فاجعه جمعه خونین اخگری است که پس از گذشت 365 روز همچنان در قلب مردم بلوچ سوزان است
و با وجود آنکه یکسال از فاجعه جمعه خونین زاهدان گذشته است همچنان زوایای مختلف این کشتار وحشیانه برای عموم مردم روشن نیست.
اما عمق این جنایت آنجایی است که پس از گذشت یکسال قربانیانی که برای ادای یک فریضه الهی سجاده به دوش بودند یا غرق در عبادت پروردگارشان بودند هنوز نمیدانند چرا کشته شدند! آنهایی که پس از 365 روز به سردی روپوش ویلچر عادت کرده اند، یا آنهایی که به زخم های نا زیبای گلوله ها بر جسم های رعنای خویش خو گرفته اند همچنان سئوال «بای ذنبا قتلت» بر قلبشان سنگینی میکند. پس از 730 بار طلوع و غروب خورشید و ماه، کودکان معصوم شهداء نمیدانند چرا دست ناقص خامنه ای سایه مهربان و سرد پدر را از سرشان دور کرد! هنوز داغ در قلب مادران این سرزمین غلغله میکند، کمر پدران خمیده است و همسران شهداء همچنان رخت سیاه عزا پوشیده اند. اما با این وجود هیچکدامشان درنیافته اند که چرا توسط حکومتی که به او مالیات میپردازند، رای میدهند و درمقابل قوانین کوچک و بزرگش سرتسلیم فرود آورده اند کشته شدند، معلول شدند و داغدار گردیدند؟!
آه که چه بسیارند تعداد این اماها و اگرها و کاش ها در 45 سال گذشته!!
ما به این نتیجه رسیده ایم که اگر امروز از سئوالمان عبور کنیم و آن را همچون دهها سئوال جمعی و هزاران سئوال فردی که به دستان خوشخیال فراموشی سپرده ایم بسپاریم فرداهایی باز خواهد آمد و مردانی که همچنان بر سر اقتدار هستند که برایمان درد بیافرینند، مرگ بیافرینند! و ما باشیم و فرداهایی که گویا خلق شده اند که ما با گذرشان طعم های جدیدی از تلخی و مرگ و درد را تجربه بکنیم! اما دیگر کافی است ما از سئوال خودمان کوتاه نخواهیم آمد آنهم به یک دلیل، جلوگیری از تجربه کردن مجدد طعم تلخ تبعیض، تحقیر و البته دردها، رنج ها و مرگهایی که بر پیکره نحیف روح و جسم ما به عنوان انسان بلوچِ ایرانی، انسانِ سنی ایرانی، انسانِ اقلیت اتنیکی فرود می آید.
سئوال ما برای تضمین جلوگیری از کشتار ما در آینده است، سئوال ما برای ارمغان آوردن آینده ای است که قلب هیچ مادری، پدری، همسری و کودکی در روزها، هفته ها و سالهای پیش رو برای ترسیدن از داغ عزیزانش نلرزد. ما سئوال مان را تکرار میکنیم تا روزی که قلب های ما اطمینان حاصل بکنند که در سرزمین آباء و اجدادیمان عقده گشایی هیچ بیماری کرامتمان را نمیخراشد.
«پس ما هستیم بر آن عهد که بستیم»
و با وجود آنکه یکسال از فاجعه جمعه خونین زاهدان گذشته است همچنان زوایای مختلف این کشتار وحشیانه برای عموم مردم روشن نیست.
اما عمق این جنایت آنجایی است که پس از گذشت یکسال قربانیانی که برای ادای یک فریضه الهی سجاده به دوش بودند یا غرق در عبادت پروردگارشان بودند هنوز نمیدانند چرا کشته شدند! آنهایی که پس از 365 روز به سردی روپوش ویلچر عادت کرده اند، یا آنهایی که به زخم های نا زیبای گلوله ها بر جسم های رعنای خویش خو گرفته اند همچنان سئوال «بای ذنبا قتلت» بر قلبشان سنگینی میکند. پس از 730 بار طلوع و غروب خورشید و ماه، کودکان معصوم شهداء نمیدانند چرا دست ناقص خامنه ای سایه مهربان و سرد پدر را از سرشان دور کرد! هنوز داغ در قلب مادران این سرزمین غلغله میکند، کمر پدران خمیده است و همسران شهداء همچنان رخت سیاه عزا پوشیده اند. اما با این وجود هیچکدامشان درنیافته اند که چرا توسط حکومتی که به او مالیات میپردازند، رای میدهند و درمقابل قوانین کوچک و بزرگش سرتسلیم فرود آورده اند کشته شدند، معلول شدند و داغدار گردیدند؟!
شاید حال و روز مردم اهل سنت بلوچستان را امروز مسلمانان روهینگیا یا همان میانمار که برق درخشش قمه های بودائیان را دیده اند و تیزی شمشیرهای بت پرستان بودایی پیکرهای عزیزانشان را مثله کرده است درک کنند. شاید هم اندک یهودیانی که از بازماندگان فاجعه هلوکاست هستند، سیلاب دردی که در پشت لبهای خشکیده مادر خدانورها خفته است را درک بکنند. شاید بستگان سیاه فام نیلسون ماندلا که تحقیر آپارتاید حاکم بر سرزمینشان را چشیده اند بدانند که مظنون بودن و جان باختن بابت لباس و رنگ و زبان چه طعم تلخی دارد.
اما با این وجود این سئوالات بی پاسخ نیستند حتما همانهایی که درد می آفرینند میدانند که این خلقتشان از برای کدامین عقده ناگشوده شان است! همانگونه که ارتش میانمار میداند روستاهای مسلمان نشین چرا به آتش کشیده میشود؟ همانگونه که هیتلر و پیروان نازی اش میدانستند چرا از یهودیان دیو ساخته و آنها را سلاخی کردند، همانگونه که تدوین گران قانون آپارتاید در آفریقای جنوبی میدانستند چرا سیاه فامان صاحب سرزمین را حضیض و ذلیل میشمردند، به همان نسبت خامنه ای نیز میداند چرا دستور شورای امنیت ملی را برای توطئه جمعه خونین تائید کرد! شورای تامین استان میداند چرا طرح تهران را برای اجراء به نیروهای نظامی ابلاغ کرد! حتی آن دسته از اسلحه به دستان جنایتکار رژیم که پس از کشتار مردم زاهدان بنر پیروزی برای انتقام گیری از افسانهِ سیلیِ نواخته شده بر چهره دختر پیامبر اسلام در سطح شهر زاهدان نصب کردند میدانند چرا صدها نفر از همشهریان بی دفاع خود را سلاخی کردند.
اما ما همچنان پس از گذشت 8760 ساعت پر درد و غمگین سئوال میکنیم گناهمان چه بود؟ چرا کشته شدیم؟ چرا برای تحقیرمان آمران قتلمان را ترفیع داده و اداره استان را مهر و موم شده به آنها تحویل دادید؟
گرچه در طول این مدت ما از هیچ کس پاسخی دریافت نکردیم اما این سئوال پر درد نتنها پرسش قربانیان است بلکه پرسش همه مردم بلوچ است، پرسش همه اهل سنت است، پرسش همه مظلومان غیر خودی و نامحرم اسیر شده در ایران مستبد است. گرچه امروز در دیگر نواحی ایران کمتر نوای این پرسش ها به گوش میرسد اما ما مردم بلوچ همچنان بر سئوال هایمان اصرار میکنیم چرا که ما دریافته ایم اگر در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد به کشتار قاسم سلیمانی در منطقه کورین و نصرت آباد یک صدا فریاد اعتراض بلند میکردیم در سال 76 برای سئوالمان از دلیل تخریب کردن مسجد شیخ فیض قتل عام نمی شدیم، اگر به سئوالمان برای دلیل کشته شدنمان در سال 76 اصرار میکردیم حتما دهها نفرمان در اسفند 99 در مرز شمسر کشته نمیشدند. اگر در سال 86 برای اعدام مولوی عبدالقدوس ملازهی و یوسف سهرابزهی یک صدا قلابهای پرسش میشدیم سالانه صدها نفرمان را در کشتارگاههای حکومت به چوبه دار آویزان نمیکردند.
آه که چه بسیارند تعداد این اماها و اگرها و کاش ها در 45 سال گذشته!!
ما به این نتیجه رسیده ایم که اگر امروز از سئوالمان عبور کنیم و آن را همچون دهها سئوال جمعی و هزاران سئوال فردی که به دستان خوشخیال فراموشی سپرده ایم بسپاریم فرداهایی باز خواهد آمد و مردانی که همچنان بر سر اقتدار هستند که برایمان درد بیافرینند، مرگ بیافرینند! و ما باشیم و فرداهایی که گویا خلق شده اند که ما با گذرشان طعم های جدیدی از تلخی و مرگ و درد را تجربه بکنیم! اما دیگر کافی است ما از سئوال خودمان کوتاه نخواهیم آمد آنهم به یک دلیل، جلوگیری از تجربه کردن مجدد طعم تلخ تبعیض، تحقیر و البته دردها، رنج ها و مرگهایی که بر پیکره نحیف روح و جسم ما به عنوان انسان بلوچِ ایرانی، انسانِ سنی ایرانی، انسانِ اقلیت اتنیکی فرود می آید.
سئوال ما برای تضمین جلوگیری از کشتار ما در آینده است، سئوال ما برای ارمغان آوردن آینده ای است که قلب هیچ مادری، پدری، همسری و کودکی در روزها، هفته ها و سالهای پیش رو برای ترسیدن از داغ عزیزانش نلرزد. ما سئوال مان را تکرار میکنیم تا روزی که قلب های ما اطمینان حاصل بکنند که در سرزمین آباء و اجدادیمان عقده گشایی هیچ بیماری کرامتمان را نمیخراشد.
«پس ما هستیم بر آن عهد که بستیم»
Related