بقلم سیما – م
سلام فرمانده
من دختری هستم که کودکی ام را در فرمانهای تو گم کرده ام
فرمان به امضای سند ازدواجی دروغین بدست عمال تو
فرمانده، تو شرایطی در سرزمین پربار من فراهم کردی که همانند برده وکنیز خرید وفروش شرعی شویم
من ۱۲ سال دارم تازه با کتاب و عکسهای رنگارنگش دوست میشدم
با قهرمان داستانها بخواب ورویای کودکانه میرفتم
و در راه بازگشت خانه به تماشای عروسکهای پشت ویترین عادت میکردم
ناگاه از رویای کودکی با هلهله و شادی به چنگال دیوی مرا سپردند
اری در اقلیم ما بخاطر بی کفایتی شما وفراهم نبودن شرایط کار ،بیشتر مردان جهت امرار معیشت با هزاران مشقت به کشورهای عربی میروند و برخی که به یمن با ارزش بودن پول انجا نسبت بما ؛در بازگشت مبادرت به اختیار همسر دوم وسوم منمایند و خانواده ها بعلت فقر مالی دختران خردسال خود را بمانند بردگان و با رشوه به عاقد و… به همسری آنها در می آورند
فرمانده
ان کودک محروم از تحصیل بلوچ بعلت نداشتن شناسنامه
به تو سلام میدهد
فرمانده
آن مادر با دلی آتش گرفته و سیلابی از اشک و خشم ،از تن وجان خود میگذرد برای بانکه ای اب جهت رفع تشنگی فرزندش
به تو سلام میدهد
فرمانده
پدران جنازه بردوش فرزند
و مادران داغدار و دلسوخته
نوگل های غرق شده در دریای بی کفایتی شما به تو سلام میدهند
فرمانده
دانش آموز روستای بلوچستان
که بجای کوله پشتی کتابهایش را در کیسه پارچه ای برنج بردوش دارد
ولیفه های دزخت خرما انگشتان نازک پایش را پاپوش کرده است
به تو سلام میدهد
24/07/2022