پس از کشمکش یکساله و گربهرقصانیهای جمهوری اسلامی و هیاهوی بسیار دول غربی برای هیچ، مذاکرات وین برای احیای توافق هستهای 2015 موسوم به «برجام» به هوای سنگاندازی و سهمخواهی روسیه، که به خاطر به خاک و خون کشیدن اوکراین تحت فشار بینالمللی است، فعلا بدون نتیجه متوقف شد.
«برجام 2» به طرزی پیشبینیپذیر نسخهای ناقصتر و بیخاصیتتر از توافق هستهای فاجعهبار دوران اوباماست. در حالی که مفاد این توافق تقریبا مشابه همان «برجام» اولیه است، پیشرفتهای اتمی چشمگیر جمهوری اسلامی طی چندین سال اخیر را در نظر نمیگیرد، که این رژیم را در موقعیتی قرار داده است که حتی با وجود امضای تفاهمنامه، هر وقت اراده کند میتواند بمب اتم بسازد.
برجام 2 برنامه موشکی خطرناک رژیم و توسعهطلبی منطقهای و تعرض روزافزون آن به همسایگان ایران را نیز نادیده میگیرد. از همه بدتر برای مردم ایران، این تفاهمنامه هیچ حرفی از لزوم پایبندی جمهوری اسلامی به «حقوق بشر» نمیزند. هرچه هست، برجام 2 فعلا گروگان روسیه است، و تنها هنگامی قطعی خواهد شد که غرب حاضر بشود «باج بسیار بزرگ» را به پوتین بدهد.
در این میان جای خوشحالی است که جمعی از نهادهای مدافع حقوق بشر چندی پیش بیانیهای خطاب به شرکتکنندگان در مذاکرات صادر کردند و از آنها خواستند مبادا برای راضی کردن رژیم ایران به عقد قرارداد، با آن در باب حقوق بشر مماشات کنند، و حواسشان باشد چشمشان را بر نقض گسترده حقوق بشر در ایران نبندند، که «پیامی خطرناک» به تمام رژیمهای ضددموکراتیک جهان میفرستد.
این بیانیهٔ خشک و خالی هنگامی اهمیت پیدا میکند که بدانیم عموم این سازمانها حدود هفت سال پیش، با این ادعا که توافق اوباما با آخوندها وضعیت حقوق بشر در ایران را بهتر میکند، با صدور بیانیهای به طور قاطع از آن حمایت کرده بودند. اما این مرتبه آنها به طور ضمنی هم که شده نشان دادند که به توافق احتمالی بدبین هستند، و درباره تبعات ناخوشایند آن برای حقوق بشر در ایران هشدار دادند. طی این هفت سال چه اتفاقی افتاده که رویکرد این سازمانها اینگونه عوض شده است؟
قصه برجام داستانی پر آب چشم است. قصه فریب و ارعاب و سرکوب است. در سالهای منتهی به عقد توافق هستهای 2015، لابی جمهوری اسلامی نفوذ چشمگیری در نهادهای دولتی و رسانهای و آکادمیک آمریکا پیدا کرده و روی افکار عمومی این کشور خیمه سنگینی زده بود. برای چیدن زمین بازی سیاست به نفع موضع خود که طرفداری از برجام بود و توجیه اذهان عمومی آمریکا مبنی بر اینکه «مردم ایران» خواهان برجام هستند، لابی رژیم بسیاری از ایرانیهایی که صدایشان به جایی میرسید را تطمیع کرد، و علیه آنهایی که نمیتوانست تطمیعشان کند جو ارعاب و اختناق و ترور شخصیت به راه انداخت.
در آن دوران شبکهٔ پولدار و گسترده و چندمنظورهٔ لابی جمهوری اسلامی از طریق نفوذ در وزارت خارجه آمریکا فرایند توزیع بودجهٔ دولتیِ بسیاری از سازمانهای حقوق بشری و نهادهای پیشبرد دموکراسی متمرکز بر ایران را تحت کنترل خود درآورد و بدین ترتیب آنها را در تنگنا قرار داد تا از برجام حمایت کنند. از طرف دیگر، با در دست گرفتن هدایت کامل رسانههای فارسیزبانِ زیرمجموعهٔ وزارت خارجه آمریکا و جلو انداختن «کارشناسان» خودی، لابی رژیم مدام برای برجام تبلیغ میکرد و خواب در چشم مردم ایران میریخت.
در این میان انگشتشماری افراد آگاه و آزادیخواه حاضر نشدند زیر بار فشار شدید لابی رژیم در آمریکا بروند، و با برجام به مخالفت برخاستند. آنها پرده از دروغهای شیرین لابی برداشتند و مقاصد واقعی آن را آشکار کردند. اینجانب افتخار دارم که یکی از آن افراد بودم، که با نگارش مقالات راهبردی در موسسات بینالمللی، نامهنگاری به مقامات آمریکایی، تظاهرات جلوی دفتر یک سازمان بدنام لابیگر برای جمهوری اسلامی در واشینگتن، و سخنرانی در کنگره ایالات متحده بارها و بارها تاکید کردم که بهرغم مدعیات لابیگران بیوجدان، برجام به هیچ وجه منالوجوه مشکلات ایران و خاورمیانه و جهان را حل و فصل نمیکند.
علاوه بر این، همان موقع هشدار دادم که بر خلاف خوشخیالی بسیاری از هممیهنان و «کارشناسان» حقوق بشر در اروپا و آمریکا، دولت اوباما که در سال 1388 وقتی جمهوری اسلامی داشت مردم معترض را در کوچه خیابان به رگبار گلوله میبست برای رژیم نامه فدایت شوم فرستاد، نمیتواند نگران حقوق بشر در ایران باشد. ایضا، معاهدهای که بعد از سرکوب و کشتار وسیع و علنی مردم ایران به قصد «نورمالیزه» کردن رژیم اسلامگرا در جامعه جهانی منعقد شود، نمیتواند در جهت تامین حقوق بشر مردم ایران باشد. وقایعی که طی چند سال پس از عقد برجام در ایران و باقی خاورمیانه روی داد حقیقت این امر را بر بسیاری روشن کرد.
در آن زمان اما باد به شدت در جهتِ مخالفِ ما مخالفانِ برجام میوزید و میخواست ما را نیز با خویش ببرد، ولی ما برای ادای مسئولیت انسانی و ثبت در تاریخ حاضر نشدیم سکوت کنیم، و جلوی طوفان ایستادیم و حقیقت را گفتیم. طبیعتا هزینهاش را هم دادیم، که به انزوا کشیده شدن و مورد تهمت و تخریب واقع شدن و هدف حملات متعدد قرار گرفتن و بسیاری رفتارهای شنیع دیگر بود که اینجا جای شرحش نیست و در موقع مناسب خود خواهم گفت. اما ایستادگی ما اقلیتِ مطلق، در بلندمدت تاثیر خودش را گذاشت و به موضع اکثریت بدل شد.
امروز سالها از آن جریانات گذشته و اوضاع و احوال تغییر کرده است. در اثر روشنگریهای مداوم آزادیخواهان که به حساس شدن عرصه سیاسی و سپهر عمومی آمریکا نسبت به مساله لابیگری انجامید، به علاوهٔ افزایش تصاعدی رفتارهای آخرالزمانی رژیم و زایل شدن توهم «اصلاحپذیری» جمهوری اسلامی، مردم ایران و جامعه جهانی دیگر به آسانی در دام شبکههای نفوذ و فریب رژیم نمیافتند. چنانکه به درستی گفته میشود، دوران اوباما دوران «ماه عسل» لابی جمهوری اسلامی در آمریکا بود، و هیچ ماه عسلی تا ابد ادامه پیدا نمیکند.
در حال حاضر لابی رژیم، هم در اثر ایستادگی آزادیخواهان و هم به دنبال تغییر روش اجباری، به یک جریان حاشیهای تبدیل شده است و بیشتر چراغخاموش و از پشت پرده کار میکند، که باعث شده آن هژمونی سابق را در عرصه عمومی آمریکا نداشته باشد. یک نتیجه این شده که سازمانهای حقوق بشری میتوانند به دولت بایدن هشدار بدهند و نگران قطع بودجه خود نباشند، یعنی کاری که در زمان اوباما اصلا ممکن نبود. و این نشانِ پیشرفت جبهه آزادیخواهان است و پتانسیل روشنگری و کار سیستماتیک علیه جمهوری اسلامی را برای آینده معلوم میکند.
در پایان، حرفی که هفت سال پیش موقع عقد برجام میان اوباما و آخوندها زدم را تکرار میکنم. رژیم ولایت فقیه حکومتی آنورمال با ایدئولوژی آخرالزمانی است که به منظور تضمین بقا و توسعه امپراطوری اسلامگرایانه خود خواستار فناوری هستهای تسلیحاتی به عنوان «اهرم راهبردی» است. با برجام 2 رژیم قصد دارد چند میلیارد دلاری باج از غرب بگیرد، مدتی فتیله فعالیتهای اتمیاش را پایین بکشد، و آبها که از آسیاب افتاد و پولها که خرج سرکوب مردم ایران و توسعه تروریسم و تعرض به عربها و اسرائیل شد باز نوای اتمی تازهای ساز کند.
مساله ایران در آمریکا تا وقتی که جنبهٔ کشمکش حزبی و امتیازگیری جناحی آن – مثلا بایدن و دموکراتها بخواهند به ترامپ و جمهوریخواهان «تودهنی» بزنند و برای انتخاب مجدد خود زمینهچینی کنند، و بالعکس – بر ابعاد بنیادیتر امنیت ملی و صلح بینالمللی و گسترش حقوق بشر و دموکراسی در سطح جهان میچربد، رژیم ایران از آب گلآلود ماهی میگیرد و کار خود را پیش میبرد، و در منطقه و باقی جهان در کماکان بر همین پاشنه میچرخد. تنها راه حل بحران چهلسالهٔ خاورمیانه سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و استقرار دموکراسی در ایران است.