‌میان دولت پاکستان و مبارزین آزادیخواه بلوچ تشنج ایجاد شده و برخوردهای مسلحانه نیز صورت گرفته است.48
اما از سال 2002 م به این سو بیش از 2 هزار مبارز مسلح و آزادیخواه بلوچ مربوط به” بلوچ لیبریشن آرمی” بر ضد دولت غاصب پاکستان می جنگند و از منازل خود برآمده، در کوهها و دره های صعب العبور سنگر گرفته اند، چون تعدادی از رهبران آنها، مانند اکبر بوکتی و دیگران بوسیله نظامیان پاکستان به قتل رسیده اند.
این احزاب و گروههای مسلح و غیرمسلح، اهداف خود را آزادی از یوغ اسارت پنجابی ها عنوان کرده، از سالها قبل تلاش شان بر این بوده است تا کشورهای بزرگ و جامعه جهانی، از این جنبش حمایت نمایند و در ضمن حکومت جلای وطن را تشکیل دهند.
به استناد نوشته میر آزادخان بلوچ، حالا این امر تحقق یافته و دولت در تبعید بلوچستان یک شعبه آن در مرکز جهانی بلوچ- یهود قرار دارد.49
به گزارش رسانه های تصویری حمایت جهانی از بلوچ ها نیز در حال شکل گیری است؛ چنانچه طرح به رسمیت شناختن دولت مستقل بلوچستان به کنگره امریکا ولو که لفظی هم باشد، زنگ خطری برای رهبران پاکستان و قوتی برای مبارزین بلوچ است. این طرح در اوایل ماه حوت 1390 خورشیدی از سوی برخی اعضای کنگره ارایه گردید و حزب جمهوریخواه بلوچستان نیز به تعقیب آن از جهانیان خواست دولت مستقل بلوچستان را به رسمیت بشناسد.50
این خبرها برای رهبران پاکستان بسیار ناخوشایند است، چون در اواخر سال 2011 م با کشته شدن 24 نظامی پاکستانی در منطقه قبایلی کرم ایجنسی به اثر بمباردمان نیروهای هوایی امریکا- مناسبات در کشور رو به تیرگی گراییده و حتی پاکستان راه اکمالاتی نیروهای ناتو و آیساف مستقر در افغانستان را مسدود و خساراتی هم بر این نیروها وارد کرد.
از سوی دیگر مناسبات ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران که بلوچها در آن کشور نیز زندگی می کنند طی ماه های اخیر بسیار بحرانی بوده، گذشته از اعمال انواع تحریم ها، احتمال حمله نظامی بر ایران مطرح بحث مقامات امریکا و همپیمانان آن کشور است.
این درحالی است که حدود 150 هزار نیروهای امریکایی آشکار و پنهان در افغانستان به ویِژه در پایگاههای نظامی قندهار، شورابک هلمند و میدان هوایی شیندند حضور فعال دارند که کشورهای منطقه، این نیروها را تهدید بزرگی برای خود میدانند. زیرا بیش از 20 میلیون بلوچ در داخل چوکات فدرال پاکستان و 6.7 میلیون در قلمرو ایران و چندصدهزار در افغانستان مسکون هستند.
در حال حاضر دهها هزار نیروهای نظامی پاکستان در مناطق حساس بلوچستان مستقر هستند و برخوردهای پراکنده نیز جریان دارد.
حدود 5 سال قبل(1385 خورشیدی) در پاکستان این نگرانی وجود داشت که بعضی از اعضای کانگرس امریکا، در پشت پرده از جنبش استقلال طلبی بلوچستان حمایت می کنند و طرفدار ایجاد یک بلوچستان مستقل هستند.
اما دولت امریکا در آنزمان، تلاش داشت، بجای حمایت از جنبش آزادیخواهی بلوچ، قرارداد احداث بندر گوادر را از چینایی ها برباید که موفق نشد.51
حالا خواست دولت امریکا، در مورد تصاحب قرارداد اعمار بندر گوادر برآورده نشد، شاید به طرح استقلال آن ایالت در جمعیت داده شود و ممکن است در این برهه زمانی، منافع امریکا در جای دیگری باشد و شاید هم جرقه ای برای ترساندن دولتهای پاکستان و ایران؛ اما استقلال طلبی بلوچ ها در جای خود باقیست. سیاستمداران امریکایی، این آزمایش را، یکسال قبل بالای افغانستان نیز انجام دادند.
روز دوشنبه 13 سپتمبر 2010 م رابرت بلک ویل کارمند ارشد بخش سیاست خارجی امریکا و سفیر اسبق امریکا در هند برای نخستین بار از ساعت 1-2 بعد از ظهر نظریات خویش را در مورد تجزیه افغانستان به مناطق طالبانی و غیرطالبانی مطرح نمود.
بلک ویل در استدلال خود، راجع به تجزیه افغانستان گفته بود:” استراتژی مبارزه با شورشیان طالب دولت باراک اوباما- را به شکست روبرو کرده است، بنابراین یگانه راه بدیل و مناسب برای امریکا و یارانش، اندیشه تجزیه افغانستان خواهد بود. برمبنای این طرح، طالبان افراطی، مناطقی را که تحت کنترول خود دارند مناطق پشتون نشین بوده ازین زیستگاههای قبیلوی و قومی شان حمایت می شوند. این مناطق از قلمروهایی که طالب نیستند باید جدا شود. این طرح شاید بهترین راه نباشد، ولی حداقل در موقعیت حاضر، بهترین طرح خواهد بود.”
بلک ویل یکی از دانشمندان مشهور سیاست خارجی امریکا و استراتژیست آن کشور است که کرسی های معاونیت مشاور رییس جمهور، برنامه ریز سیاست خارجی، استاد دانشگاه هاروارد و کادر علمی دانشکده جان اف کندی در امریکا و بیشتر فعال در دولت آقای بوش بوده است.52
به دنبال پیشنهاد بلک ویل،‌آقایان پیتر گالبرایت معاون نماینده سازمان متحد در کابل و ریچارد هالبروک نماینده خاص امریکا در امور افغانستان و پاکستان دو سیاستمدار برجسته دیگر امریکایی، که هر کدام مدت چند سال در افغانستان در پست های مختلف ایفای وظیفه نموده از افغانستان شناخت کافی داشتند نظر بلک ویل را تصدیق و تایید نموده، راه نجات جامعه جهانی و مردم افغانستان را از ادامه این جنگ مزخرف تجزیه آن به مناطق طالبانی و غیر طالبان پیشنهاد کردند که در افغانستان به عکس العمل های مختلف مواجه گردید، از جمله هفته نامه پشتو زبان “برخه لیک” در شماره 17 اسد 1389 نوشت:” بلک ویل، پیتر گالبریت و هولبروک مریضهای روانی هستند.”
در ادامه نوشته است: ” انگلیس ها با سیاست تفرقه اندازی امپراتوری احمد شاه ابدالی را توته توته و مثل مار دو نصف کردند، اما نمی دانستند که ” مار اگر نصف هم شود خطرناک می شود” نصف باقیمانده قلمرو احمدشاه ابدالی سه بار انگلستان را شکست داد و این مار نصف شده طوری انگلیس ها را گزید که در جهان شکست خوردند و امپراتوری تجزیه شد. امریکایی های وحشی و تازه کشف شده را- انگلیس ها تربیت کردند و حالا طوری چشم سفید شده اند که برای تصرف جهان کمربسته و همه جا یورش بردند، ‌حالا که جنگ در افغانستان برای شان گران تمام شده، سیاستمداران مریض روانی آن کشور به فکر تفرقه و تجزیه افغانستان برآمده چند ماه قبل برای بار اول نماینده خاص اوباما برای افغانستان و پاکستان( ریچارد هولبروک) با بسیار بی شرمی گفته است که” پشتون ها همه طالب هستند و با تروریست های بین المللی ارتباط دارند، در هر خانه پشتون یک طالب و تروریست است. به تعقیب آن مریض روانی دیگر امریکا یعنی سفیر سابق آن در هند احمقانه اظهار نمود که امریکا باید افغانستان را تجزیه کند، مناطقی که در آن پشتون ها زیست دارند برای طالبان خودشان گذاشته شود…” 5،
ممکن است به نظر بعضی از تحلیلگران کشور ما از روی احساسات و تمایل شدید قومی سیاستمداران امریکایی دیوانه روانی قلمداد شده اند. به نظر شخصی مسئولین نشریه احترام می گذاریم، اما طوریکه ظرف 35 سال اخیر مشاهده کردیم طی سالهای متمادی خطوط جنگ میان دو طرف، خطوط جدایی و تجزیه بوده که اگر ادامه پیدا کند، تجزیه محسوب می شود مانند دو کوریا، دو ویتنام، دو یمن، دو آلمان…
شاید ما مردم افغانستان دیوانه روانی باشیم که 35 سال است همدیگر را می کشیم، ترور می کنیم، انفجار می دهیم، انتحار می کنیم، بنیاد های علم و معارف، فرهنگ و تمدن خود را می سوزانیم، به وسیله خارجی ها به قدرت می رسیم، به حق مردم خود احترام نداریم، از افراط گرایان و تفکر قرون وسطایی حمایت می کنیم و در نهایت وطن خود را بدست خود تباه کردیم. دیوانه تر از ما کسی دیگر در جهان نیست! خود ما سبب شده ایم که انگلیس ها، روسها، پاکستانی ها و امریکایی ها به وطن ما بیایند و بوسیله آنها به قدرت برسیم و تیکه دار قدرت، تاج و تخت شویم.
موضوع استقلال بلوچستان نه تنها در امریکا، بلکه قبل از سال 1947 م و حتی از دوران احمدشاه ابدالی( موضوع بحث ما در این نوشته است) مطرح بوده و بلوچ ها تا توان داشته اند، استقلال یا حداقل خودمختاری قلمرو خویش را حفظ نموده اند. به بیان دیگر، سر رشته و مایه استقلال طلبی در بلوچستان بوده است، نه در امریکا.
انتشار خبر بلوچستان مستقل و ارائه نقشه آن به تاریخ 12 و 13 اگست 1947م در نشریه نیویارک تایمز، انتشار بیانیه ای از دهلی مبنی بر استقلال آن در 15 اگست 1947 و تایید از سوی هر دو مجلس، هشت ماه بعد از استقلال لشکر کشی نظامیان پاکستان، زندانی کردن رهبران و اعضای مجلس، برخوردهای نظامی میان مبارزین بلوچ و ارتش پاکستان، بالاخره انتشار کتابی حاوی طرح پلان بلوچستان مستقل به سال 1992 م در شهر نیویارک امریکا و ادامه آن تا کنون یک روند زنده و انکارناپذیر در تاریخ استقلال طلبی بلوچستان هستند.
ارائه طرح استقلال بلوچستان به کنگره امریکا، در شرایطی که مناسبات امریکا با پاکستان و ایران خراب است، میتواند بیشتر طرح سیاسی باشد. چون بدون تردید ایجاد بلوچستان مستقل تجزیه های دیگری در پی دارد.
گفته می شود حتا از سالها قبل، ایالات متحده در تلاش بوده است تا نیروهای نظامی خویش راـ زیر عنوان استقرار اوضاع در بلوچستان به آن منطقه اعزام کند؛ اما از سوی جنرال پرویز مشرف زمامدار پاکستان، به دلیل اینکه پاکستان نیروهای کافی نظامی در اختیار دارد، موافقت صورت نگرفته بود.54
هرچند این تمایل امریکا مطابق منافع خودش یعنی حضور در منطقه بوده؛ اما از سالها قبل در مقابل ارتش پاکستان مبارزان بلوچ زیر عنوان لیبریشن آرمی( لشکر آزادی بلوچ) که از لحاظ کمی و کیفی از همه گروه های مبارز انسجام بهتر داشته، در ارتفاعات و کوهها و دره ها مستقر هستند که تعدادشان به چند هزار نفر می رسد و در محلات دیره بوکتی، سونی، خضدار، وَدَه، کوهلو و کاهان بیشتر فعالیت دارند و تعدادشان هر روز در حال گسترش است.
بزرگان سرشناس این جنبش مسلح مانند: نواب خیبر بخش مری، بالاچ مری، عطا الله منگل، مرحوم اکبر بوکتی و دیگران اند که از نفوذ منطقه ای برخوردار بوده از مدتها قبل منازل خود را ترک کرده اند.55
از سالها به اینسو، پاکستان ادعاهای گوناگون داشته، گاهی هندوستان، گاهی افغانستان و زمانی هم کمپنی های گاز در منطقه و کشورهای دیگر را متهم به کمک مالی به گروههای مبارز بلوچ می نماید.
هرچند که اعمل پاکستان در منطقه مبنی بر موضعگیریهایش علیه هند و افغانستان عکس العمل را در پی دارد، اما ظاهراً هند و افغانستان مداخله در قضیه بلوچستان را رد می کنند. کشور ایران که از سالها به اینسو مخالف تجزیه طلبی در منطقه بوده، نگران کمک هند به بلوچها بود. سفیر هند وقتی اعتماد نامه اش را در سال 1972 م به رضاشاه پهلوی تقدیم می کرد در برابر نگرانی شاه ایران گفت:” ما نمی خواهیم پاکستان بیش از این تضعیف شود، چون بوجود آمدن کشور مستقل مانند بلوچستان یا پشتونستان در عین حال فقیر و گرسنه، دردسرهای بزرگتری را در آسیا بوجود خواهد آورد.”56
جواهر لعل نهرو نیز خواستار پیوستن پشتونستان به افغانستان بود نه به هندوستان، اما پیوستن به افغانستان را مرحوم عبدالغفار خان نپیذیرفت چنانچه داکتر خان صاحب برادر بزرگ عبدالغفار خان که یک دوره صدراعظم ایالتی نیز بود، در نامه ای به تاریخ 2 جولای 1947 م قبل از تشکیل دولت پاکستان به جواهر لعل نهرو نوشت:” به شما اطمینان می دهم که هیچگاه به فکر الحاق به افغانستان نبوده ایم، دولت شاهی افغانستان، با بهره برداری از وضعیت، تلاش دارد موضوع را به نفع خودش تمام کند.”57
این اسناد نشان می دهد که هند طرفدار استقلال بلوچ ها و پیوستن پشتونهای ماوراء دیورند به افغانستان بوده است، اما جرگه بزرگ بنو متشکل از تمام رهبران و سران پشتون فیصله کردند که” نه هند می خواهند، نه پاکستان و نه افغانستان؛ بلکه جمهوری اسلامی پشتونستان می خواهند.”
اما شاه محمودخان صدر اعظم افغانستان نمایندگان جرگه بنو را درکابل دلسرد ساخت وگفت: از خشونت دست بکشند و منتظر مذاکرات باشند.58
علی رغم موجودیت این همه اسناد و مدارک روشن و آفتابی- شوینیست های عظمت طلب و بیمار افغانستان سالهاست به امید الحاق پشتونستان به افغانستان هستند و افغانستان را فدای پشتونستان خیالی نموده اند.
در ضمن مطالب فوق، بلوچ ها می گویند:” دولت های نظامی و ستمگر پاکستان، حتا از قانون اساسی سال 1973م مکرر تخطی نموده، از اعاده ی حقوق بلوچها در عرصه های مختلف، سر باز زده است، یعنی حقی که در قانون فدرال برای ما معین گردیده، ‌تحقق نیافته و در رابطه با خواستهای مسالمت آمیز بلوچها، اعتنایی نکرده است؛ از این سبب دست به سلاح برده ایم؛ اما زمامداران پاکستان هنوز هم با دیده درآیی، ادعا دارند، مشکل را از راه مذاکره حل می کنند. در حالیکه از یکسو صداقت آنرا ندارند و از سوی دیگر، از طریق عملیات های نظامی وحشیانه، تلفات جانی و مالی بی شماری، بر بلوچها وارد و راه تفاهم را کور کرده اند.59
در حالیکه افغانستان 356 سال است به اثر مداخله مستقیم پاکستان در آتش جهنمی می سوزد و اکنون که بر بیش از ده ولایات جنوب، شرق، و جنوب غرب تسلط کامل ندارد و این مناطق به لانه تروریسم مبدل گردیده است مخالفان دولت های افغانستان زیر هر عنوانی از سوی دولت پاکستان سازماندهی، تجهیز، تمویل و به منظور قتل و کشتار اعزام می شوند. هنوز هم ادعا می شود که دولت افغانستان از جنبش بلوچ ها حمایت می کند.
با ملاحظه اعمال 35 ساله پاکستان اگر افغانستان از جنبش بلوچ ها حمایت کند کار نیکو انجام داده است، اما متاسفانه شرایط در افغانستان طوری است که دولتهای افغانستان در بحران داخلی خود غرق هستند؛ اما دولت پاکستان از ناحیه آتشی که در منطقه افروخته است، طی سالهای اخیر ریش خودش می سوزد. و هر روز هفته و ماه ده ها انسان به اثر انتحار، انفجار و ترور کشته می شوند. شرایط امنیتی در پاکستان نشان می دهد که اوضاع دارد از کنترول دولت پاکستان خارج می گردد و ممکن است حوادث سال 1971م بالایش دوباره تکرار شود و این بار بلوچستان مستقل در غرب پاکستان بوجود بیاید.60
امیدواری بلوچ ها و نگرانی کشورهای همسایه
به نظر رهبران بلوچ، منابع غنی زیرزمینی، وسعت اراضی، وجود بندر بزرگ گوادر در منطقه، به اهمیت بلوچستان افزوده است. مصارف ساختمان این بندر 7.4 میلیار دالر امریکایی تخمین زده شده که برای بلوچستان اهمیت چندین جانبه دارد، در ضمن طبق سروی اخیر جیولوجیکی، بلوچستان دارای منابع نفت، گاز، سنگهای قیمتی، معدن طلا، ذخایر ذغال سنگ و غیره می باشد که توجه جامعه جهانی و کشورهای منطقه را به خود جلب کرده است.
همچنین شرایط عینی برای ایجاد یک بلوچستان مستقل در حال شکل گیری بوده، بعید نیست که ظهور بلوچستان مستقل را در نقشه جهان شاهد باشیم.61
هرچند مفکوره بلوچستان مستقل و دولت بلوچستان از قبل وجود داشت، طوری که در گذشته تذکر رفت بلوچستان مستقل یک پدیده نو در تاریخ نیست. بعد از خروج استعمار انگلیس تا اشغال آن بوسیله ارتش پاکستان به نوشته میر آزادخان، مدت هشت ماه بلوچستان دولت مستقل بود و استقلال آن توسط مجلس قانونگذار به اتفاق آرا به تصویب رسیده و روز 15 اگست 1947 م به عنوان روز ملی، جشن و شادمانی اعلام و تصویب گردیده بود.
قوت های پاکستانی در ماه مارچ به دستور محمدعلی جناح، لشکرکشی را آغاز و در 15 اپریل 1948 عملیات نظامی را آغاز و بلوچستان را هشت ماه بعد از اعلام استقلال اشغال نمودند.62
اما جان مساله اینجاست که چون بلوچها در آنزمان به داخل سه کشور تقسیم می شدند، این کشورها از بوجود آمدن بلوچستان مستقل در هراس بودند، چون بلوچستان مستقل قسمتی از خاک این کشورها را نیز احتوا می کرد.
چنانچه دولت شاهی ایران، ادعای شوینیست ها و ملیت گراهای افغانستان بالای پشتونستان و گاهی هم بلوچستان را، ادعای مزخرف می خواند. و بارها خواسته بود که دولت افغانستان از ادعای بیهوده دیورند خود صرف نظر کند.
وقتی داکتر اسدالله علم وزیر دربار( بعدها نخست وزیر) در 20 حوت 1347 خورشیدی عازم کابل می شد، شاه ایران (محمدرضا پهلوی) برایش هدایت داد:” هم در مورد آب هیرمند صحبت کن و هم به زمامداران افغانستان بگو که وضع پاکستان نگران کننده است، نباید از وضع موجود، سوء استفاده نموده و موضوع پشتونستان را روی دست گیرند.”63
یکی از عوامل اصلی و مهم تلاش دولت شاهی ایران در حل منازعه سیاسی دیورند، موضوع بلوچستان بود؛ چون در آن سالها در کابل، در پهلوی نام پشتون کلمه بلوچ نیز اضافه گردیده بود که ایران را نگران می ساخت.
داکتر اسدالله علم می نویسد:” شاهنشاه به سفیر ایران در کابل هدایت داد، به سردار نعیم وزیر خارجه افغانها بفهمان که چرا آنها بلوچستان را جزوی از پشتونستان می خوانند، دولت ایران نمی تواند، این مزخرفات دیورند شما را تحمل کند.”64
هریسن، دوپری و بارنت روبین می گویند:” داوودخان همیشه، موضوع پشتونستان را یک موضوع ملی تلقین می کرد، در حالیکه نه ملی بود و نه اهمیت ملی برای مردم افغانستان داشت.”65
بارنت روبین دانشمند و شرق شناس مشهور امریکایی همواره گفته است که یگانه راه نجات از بحران موجود افغانستان خوددارای از ادعای پشتونستان خواهی ساخت. پشتون ها سرنوشت خود را قبلاً تعیین کرده اند.
اما در بلوچستان همواره افکار استقلال طلبی زنده بوده است. در سالهای 1971م هنگام حصول استقلال بنگلادش جنبش استقلال طلبی در بلوچستان نیز شدت گرفت که منجر به برکناری، سرکوب و زندانی شدن بسیاری سران و رهبران آنها گردید، مرحوم عبدالصمدخان اچکزی در دسمبر 1973م در اثر یک انفجار{ شاید بوسیله عمال استخبارات پاکستان} به شهادت رسید. مجلس فاتحه خوانی آن به شکل سیاسی در مسجد شیرپور کابل برگزار شد.
دو کشور افغانستان و پاکستان تبلیغات علیه یکدیگر را آغاز کردند. در سال 1973 و 1974 رهبران مخالف دولت پاکستان بوسیله داوود خان در کابل دعوت شدند، برای آنها، پول اسلحه و امکانات فراهم کرده باشد. در ضمن در منطقه” سیاه بینی” کابل و قندهار، کمپ های تربیت نظامی برای مبارزین بلوچ و پشتونهای ملی گرا، تاسیس و زیر نظارت قطعه گارد ریاست جمهوری، تسلیحات جنگی برای آنها ارسال می شد.66
ناگفته نماند که افراد و نهادهای مذهبی در مناطق پشتون نشین پاکستان طرفدار تجزیه پاکستان اسلامی نبوده اند. یکی از عوامل ناکامی نشنلیست های حاکم در افغانستان آن بود که همیشه از ملی گراهای پشتون حمایت کرده اند؛ اما یکی از موفقیت های پاکستان بر ضد افغانستان این بوده است که آنها گروه های مذهبی را حمایت و از آنها استفاده کرده اند.
در برابر این اعمال داوود خان، پاکستان استفاده بالمثل نموده و گروههای مذهبی را- که از ظلم دولت داوود خان به پاکستان فرار نموده بودند، سازماندهی، تسلیح، تمویل و بداخل خاک افغانستان اعزام نمود.
سال 1354 خورشیدی نخستین شورش بر ضد حکومت داوود خان، گوی سبقت را از چنگ قوم پرستان حاکم در دولت افغانستان ربوده، این سلاح خطرناک را به دولت پاکستان داد که تاکنون مردم افغانستان در آتش جهنمی آن می سوزد.
آقای گلبدین حکمتیار می نویسد:” وقتی به پاکستان آمدیم ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان، از من برضد داوودخان کمک خواست، من قبول کردم. برضد حکومت داوودخان، دست به عملیات نظامی زدیم، تا اینکه مغز داوودخان بجا‌ آمد و با ذوالفقار علی بوتو مجبور به مذاکره شد.”67
آقای حکمتیار به راحتی اعتراف می کند که کلید تباهی افغانستان را- به زمامداران پاکستان سپرده است.
در سال 1371(1992م) وقتی حکومت دوکتور نجیب الله در کابل سقوط کرد، موضوع بلوچستان نیز وارد مرحله تازه ای گردیده و موج تازه استقلال طلبی ایجاد شد.
در همین سال، کتاب تازه ای به قلم سید ابوالعالی بلوچ زیر عنوان” The twin Era of Pakistan” در شهر نیویورک منتشر شد و در آن، طرح تشکیل دولت مستقل بلوچستان تا سال 2008 میلادی ارایه گردیده بود.
موج دیگر استقلال طلبی بلوچها از سال 2005 تا 2008 م بوجود آمد و منجر به مبارزات خونین میان نظامیان پاکستان و مبارزین بلوچ گردید و مبارزه بلوچ ها را بیش از هر زمان دیگر به یک مرحله تکامل رساند.68
بلوچستان آینده
به استناد آخرین تحقیقات علمی، بلوچستان بعد از عربستان سعودی و کویت، سومین کشور تولید کننده در جهان، عرض وجود خواهد کرد. همچنین پیش بینی به عمل آمده است که یک میدان هوایی بین المللی، مانند هنگ کنگ، و دوبی در نزدیکی بندر بزرگ گوادر، اعمار خواهد شد که دارای اهمیت بین المللی خواهد بود.
بلوچستان به طور عمدی بوسیله زمامداران پاکستان در انظار جهانیان به دور نگهداری شده؛ اما در آینده، ظرفیت علمی، هنری، ثقافتی، تجارتی و سوق الجیشی پیدا خواهد نمود، به ویژه مناطق پسنی و گوادر، به مرکز علم و دانش، شهرهای مدرن و مراکز بزرگ تجارتی، مبدل خواهد گشت و این کشور مستقل، با کشورهای همسایه دارای منافع مشترک، دوستی و حسن همجواری خواهد بود.
هرچند پیش بینی کتاب مذکور تاکنون به نسبت تسلط پاکستان تحقق نیافته مربوط و منوط به تأسیس یک دولت مستقل در بلوچستان است؛ اما این امیدواری میان بلوچها وجوددارد، چون آنها برای حصول استقلال مصمم هستند.
واضح است که در عقب نشر کتاب… در سال 1992م، اهداف و برنامه های بزرگ وجود دارد. اما یک تحلیلگر پاکستانی، عقب مطالب این کتاب، دست کشورهای بزرگ جهان و منطقه را دخیل می داند.
موضوع قابل دقت این است که در منشور سازمان ملل متحد که قانون اساسی جامعه جهانی نامیده می شود، اصل های بنیادینی وجود دارد که از جمله یکی” حق تعیین سرنوشت” برای ملتها است.
اما حق تعیین سرنوشت به خودی خود نمی تواند تحقق پیدا کند، بلکه مستلزم یک سلسله شرایط است. یعنی تنها اعلام استقلال کافی نیست.
یکی از مشخصه های حق تعیین سرنوشت، اجماع اکثریت قریب به اتفاق همان جامعه است، یعنی بوجود آوردن ” جبهه متحد آزدایبخش ملی” که رهبری مردم خود را به عهده می گیرد، یک برنامه وسیع جامعه و جهانقبول ارائه می دهد، به شرطی که این جبهه خودجوش بوده، به دخالت مستقیم کشور دیگر بوجود نیامده، و مطالبات آنها از سوی سازمان ملل متحد، تایید و حمایت گردد.69
در بطن و لابلای این همه شواهد و مدارک ارایه شده، یک واقعیت وجود دارد و آن اینکه، بلوچها خواستار استقلال خود هستند ولی کشورهای همسایه، منطقه و قدرتهای بزرگ جهانی در پی منافع خود یعنی بطور مقطعی و فصلی مطابق منافع خودشان از استقلال بلوچستان حمایت می کنند.
اگر کشورهای منطقه و کشورهای بزرگ می خواستند در حالی که پاکستان از بطن مادرش به دنیا نیامده و یا در سال 1947م مانند طفلی در گهواره بود، آرزوی دیرین بلوچ ها به راحتی تحقق می یافت.
دولت هند در حال تامین امنیت داخلی خود بود، دولت های حاکم بر افغانستان، از سالها در توطئه، عوامفریبی و در تبانی با انگلیس ها بوده اند و از سوی دیگر درآن زمان پاکستان منحیث یک دژ نظامی غرب در برابر اتحاد شوروی و هندوستان عرض وجود نموده بود. در پهلوی آن، نظام شاهی ایران منحیث ژاندارم امریکا در منطقه عمل می کرد، زمینه برای حصول استقلال بلوچستان که در آن وقت تنها مانده بود مساعد نگردید و پاکستان با همکاری و امکانات انگلیس توانست بلوچستان را اشغال کند.
حالا نیز با تحقق استقلال بلوچستان بعضی کشورها منافع دارند، اما منافع بعضی دیگر به خطر مواجه می شود. مهم اینست که کفه ترازو به نفع بلوچستان سنگینی کند.
و من الله توفیق
——————
فهرست منابع و ماخذ
1- سعیدی، احمد. پاکستان محور شرارت. ص 86، مطبعه آزادی کابل افغانستان، 1386
2- فیاض، محمد اسحاق. پشتونستان چالش سیاسی افغانستان و پاکستان. ص 19، انتشارات معصومین قم، 1387، ایران
3- سعیدی، احمد. پاکستان محور شرارت. ص 86،
4- غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ جلد ، ص 527
5- محتاط، عبدالحمید. تاریخ تحلیلی افغانستان، ص 449
6- الحسینی، محمود. تاریخ احمدشاهی. جلد اول، ص 143.
7- محتاط، عبدالحمید. تاریخ تحلیلی افغانستان، ص 453
8- الحسینی، محمود. تاریخ احمد شاهی جلد دوم، ص 758.
9- همان اثر بالا، ص 758، جلد دوم
10 – قاضی عطا الله خان پشاوری. د پشتو تاری، ص 212 چاپ سوم، مارچ 2004 م پشاور
11 – الحسینی، محمود. تاریخ احمدشاهی. جلد 2، ص 782
12 قاضی عطاء الله خان. د پشتو تاریخ. ص 212، چاپ سوم.
13 غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ، جلد اول،ص 528
14 همان اثر بالا، ص 528
15 محتاط، عبدالحمید. تاریخ تحلیلی افغانستان، ص 26
16 همان اثر بالا، ص 44
17 قاضی عطا الله خان. د پشتو تاریخ. ص 161. چاپ سوم
18 نظراوف، داکتر حق نظر. مقام تاجیکان در تاریخ افغانستان، ص 56 سال 1380 خورشیدی، انتشارات دانشگاه فردوسی.
19 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، شماره پنجم، 15 میزان 1387خورشیدی کابل، ص 56.
20 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، شماره پنجم، 15 میزان 1387خورشیدی کابل، ص 58.
21 همان اثر بالا، شماره پنجم ص 56 و 57.
22 همان اثر بالا، شماره پنجم ص 57.
23 همان اثر بالا، شماره پنجم ص 57.
24 سعیدی، احمد. پاکستان محور شرارت. ص 100.
25 همان اثر بالا، ص 101.
26 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، ص 590( مقاله تحلیلی میر آزاد خان بلوچ، ترجمه داکتر محی الدین مهدی)
27 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، شماره پنجم، ص 55
28 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، شماره پنجم، ص 55
29 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، شماره پنجم، ص 55
30 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، شماره پنجم، ص 55
31 غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخس، جلد اول،ص 528
32 همان اثر بالا، ص 528.
33 همان اثر بالا، ص 548.
34 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، شماره پنجم، 15 میزان 1387خورشیدی کابل، ص 56.
35 محمدی، غلام محمد. دو سوی دیورند: باتلاق تاریخ معاصر. ص 90 چاپ دوم، بهار 1389 خورشیدی.
36 غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ. جلد 2، ص 232
37 آرمان ملی، روزنامه، مقاله ” ضرورت حل معضله دیورند” مورخ 3/11/1388 خورشیدی، کابل.
38 فیاض، محمد اسحاق. پشتونستان چالش سیاسی افغانستان و پاکستان. ص 36.
39 محمدی، غلام محمد. پشتونستان خواهی: عامل تباهی افغانستان. ص 86 تا 102، انتشارات سعید، کابل، 1388
40 فیاض، محمد اسحاق. پشتونستان چالش سیاسی افغانستان و پاکستان. ص 63، چاپ اول تابستان 1387، قم، ایران
41 همان اثر بالا ص 62 و66
42 محمدی، غلام محمد. پشتونستان خواهی: عامل تباهی افغانستان. ص 10
43 سعیدی، احمد. پاکستان محور شرارت. ص 84
44 همان اثر بالا، ص 79- 82
45 سعیدی، احمد. پاکستان محور شرارت. ص 84
46 محمدی، غلام محمد. بررسی تاریخی سرحد دیورند- این دهلیز مرگ را به رسمیت بشناسید!ص 88، کابل، سال 1385
47 سعیدی، پاکستان محور شرارت ص 84
48 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، شماره پنجم، سال 1387 ص 54
49 تلویزیون طلوع، بخش خبر 3 و 6 حوت 1390 خورشیدی، کابل.
50 سعیدی، احمد. پاکستان محور شرارت. ص 86
51 روزنامه ماندگار، 13 سنبله 1389( 4 سپتامبر 2010)
52 هفته نامه برخه لیک مورخ 17 اسد 1389، کابل
53 سعیدی، احمد. پاکستان محور شرارت ها. ص 87
54 همان اثر بالا، ص 90
55 اندیشمند، محمد اکرام. ما و پاکستان ص 233، نشر پیمان چاپ اول، تابستان 1386 خورشیدی، کابل.
56 محمدی، غلام محمد. دو سوی دیورند: باتلاق تاریخ معاصر. ص 93 انتشارات سعید، چاپ دوم، 1389 خورشیدی
57 همان اثر بالا، ص 91.
58 سعیدی، احمد. پاکستان محور شرارت. ص 89.
59 همان اثر بالا، ص 89.
60 سعیدی، احمد پاکستان محور شرارت. ص 97.
61 مجله دو هفتگی شورای متحد ملی افغانستان، شماره پنجم ص 57
62 علم، دکتور اسدالله، کتاب خاطرات( یادداشت ها) جلد 2َ، ص 146 تهران، ایران
63 همان اثر بالا، ص 142
64 اندیشمند، محمد اکرام. ما و پاکستان. 244.
65 همان اثر بالا، ص 252.
66 همان اثر بالا، ص 259.
67 سعیدی، احمد. پاکستان محور شرارت. ص 106.
68 عزیز پور، عید محمد. مقاله، رد پذیرش معاهده دیورند و موازین حقوق بین المللی، انترنت، سایت آریایی 13/2/2007

Source: f https://www.facebook.com/mohammad.kadkhodaie.9
twitter
Youtube
Facebook