نزدیک به یک ماه تا برگزاری «سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری» در ایران مانده است و فضای عمومی جامعه میل و رغبت انتخاباتی ندارد.
در تنگنای اقتصادی و با توجه به آنچه در دور دوم ریاستجمهوری حسن روحانی گذشته، شعار «نه اصلاحطلب و نه اصولگرا» و «هشتگ رای نمیدهم» روزانه در فضای حقیقی و مجازی از طرف طیف وسیعی از فعالان سیاسی، اجتماعی و مردم تکرار میشوند.
از سویی عدهای اصرار بر این موضوع دارند که شرکت در انتخابات، تنها راه عبور از شرایط موجود و حفظ سرمایههای مدنی در جامعه ایران است که مانع بروز خشونت و تسلط کامل ارتجاع بر همه امور مردم شدهاست. نظر علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، هم این است که مشارکت مردم در انتخابات اهمیت فراوان داشته و اولویت نخست نظام است.
با این شرایط بررسی تاریخ چهلساله شرکت مردم در انتخابات و نتایج آن در دوران حکومت اسلامی در ایران، میتواند روشنگر این باشد که آیا شرکت در انتخابات باعث پیشرفت جامعه مدنی شده و مانع بروز خشونت و استیلای ارتجاع در این جامعه بوده است یا نه؟!
نخستین دوره انتخابات ریاستجمهوری، آزادی با طعم سرکوب و عزل
انقلاب اسلامی ایران در بدو پیروزی، با نخستوزیر منصوب روحالله خمینی دولت تشکیل داد. ولی کمتر از یک سال بعد با تصویب قانون اساسی، اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد.
با وجود مقام نخستوزیر، در آن دوره به نظر میآمد ریاستجمهوری توان اجرایی کمتری دارد. ولی در نخستین دوره این انتخابات، به دلیل آزاد بودن ثبتنام چهرههای همه جریانهای سیاسی، جامعه با هیجان از این انتخابات استقبال کرد.
با اعلام اسامی نامزدها مشخص شد، رقبای اصلی «حلقه یاران خمینی در پاریس» هستند. در آزادترین دوره انتخابات اما دو چهره مهم کنار گذاشته شدند.
با اعلام رسمی روحالله خمینی، کسانی که به قانون اساسی رأی مثبت نداده بودند، حق شرکت در انتخابات را نداشتند که این به معنای حذف شدن مسعود رجوی از رقابت بود. نفر دوم حذفشده گزینه اصلی حزب جمهوری اسلامی بود، جلالالدین فارسی پس از انتشار خبر ایرانیالاصل نبودنش، از انتخابات کنار کشید.
در نهایت اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری با ۹۶ نامزد برگزار شده و ابوالحسن بنیصدر با حدود ۷۶ درصد آرا برنده این رقابت شد. دوره دوم انتخابات ریاستجمهوری، نه چهار سال بعد که به دلیل عاقبت کار ابوالحسن بنیصدر، دو سال بعد برگزار شد.
پس از تنشهایی که میان بنیصدر و نیروهای نزدیک به رهبر حکومت ایران در حزب جمهوری اسلامی رخ داد، در نهایت رئیسجمهور عزل شد.
دومین و سومین دوره انتخابات ریاستجمهوری؛ ترور و انتصابات
دومین دوره انتخابات، اینبار در سایه تشکیل شورای نگهبان و رد صلاحیت ۷۲ نفر از ثبتنامکنندگان و تایید تنها چهار نفر برگزار شد.
توصیه روحالله خمینی به پرهیز روحانیون از حضور در انتخابات سبب شد، سید محمد بهشتی به عنوان مهمترین گزینه روحانیون و حزب جمهوری اسلامی، فرصت شرکت در انتخابات را از دست بدهد.
با ترکیب افراد تایید صلاحیت شده از جانب شورای نگهبان، مشخص بود محمدعلی رجایی نخستوزیر مطلوب خمینی و روحانیون حاکم، پیروز این انتخابات خواهد شد. شاید مهمترین حاشیه این دوره از رقابتهای انتخاباتی، حمایت حزب توده ایران از رجایی باشد.
در آن زمان فعالان حزب توده گمان نمیکردند، تنها چند ماه تا پایان حیات سیاسیشان در نظام سیاسی ایران باقی مانده است. همانطور که پیشبینی میشد رجایی با کسب ۹۰ درصد آراء، دومین رئیسجمهور منتخب حکومت جمهوری اسلامی شد.
درحالیکه روحانیون اطمینان یافته بودند دیگر حاشیههای دوره بنیصدر به پایان رسیده و قدرت را قبضه کردهاند، ترور رجایی و نخستوزیر منصوبش در انفجار دفتر نخستوزیری سبب شد عمر ریاستجمهوری وی از زمان تنفیذ تا درگذشت به یک ماه نرسد.
سومین دوره انتخابات ریاستجمهوری در شرایطی که موج ترورها بسیاری از چهرههای شاخص انقلاب را از صحنه سیاسی کنار زده بود، فرصتی شد تا رهبر جمهوری اسلامی مجاب شود که روحانیون شاخص نظام به عنوان کاندیدا در انتخابات شرکت کنند.
به این ترتیب علی خامنهای در غیاب بهشتی و تحت حمایت هاشمی رفسنجانی، به مهمترین چهره نیروهای انقلاب تبدیل شده و پیشاپیش برنده نهایی انتخاباتی بود که همه رقبای آن هرکدام به شکلی از صحنه کنار زده شدند.
در سومین دوره انتخابات ریاستجمهوری، بار دیگر شورای نگهبان با حذف ۴۲ نفر تنها چهار نفر را برای شرکت در انتخابات تایید کرد. چهار چهرهای که سه چهره آن حامی چهره چهارم بودند.
مهمترین حاشیه این دوره رد صلاحیت ابراهیم یزدی از یاران روحالله خمینی در پاریس و وزیر امور خارجه دولت بازرگان بود. در نهایت علی خامنهای با ۹۵ درصد آراء پیروز انتخابات شد.
چهارمین، پنجمین و ششمین دوره انتخابات ریاستجمهوری؛ منصوب شدن رهبر، انتصاب رئیسجمهور
چهارمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در حالی برگزار شد که جامعه اگرچه همانند دوره قبل برندهاش را از پیش میشناخت، ولی آغاز اختلافها میان علی خامنهای و میرحسین موسوی که نخستوزیر کشور بود کمی فضا را ملتهب کرده بود.
رئیسجمهور توقع داشت نخستوزیر از میان یاران همسویش برگزیده شود و در این میان در تلاش بود چهرههایی چون میرسلیم، غرضی و ولایتی را به نخستوزیری برگزیند، ولی حمایت قاطع خمینی از میرحسین موسوی مانع تحقق این تصمیم شد.
در چهارمین دوره انتخابات ریاستجمهوری، با تایید صلاحیت تنها سه نفر، به وضوح مشخص شد فضا تکقطبی و بدون رقیب است. اما بااینوجود کاهش درصد آرای علی خامنهای نسبت به دور قبل، نشان از اختلافات سیاسی در میان نیروهای انقلاب داشت.
پنجمین دوره انتخابات ریاستجمهوری با دو تغییر بنیادین در ساختار سیاسی ایران آغاز شد. ابتدا حذف مقام نخستوزیری و سپرده شدن اختیار کشور به شخص رئیسجمهور در قانون که به قصد حل شدن مشکلات میان علی خامنهای و میرحسین موسوی بود و دومین اتفاق مهم سیاسی تاریخ جمهوری اسلامی تا امروز، مرگ بنیانگذار آن روحالله خمینی بود که عملا پایانی یکباره بر استیلای خاندان خمینی در سیاست ایران شد.
با نشستن علی خامنهای بر جایگاه رهبر جمهوری اسلامی و قدرت گرفتن مقام ریاستجمهوری، مشخص بود چهرهای که میتواند سکان نظام را پس از پایان جنگ به دست بگیرد کسی جز یار نزدیک وی، هاشمی رفسنجانی به عنوان بانفوذترین روحانی کشور نیست.
به همین دلیل روند تایید صلاحیت شورای نگهبان، تنها او و عباس شیبانی را روانه انتخابات کرد. این شرایط دیگر رسما انتخابات در ایران را مبدل به انتصابات نظام کرد. در این انتخابات حتی یک نفر در ایران و جهان، در خصوص پیروزی هاشمی رفسنجانی شک نداشت. هاشمی با ۹۴ درصد آرا پیروز انتخابات شد.
ششمین دوره انتخابات ریاستجمهوری اگرچه در اوج قدرت دولت هاشمی برگزار میشد، اما به مرور روند سازندگی و گرایش هاشمی به بازکردن درهای کشور به روی جهان، سبب شد اختلافهای سیاسی میان شیفتگان دیروز وی شکل بگیرد.
پس از سالها در این انتخابات احمد توکلی به عنوان یکی از چهار گزینه نهایی تایید صلاحیت شده، انتقادهای تندی به دولت هاشمی کرد و مردم در سطحی بسیار کم شاهد رقابتی انتخاباتی شدند. هاشمی رفسنجانی اگرچه پیروز انتخابات شد، اما کاهش چشمگیر آرا وی به عدد ۶۳ درصد نخستین نشانه برای پایان عصر هاشمی بود.
هفتمین و هشتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری؛ نه به انتصابات رهبری و سرداران
هفتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در سال ۷۶ حادثهای تازه پس از نخستین دوره انتخابات ریاستجمهوری در ایران بود. حادثهای که نه با باز شدن حلقه تایید صلاحیتها که با «دوقطبی شدن جامعه ایران و نمود پیداکردن نارضایتی مردم از حاکمیت در مشارکت برای رأی نیاوردن گزینه مطلوب علی خامنهای» نمود یافت و حادثه خرداد را رقم زد.
درحالیکه سیاسیون ایران تصوری از دولت بدون هاشمی نداشتند و برخی پیشنهاد تمدید و حتی مادامالعمری ریاستجمهوری هاشمی را اعلام میکردند، مردم بر این باور بودند ریاست وقت مجلس، اکبر ناطق نوری، بیهیچ تردیدی پیروز انتخابات خواهد شد. این تصور حتی میان سیاسیون نیز با توجه به سابقه انتخابات در ایران قطعی بود.
با رد دعوت مجمع روحانیون مبارز از سوی میرحسین موسوی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی او، سید محمد خاتمی، به عنوان رقیب اصلی ناطق نوری انتخاب شد. خاتمی در نظر افراد درون بدنه قدرت و مردم آمده بود تا کمی تنور انتخابات به نفع نظام گرم شود.
اعلام حمایت مراجع از ناطق نوری و شایعه حمایت قاطع علی خامنهای از او به نظر میآمد هیچ شانسی برای پیروزی خاتمی در رقابت با ناطق نوری باقی نگذاشته است.
پیروزی محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ یک شوک به نظام اسلامی بود. مردم با مشارکت بالا و رأی به خاتمی آنطور که تبلیغ شد به جمهوری اسلامی رای ندادند، بلکه به تحول و تغییر فوری در نظام اسلامی حاکم، رأی دادند. میزان مشارکت، اراده و نظر مردم در این روز مُهری بر اعتراض به سالها بیکفایتی و سوءاستفاده مالی گسترده و فساد سیاسی و اقتصادی درون حکومت بود.
مهمترین حاشیه دوره هفتم را شاید بتوان ماجرای موسوم به «کارناوال عاشورا» نامید که برخی از نیروهای امنیتی و نظامی تلاش کردند با به خیابان کشیدن برخی جوانان و شادی در روز عاشورا، شورای نگهبان را مجاب به حذف خاتمی از انتخابات کنند.
هشتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری اوج التهاب سیاسی در ایران بود. خاتمی تلاش کرد ساختار قدرت غیررسمی که با پشتیبانی نهادهای حاکمیتی زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سرداران شکل گرفته بود را کنار زده و مسیر قدرت سیاسی را با «شعار تساهل و تسامح» به مردم و به نفع اصلاحات تغییر دهد.
اما در این زمان «قتلهای زنجیرهای به دست دستگاه امنیتی ایران، ترور نیروهای نزدیک به خاتمی، دستگیری نیروهای اصلاحطلب» همگی جامعه را درگیر التهابی بیسابقه کرد. همچنین شایعه برنامهریزی کودتای نظامی علیه دولت خاتمی نیز به افزایش التهابها دامن زد.
مهمترین اتفاق هشتمین دوره، شایعه عدم ثبتنام محمد خاتمی برای انتخابات ریاستجمهوری بود. اتفاقی که با موج حمایت طیفهای مختلف و بهویژه جوانان از او و با نطقی که در آن گریست، رخ نداد. نیروهای مخالف خاتمی تلاش کردند با گسیل کردن نامزدهای مختلف دستکم جلوی کسب آرای بالای او را بگیرند.
تایید صلاحیت ۱۰ نامزد، رقابتی شلوغ را شکل داد که در آن خاتمی اینبار با ۷۷ درصد آرا پیروز شد. اما رئیسجمهور دولت اصلاحات در نهایت نتوانست محققکننده درخواست مردم برای ایستادن برابر موج فزآینده نفوذ دولت در سایه، ارتجاع سیاه و قدرت سیاسی سرداران شود. او رأی مردم را داشت اما اعتمادبهنفس کافی برای استفاده از قدرت این رأی را نداشت.
نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری؛ پایان رسمی عصر هاشمی
نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری، دوران اوجگیری تقابل اصلاحطلبان و اصولگرایان بود. شدت التهاب به حدی بود که برخی از نیروهای اصلاحطلب با شعار عدم پذیرش حکم حکومتی علی خامنهای و با قصد محدود کردن اختیارات رهبری به میدان آمدند. شورای نگهبان با رد صلاحیت مهمترین چهره این جریان (دکتر معین) به تقابل با آنها پرداخت.
هاشمی رفسنجانی که گمان میکرد اختلاف در کشور به حد نگرانکنندهای رسیده، تلاش کرد با ورود دوباره به صحنه رقابت، به گمان خود بار دیگر نقش محور تفاهم همه نیروهای انقلاب را بر عهده بگیرد.
در این دوره محمدباقر قالیباف به عنوان نماینده سرداران به میدان آمد، اما شاید عجیبترین گزینه انتخابات محمود احمدینژاد بود که دو سال پیش در پی رد صلاحیت گسترده نیروهای اصلاحطلب با نیروهای نوپایی در میان اصولگرایان به نام «آبادگران» شورای شهر تهران را فتح و به مقام شهرداری تهران رسیده بود.
مهمترین رخداد انتخابات را باید بازگرداندن معنادار معین به عرصه انتخابات با حکم حکومتی علی خامنهای دانست. در حقیقت معین با حکمی به انتخابات برگشت که در شعارهای انتخاباتیاش نپذیرفتن آن را در صورت پیروزی دولتش حجت دانست.
انتخابات ۸۴ با کاهش چشمگیر مشارکت مردمی آغاز شد و در آن هاشمی رفسنجانی و محمود احمدینژاد به دور دوم رسیدند. اعتراض کروبی به دستبرده شدن در آراء وی، شاید مهمترین رخداد این انتخابات باشد.
همچنین حضور گسترده و تاثیرگذار نیروهای نظامی و حمایت رسمی برخی از اعضای شورای نگهبان از احمدینژاد زمزمه تقلب را سر زبانها انداخت.
دور دوم شگفتی اصلی رخ داد و علیاکبر هاشمی رفسنجانی در کمال ناباوری رقابت را به احمدینژاد باخت و این آغاز جریانی بود که مهمترین دستاورد آن عوامگرایی سیاسی، مسلط شدن دولت در سایه بر تمام امور و فساد گسترده و بیسابقه سیاسی و اقتصادی در کشور بود. باخت هاشمی به احمدینژاد در آن دوره نتیجه عدم رضایت مردم از یار نزدیک رهبر جمهوری اسلامیی و دستگاه حکومتی و امنیتی بود که بیش از بیستوپنج سال مردم ایران را در شرایط حساس کنونی انقلاب و تنگنای معیشت و سرکوب حداقل خواستههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار داده بود.
دهمین انتخابات ریاستجمهوری؛ شکست کامل جمهوریت و سرکوب مردم در ایران
سال ۸۸ با شروع تحریمها علیه ایران و سیاستهای عجیب احمدینژاد در سیاست خارجی و به ویژه در حوزه اقتصاد، همچنین تخریب همهجانبه یاران قدیمی انقلاب، سبب شد چهرههای شاخص سیاست نظام در پی ایستادن برابر او باشند.
همین بود که نخستوزیر محبوب روحالله خمینی تصمیم به حضور در انتخابات گرفت. همچنین حضور مهدی کروبی و محسن رضایی سبب شد، بنا به همه نظرسنجیها احمدینژاد شانس کمتری برای پیروزی داشته باشد.
ولی هرچه روز انتخابات نزدیک شد، با شیوه پولپاشی میان اقشار کمدرآمد به ویژه در روستاها و شهرهای محروم، در کنار حضور تعیینکننده نیروهای نظامی و امنیتی در حمایت از احمدینژاد فرآیند انتخابات پیچیده شد.
شور انتخابات در شهرهای ایران و مناظرههای آتشین، انتخابات ریاستجمهوری در این کشور را تبدیل به رخدادی در مرکز توجه جهانی کرد.
اعلام پیروزی احمدینژاد از سوی وزارت کشور، در حالی که میرحسن موسوی ساعاتی قبل اعلام پیروزی کرده بود و اتفاقهای عجیبی همچون اعلام آرا حتی یک رأی باطله و بعد تغییر عجیب در میزان آرا و از همه مهمتر سرعت اعلام آرا سبب شد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی با طرح ادعای تقلب در انتخابات، رودرروی علی خامنهای، دولت در سایه و سرداران سپاه بایستند.
رویاروییای که با به خیابان آمدن حامیان میرحسین موسوی و کروبی و رخدادن وقایع خونین سال ۸۸ تبدیل به فصل تازهای در سیاست ایران شد. انتخابات ۸۸ اولین مواجهه گسترده حکومت و مردم پس از انقلاب اسلامی بود. رقابتی که دو چهره مهم انتخابات یعنی میرحسین موسوی و کروبی را راهی حصر خانگی کرد.
یازدهمین و دوازدهمین انتخابات ریاستجمهوری؛ پشت کردن به رای و اعتماد مردم
یازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری شاید به گمان همه کارشناسان پس از وقایع ۸۸ به طور منطقی باید انتخاباتی کم شور و هیجان میبود.
اما ورود مجدد هاشمی رفسنجانی و همچنین رحیم مشایی از یاران نزدیک احمدینژاد و رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی از طرف شورای نگهبان و اعلام حمایت هاشمی از حسن روحانی موجی در کشور به راه انداخت که مردم سرخورده از وقایع سال ۸۸ را به قصد بازپسگرفتن آرا از دست رفته آن سال و تسویهحساب با حکومت و سرداران به میدان آورد.
حسن روحانی در این شرایط و در رقابت با سعید جلیلی، محمدباقر قالیباف و محسن رضایی پیروز انتخابات شد. روحانی با شعار «کلید» آمده بود تا قفل سیاست و اقتصاد ایران که از یک سو درگیر تحریم و از سوی دیگر درگیر فساد اقتصادی و سیاسی بیسابقه شده بود را باز کند.
در حالی که در حوزههای مدنی و اجتماعی مردم اعتقاد داشتند کلید روحانی به قفل سیاست ایران حتی نزدیک هم نشده، دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بار دیگر شاهد دوقطبیشدن در تاریخ سیاسی ایران شد که یک طرف مانده امید و اعتماد مردم بود و در سمت دیگر مرتجعترین چهرههای حکومت که در کشتار سال ۶۷ و وقایعی از این دست نقش اصلی داشتند.
در این دوره روحانی قول داد موضوع حصر را حل کند. برابر فساد سرداران و دولت در سایه بایستد. فشار و ظلم به اقلیتهای سیاسی را مرتفع کند. اعتبار رأی و انتخاب مردم را بازگرداند. اما او در دور دوم با خالیکردن پشت مردم در وقایع دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ و عدم حمایت از مردمی که بیش از هزار نفر از آنها به دست عوامل اقتدار طی دو روز کشته شدند و حمایت ضمنی از عاملان امنیتی و نظامی این جنایت پا روی رأی مردم گذاشت، امید مردم را ناامید کرده و اعتماد عمومی را دچار خدشه کرد. او که در شعارهای انتخاباتی خود گفته بود من سرهنگ نیستم، حقوقدان هستم، در عمل طی چهار سال دوم ریاستجمهوریاش، بیشتر شبیه سرهنگی که مورد انتقاد وی در ایام تبلیغات بود عمل کرد.
اقتصاد درهمشکسته و کمر خم شده قشر کارگر در ایران، سرکوب اقلیتها و زندان و شکنجه فعالان سیاسی و مدنی، نویسندگان و روزنامهنگاران نتیجه پشت کردن روحانی به رای و اعتماد مردم در این دوره بود.
سیزدهمین انتخابات ریاستجمهوری؛ بازگشت به عصر انتصابات رهبری
امروز در آستانه سیزدهمین دوره انتخابات کشور همانند انتخابات سال ۸۴ جامعه در قهر عمومی با صندوق رأی است. شکست مطلق اقتصادی دولت روحانی، ناکارآمدی اصلاحطلبان و میانهروها و از سوی دیگر میل به تنش با جهان در میان اصولگرایان و سرداران سبب شده است، جامعه پس از دو اعتراض گسترده خیابانی در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ بیش از هر زمان دیگری به انتخابات در جمهوری اسلامی بدبین باشد.
در این انتخابات جامعه بر این باور است پیروز از پیش تعیین شده، چراکه کمتر کسی باور دارد ابراهیم رئیسی که پس از شکست در سال ۹۶ به ریاست قوه قضاییه رسیده، جایگاه کنونیاش را با پذیرش خطر شکست در انتخابات ریاستجمهوری معامله کند.
همچنین این روزها در منظر افکارعمومی اینطور به نظر میآید که اصلاحات به عنوان فرصت مقاومت برابر اقتدارگرایی در ایران شکست خورده است. اقتدارگرایی و ارتجاع نیز ترجیح میدهند مردم را رمه حاکمیت دیده و عقل ولایت فقیه را ارجح بر عقل و معرفت جامعه دانسته و با اتکا به همین موضوع، برنده بیرقیب سیاست در کشور باشد.
گفته میشود پدیده «رای دزدی» که در انتخابات ۸۸ باعث شد ورق برگردد، در این دوره امکان دارد در صورت عدم اقبال مردم با پولپاشی، اجبار و تمهیدات دیگر تبدیل به پدیده «رای سازی» برای جبران عدم اقبال عمومی و خوراک دستگاه تبلیغاتی نظام اسلامی شود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله، نظر نویسنده بوده و سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمیکند.