ولی من که خواهر داغدیده یکی از دانشمندان ترور شده هستم، و یک دهه است که این مساله را دنبال میکنم، تردید بسیار دارم که نامبردگان به دست خارجیان ترور شده باشند و این باور در من قوت گرفته که بیشتر آنان قربانیان شیوههای جنایتکارانه خود رژیم و یا نزاعهای درون جناحی حکومت بودهاند.
دست کم در مورد برادر خویش، زندهنام دکتر اردشیر حسینپور با قاطعیت میتوانم بگویم که او را خود رژیم به قتل رساند، زیرا در مواردی مشروعیت علی خامنهای را زیر پرسش برده و از همکاری با رژیم برای غنیسازی بیست درصدی و ساخت سلاحهای کشتار جمعی روی گردانیده بود.
محبوبه حسینپور – علی خامنهای مرتبا از وجود «دشمن» خبر میدهد، ولی آیا هنگام آن نیست که بررسی شود این «دشمن» تا چه حد واقعا وجود دارد؟
نوشتار دکتر رضا تقیزاده با عنوان «داگان و مدیریت ترور کارشناسان اتمیجمهوری اسلامی ایران» پنجرهای گشود که پژوهشگران وطندوست به بررسی این نکته مهم بپردازند که افراد ترور شده در رابطه با برنامههای اتمیایران، واقعا چه کسانی بودند، چه نقشی در برنامههای هستهای رژیم داشتند، و چه عوامل و یا کشورهایی را میتوان به قتل آنان متهم ساخت.
پرداختن به این پرسش یکی از ضروریات برای شناخت رویدادهای کشورمان و تعیین راه آینده است.
از عنوان مقاله آقای تقیزاده ظاهرا چنین بر میآید که «کارشناسان اتمی» جمهوری اسلامی، توسط اسرائیل و با نقشه ریزی مئیر داگان که در آن سالها ریاست موساد اسرائیل را به عهده داشت صورت گرفته است. ولی در متن مقاله، ایشان جهتگیری قاطع نمیکند که واقعا این قتلها چه انگیزهای داشته و چه کسانی عامل اجرای آن بودهاند – گرچه، همه شواهد و قرائنی که در این نوشتار ارائه شده، این ارزیابی را القاء میکند که اسرائیل پشت سر این آدمکشیها بوده است.
ولی من که خواهر داغدیده یکی از دانشمندان ترور شده هستم، و یک دهه است که این مساله را دنبال میکنم، تردید بسیار دارم که نامبردگان به دست خارجیان ترور شده باشند و این باور در من قوت گرفته که بیشتر آنان قربانیان شیوههای جنایتکارانه خود رژیم و یا نزاعهای درون جناحی حکومت بودهاند.
دست کم در مورد برادر خویش، زندهنام دکتر اردشیر حسینپور با قاطعیت میتوانم بگویم که او را خود رژیم به قتل رساند، زیرا در مواردی مشروعیت علی خامنهای را زیر پرسش برده و از همکاری با رژیم برای غنیسازی بیست درصدی و ساخت سلاحهای کشتار جمعی روی گردانیده بود.
دکتر اردشیر حسینپور در مقام دانشمند فیزیک اتمیمتخصص الکترومغناطیس و غنیسازی اورانیوم و دانشیار دانشگاه شیراز، در سال ۱۳۸۳ با تصمیم حکومت در مورد غنیسازی ۲۰ درصدی و ساخت بمب اتمی مواجه شد و تا هنگام ترورش در سحرگاه ۲۵ دیماه ۱۳۸۵ به دست حکومت، در برابر آن سرپیچی کرد . جمهوری اسلامی که سناریوی «ترور توسط اسراییل» را از پیش آماده کرده بود زمانی که با مقاومت شدید مادرم به عنوان ولیِ دَمّ در پذیرش ادعاهایشان مبنی بر شهید شدن فرزندش به دست اسراییل مواجه گردید داستانهای دروغین مرگ ناشی از گاز گرفتگی، سکته قلبی، سینه پهلو و حتی قتل توسط رقیب عشقی شکست خورده او را عنوان کرد.
حکومت این جنایت را از آن جهت به «موساد» نسبت داد تا اتهام را از خود دور کند. ولی رفتارهای پس از وقوع جنایت از جانب رژیم و هشدارهایی که به مادر من از سوی مقامات مختلف امنیتی داده شد، و دهها قرینه و شاهد دیگر، جای تردید باقی نمیگذارد که این قتل به دقت توسط خود رژیم طراحی شده بود و شب قتل، به همسر اردشیر از جانب خانوادهاش توصیه شده بود که به خانه همسرش نرود و شب را در خانه والدین بگذراند. آیا «موساد» آنقدر در شیراز قدرت دارد که عوامل خود را به خانهای بفرستد تا فردی را در تنهایی به دام اندازند، دچار خفگی کنند و بگریزند؟
دوازده سال پیش از قتل برادر من، یعنی در سال ۱۳۷۳ دکتر محمدرضا سعادت دانشمند فیزیک اتمی و دانشیار دانشگاه شیراز- که در آن زمان استاد مشاور پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد اردشیر حسینپور بود- دقیقا به دلیل مشابه در شیراز به دست حکومت کشته شد و این جنایت را به «سازمان مجاهدین خلق» و نیز «قاچاقچیان ارز و طلا» نسبت دادند .
برای حکومتی که اکنون بیش از پنج سال است یک دانشمند فیزیک اتمی را تنها به این اتهام در زندان نگاه داشته که حاضر به همکاری در امور هستهای- نظامینیست، حکومتی که مرتکب قتلهای زنجیرهای گردید و دکتر سامی را تنها به خاطر فعالیتهای وطنپرستانه با فروکردن آچار پیچگوشتی به مغزش کشت، آیا قتل دکتر اردشیر حسینپور و زندان ظالمانه دکتر امید کوکبی میتواند باورنکردنی باشد؟ امید کوکبی را نه تنها با ادعای پوچ به زندان انداختند، بلکه میکوشند از طریق جلوگیری از معالجه سرطان، موجب مرگ او شوند و صدایش را برای همیشه خاموش کنند، تا دانشمندان دیگر ببینند و عبرت بگیرند و از دستور حکومت روی نگردانند.
سه سال پس از قتل یگانه برادر من اردشیر، دکتر مسعود علیمحمدی را در یک انفجار کشتند (۲۲ دیماه ۱۳۸۸). او دارای دکترای فیزیک نظری و عضو بسیج اساتید بود که به اصلاحطلبان نزدیک شد و در انتخابات سال ۱۳۸۸ قاطعانه از میرحسین موسوی حمایت کرد. دکتر علیمحمدی دانشجویان بسیاری را با خود همراه ساخت و حس انتقام رژیم را برانگیخت. یک هفته پیش از ترور، وی جلسات مناظره آزاد را در گروه فیزیک دانشگاه تهران راهاندازی کرد که قرار بود هر سهشنبه برگزار شود. تنها سه روز بعد از اولین جلسه که دانشجویان زیادی در آن شرکت داشتند، به دنبال انفجار یک بمب مغناطیسی که در یک موتورسیکلت جاسازی و در فاصله یک متری در ورودی منزلش به درخت بسته شده بود کشته شد.
رژیم برای پردهپوشی این جنایت جدید خود، جوانی را با نام مجید جمالی فشی عامل سوء قصد معرفی کرد و او را مامور موساد و اسرائیل نامید و حتی یک گذرنامه جعلی اسرائیلی را در برابر دوربین تلویزیون نشان داد که ظاهرا ثابت کند که او جاسوس اسرائیل بوده است. چگونه ممکن است کشوری یک جاسوس اجیر کند و گذرنامه واقعی به دست او بدهد که با خود به کشورش ببرد و اگر دستگیر شد بلافاصله راز آن کشور برملا گردد؟!
برای حکومت ایران که صدها گذرنامه سرقت شده اسرائیلی (و کشورهای دیگر) را در اختیار دارد، آیا دشوار است یکی از آنها را به نام فشی جعل کند و در برابر دوربین قرار دهد؟
حکومت یک داستان طولانی از «مشاهدات» جمالی فشی در اسرائیل منتشر کرد که در واقع کپی شده از مقاله خاطرات حسین درخشان (وبلاگ «سردبیر: خودم») از سفر واقعی او به اسرائیل بود. از دیدگاه بسیاری از آشنایان امور، «اعدام» فشی نیز یک اقدام نمایشی بود. گفته میشود که وی با یک هویت جدید و تغییر چهره در یکی از کشورهای آفریقایی (احتمالا سنگال) در خدمت سفارت جمهوری اسلامی است .
سوء قصد به جان دو کارشناس اتمی دیگر رژیم، به نامهای مجید شهریاری و فریدون عباسی دوانی، به طور همزمان و از طریق چسباندن بمب مغناطیسی به اتومبیل در حال حرکت آنها توسط دو موتورسیکلت سوار که بلافاصله از محل گریختند نیز بسیار مشکوک به نظر میرسد.
آیا اگر یک کشور خارجی عامل این ترور باشد، این چنین عوامل خرابکاری خود را به خطر میاندازد که در روز روشن و در خیابانهای پررفت و آمد تهران و به طور همزمان بمب را به بدنه دو اتومبیل بچسبانند و بتوانند سالم بگریزند و هرگز دستگیر نشوند؟ آیا اگر واقعا یک کشور خارجی این کار را کرده، برایش مطمئنتر و ایمنتر نبود که بمبها را شبانه در زیر اتومبیلهای جاسازی کند، و این گونه جان افراد عملیاتی خود را به خطر نیاندازد؟
آیا این دو سوء قصد از درگیریهای درون جناحی رژیم ناشی نمیشده است؟
بعلاوه ما میدانیم که چسباندن بمب مغناطیسی به بدنه یک اتومبیل، شیوهای است که عوامل حکومت اسلامی ایران، خود چند بار علیه دیپلماتهای اسرائیلی در کشورهای خارجی به کار بستند و گویا در این زمینه تجربه بسیار دارند.
قربانی دیگر، داریوش رضایینژاد است که در تابستان سال ۹۰ با تیراندازی دو موتورسوار در اتومبیل خود کشته شد. وی فوق لیسانس برق بود که از شرکت در یک پروژه منع شد و در پی اعتراضش بدین ماجرا مورد غضب قرار گرفت .
در مورد کشتن مصطفی احمدی روشن (لیسانس شیمی) که تا اینجا آخرین شهید هستهای محسوب میشود و در ۲۱ دیماه ۱۳۹۰ باز هم با بمب مغاطیسی چسبانده شده روی اتومبیلش توسط یک موتورسوار کشته شد، این احتمال قریب به یقین مطرح گردید که او به علت آگاهی از سوء استفادههای کلان مالی، توسط رقیبانش به قتل رسیده است. احمدی روشن معاون خریدهای تدارکاتی برای سایت غنیسازی نطنز بود و هیچ فعالیت علمی نداشت.
میدانم که در مورد این قتلها هنوز ابهامات بسیاری وجود دارد. ولی کارنامه حکومت از این شیوههای آدمکشی سیاه است و ادعاهای مقامات را نباید به آسانی باور و بازگو کرد.
علی خامنهای در ماههای اخیر بارها ادعا کرده که «دشمنان» موجب قتل پنج «دانشمند اتمی» ایران شدهاند.
هدف خامنهای از مطرح کردن این ادعا آن بوده که القاء کند حکومت هنوز در معرض خطر از جانب بیگانگان است و اسرائیل و دیگر کشورها قصد آسیب رساندن به رژیم را دارند و از این رو نظام اسلامی حق دارد به سرکوب ملت ایران همچنان ظالمانه ادامه دهد.
از همین رو، من در این مقاله، پژوهشگران وطنپرست را به چالش میکشم که همه امکانات بررسی خود را بسیج کنند و در راه شناسایی آمران و عاملان واقعی این قتلها بکوشند، تا مردمان ما از واقعیات آگاه شوند و دشمن واقعی را بشناسند و برای برانداختن آن به پا خیزند.
http://kayhan.london/fa/1395/02/15/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AA/