دزدی در نفس خود بد است. هیچ کس هم منکر آن نیست و دلایلی را که برای آن برشمرده میشود، توجیه نمیکند؛ اما وقتی ریشههای آن را بررسی میکنیم، به این نتیجه دردناک میرسیم که
شکم گرسنه دیگر ارزشها برایش معنی ندارد.
از سوی دیگر، اینکه مردم دیگر حتی در آپارتمانهای خودشان هم از حداقل امنیت برخوردار نیستند
ونوس امیدوار
همه ساکنان آپارتمان در پارکینگ جمع شدند و با نگرانی از اتفاقی که انگار طی چند شب گذشته در ساختمان آنان رخ داده، صحبت میکنند. هنوز معلوم نیست، دزدها چطور وارد آپارتمان شده و خود را به پشتبام رسانده و موتورهای کولر آبی را باز کرده و با خود بردهاند.
«کوروش» یکی از اهالی این آپارتمان، از احساس ناامنی که این روزها در محل زندگی خود و خانوادهاش به وجود آمده، به شدت عصبانی است و میگوید: «قیمت موتور کولر آبی بین یک تا یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان است. از این ساختمان شش موتور دزدیده شده، در خوشبینانهترین شرایط دزدها میتوانند همه آنها را پانصد یا ششصد هزار تومان بفروشند؛ اما ما حدود ۱۰ میلیون تومان متضرر شدهایم. هفتههای پیش هم در همین محله و محلههای اطراف، خبرهایی در رابطه با دزدیدن موتور کولرها و حتی دستبُرد زدن به انباری آپارتمانها شنیدهایم. دزدهایی که در حد ابزارآلات، ظروف اضافه، دوچرخههای از کار افتاده و … بودهاند. برخی از این دزدها به آنتنهای تلویزیون و رختآویزهای فلزی هم رحم نکرده و آنها را هم با خود بردهاند.»
سرقت از سر فقر؛ حتی دریچه فلزی فاضلابها را میدزدند
همین چند وقت پیش بود که سرقت اجزای یکی از پلهای هوایی تهران خبرساز شد؛ اگرچه رییس پلیس پایتخت خیلی زود از شناسایی سارقان و دست داشتن تعدادی از پیمانکاران سازنده این پل خبر دادند؛ اما در ماههای اخیر روایتهای زیادی از به سرقت رفتن تیرهای روشنایی پارکها و معابر، دریچه فلزی فاضلابها، و کابلهای مسی خطوط مترو شنیدهایم. ترکیب «آفتابهدزدی» که در این موارد صدق میکند، در ادبیات فارسی به معنای سرقتهای خرد و اندک است؛ دزدیهای خردی که بیشتر ریشه در عمیقتر شدن فقر اقتصادی ناشی از تورم افسار گسیخته و بالارفتن روزانه قیمت مایحتاج ضروری زندگی دارد.
«مریم» یکی دیگر از شهروندان تهرانی در این رابطه میگوید: «حدود یک ماه پیش هم دزدان وارد پارکینگ مجتمع ما و چند مجتمع دیگر شده و درهای فلزی کنتورهای آب را دزدیدند. انگار دزدها طی چند مرحله وارد مجتمع شده بودند و به دنبال راهی برای دستبُرد زدن به انباریها را هم بودهاند که برحسب اتفاق یکی از آنها را در حین جستجو در یکی از انباریها و در حالی که چند قطعه لوله، ظروف اضافی آشپزخانه و سایر اشیای فلزی را جمعآوری کرده بود، شناسایی کردیم.»
او افزود: «دزد، پسری جوان و حدود ۳۰ ساله بود. وقتی همسایهها او را دستگیر کردند و قصد داشتند با پلیس تماس بگیرند، التماس میکرد و میگفت، بهخدا اولین بار است که به این آپارتمان آمدهام. از سر گرسنگی مجبور به این کار شدم. زنم حامله است و چند هفته دیگر زایمان دارد، پول وضع حمل همسرم را ندارم و راهی ندیدم جز همین کار! بیایید شماره همسرم را بدهم، با او تماس بگیرد تا به شما اطمینان دهد چند وقت است که از کار بیکار شدهام و اجاره خانهمان عقب افتاده، چند روز است که غذای درست و حسابی نخورده و حتی توان خرید چند قالب پنیر را هم نداریم. او همچنان از همسایهها خواهش میکرد، او را تحویل پلیس ندهند؛ زیرا که اگر او زندان برود، وضع همسر پا بهماه او از این هم خرابتر میشود.»
مریم ادامه داد: «در نهایت، در حالی که همه ما به شدت متاثر شده بودیم، اما به دلیل جو ناامنی که در محله به وجود آمده بود، مجبور شدیم او را تحویل پلیس بدهیم. اما مطمئنم قصه زندگی این جوان که از سر فقر و گرسنگی و وخیم شدن اوضاع اقتصادی، وادار به سرقت شده، این روزها قصه زندگی بسیاری دیگر از جوانان این مملکت است.»
دزدی بد است؛ شکمها گرسنهاند
«شقایق»، دانشآموخته جامعهشناسی که از اتفاق خود نیز تجربهای مشابه در این رابطه دارد، این مدل دزدیها و سارقان اشیای خرد را محصول تورم چند صد درصدی ناشی از تحریمهای کمرشکن یک دهه اخیر، بیکاری فراگیر و در نهایت از هم پاشیده شدن بسیاری از خانوادهها از یکدیگر تحت تاثیر فشار روانی ناشی از فقر و فلاکت و حتی اعتیاد میداند.
حالا دیگر صحبت از موبایلقاپی، ماشین دزدی، سرقت از بانک و طلافروشی و حتی خالی کردن حساب بانکی در فضای مجازی توسط دزدان حرفهای نیست. بلکه حرف از سرقتهایی صرفا برای تهیه نان شب و تامین اجاره آلونکهایی است که این افراد در آن زندگی میکنند.
به گفته این جامعهشناس، دزدی در نفس خود بد است. هیچ کس هم منکر آن نیست و دلایلی را که برای آن برشمرده میشود، توجیه نمیکند؛ اما وقتی ریشههای آن را بررسی میکنیم، به این نتیجه دردناک میرسیم که شکم گرسنه دیگر ارزشها برایش معنی ندارد.
از سوی دیگر، اینکه مردم دیگر حتی در آپارتمانهای خودشان هم از حداقل امنیت برخوردار نیستند، روی دیگر ماجراست که نمیشود از آن به سادگی گذشت و با مسکنهای موقت مثل دستگیری این سارقان خرد و افزایش غُلوزنجیرهای در و پشتبام آن را حل کرد. وقتی بیپولی و گرسنگی فشار میآورد، زمینههای اعتیاد و پناه بردن به مواد مخدر برای فرار از مشکلات پیش میآید. نتیجه کنار هم قرار گرفتن فقر و اعتیاد را هم به آسانی میتوان پیشبینی کرد.
«عباس عبدی»، جامعهشناس و فعال سیاسی نیز چندی پیش به همین موضوع افزایش سرقتهای خرد تحت تاثیر فقر و فشار اقتصادی اشاره کرده و گفته بود: «این موارد گرچه دزدی است، ولی از نوع عادی نیست، بلکه دزدی از نوع سرطانی است. کافی است که بدانیم مجموعه پیچهای باز شده از یک تیر چراغ برق یا قطع سیم مسی بعید است برای فروش از سوی سارق به چند ده هزار تومان برسد، ولی خسارت آن به جامعه میتواند میلیونها و حتی صدها میلیون تومان بالغ شود. این را دیگر نمیتوان دزدی عادی نامید. این وضعیت محصول توقف و عقبگرد یک دهه رشد اقتصادی، گسترش فقر و وجود تحریم است. متاسفانه برخورد قهرآمیز هم با جرم و مجرم فقط تا اندازه محدودی اثرگذار است، پس از آنکه یک جرم رواج یافت برخورد با آن برای پلیس ناممکن و فاقد اهمیت میشود.»
اگرچه هنوز هم هستند مسئولان و منبریانی که از کماثر بودن تحریمها بر اقتصاد کشور و حتی نتیجه مثبت آن بر بالا رفتن مقاومت مردم دم میزنند، اما آنچه در این سالها مردم در زندگی روزانه خود حس میکنند، فقیرتر شدن بخشهای زیادی از طبقات متوسط و پایین جامعه، زیادترشدن دزدیهای خرد و چند ده هزار تومانی و به دنبال آن پایین آمدن ضریب امنیت اجتماعی است.