وقتی یک تکه کاغذ، جواز زندگی میشود؛ روایت “سعید ریگی” کودک ۱۴ ساله بلوچ بیشناسنامه
وقتی یک تکه کاغذ، جواز زندگی میشود؛ روایت “سعید ریگی” کودک ۱۴ ساله بلوچ بیشناسنامه
این روایت مستند شده توسط سازمان حقوق بشری «کمپین فعالین بلوچ»، خلاصه ای از اتفاقاتی است که برای “سعید ریگی” کودک ۱۴ ساله بلوچ بی شناسنامه افتاده و وی به دلیل نداشتن مدارک هویتی، از کشور اخراج شد.

مستند شده توسط رژنا بلوچ
سعید، کودک ۱۴ سالهای از حاشیه شهر زاهدان، هرگز تولدش را جشن نگرفت و هیچگاه پایش به مدرسه نرسید. او از بدو کودکی، به دلیل نداشتن شناسنامه، از ابتداییترین حقوق شهروندی محروم ماند.
سعید هر صبح پیش از طلوع آفتاب، به همراه پدرش برای یافتن کارگری روزمزدی راهی میدان شهر میشد؛ کاری بیثبات که تنها در فصلهای گرم سال امکانپذیر بود. زمستانها، دستهای کوچک سعید بیکار میماندند؛ دستهایی که پر از تاول بودند اما دردی کمتر از حسرت مدرسه رفتن نداشتند.
او هر روز از کنار مدرسهای میگذشت که در آن همسالانش با کیفهای رنگی و کتابهای تازه، وارد میشدند. صدای خندههای آنها از پشت دیوارها، دنیایی را به تصویر میکشید که سعید هرگز سهمی از آن نداشت.
یک روز در میدان کار، مأمورانی از سعید درباره شناسنامهاش پرسیدند. او به یکباره وحشتزده شد؛ همان لحظه، جملهای از پدرش در ذهنش تکرار شد:
«ما مردان بیکاغذ، فقط با دستهایمان حرف میزنیم.»
سعید به دلیل نداشتن مدارک هویتی، در کنار چند نفر دیگر که دو تن از آنها از نزدیکانش و پدر و پسر بودند، بدون طی مراحل قانونی، به آن سوی مرز فرستاده شد. قطاری بیبازگشت، بیپنجره، بینام و بینشان. همراه کسانی که تنها وجه اشتراکشان، نداشتن همان تکه کاغذ بود: «شناسنامه»
سعید پس از اخراج از کشور، به درستی فهمید که شناسنامه صرفاً یک مدرک شناسایی نیست؛ بلکه در بسیاری موارد، جواز زندگی و حق انسانبودن است.
وی در افغانستان به همراه نزدیکانش دچار چالش و فراز و نشیب های زیادی شد در نهایت دوباره پس از چند ماه به بلوچستان بازگشت اما همچنان بیم آن را دارد که دوباره بازداشت و از کشور اخراج شود.
Related