به اعتراف مسئولین جمهوری اسلامی، سیستان و بلوچستان از محرومترین استانهای کشور است و با بیش از ۶۰ درصد، بیشترین جمعیت زیر خط فقر را در کشور دارد. وقتی صحبت از فقر در این استان میشود، نباید صرفا تصور خانوادهای را داشت که به عنوان مثال درآمد کافی برای زیست بهتر ندارد بلکه فقر در برخی از مناطقِ خصوصا روستایی بلوچستان ، به معنای فقر مطلق است. یعنی کسانی که از شدت فقر هیچ تصوری از برق و لامپ و یخچال و کولر ندارند. یعنی کودکانی که از ساقه درخت تغذیه میکنند و زنانی که هیچ غذایی جز نان و آب ندارند. یعنی مردمی که بعضا حتی شناسنامه هم ندارند تا بتوانند یارانههای چهل هزارتومانی دریافت کنند. معضل بیشناسنامهها خود یک معضل بزرگ در بلوچستان است. در شهریور ۹۳ بود که یکی از نمایندگان استان سیستان و بلوچستان در مجلس شورای اسلامی اعلام کرد که بیش از چهار هزار ایرانی در آن استان شناسنامه ندارند و همین موجب شده است که افراد از حقوق قانونی خود محروم شود و در واقع مانند انسانهای بدوی روزگار خود را بگذرانند.
بحران حاد مسکن
مسکن یکی از مسائل بحرانی، حاد و اصلی در استان سیستان و بلوچستان است. بر طبق آخرین سرشماری کشور که در سال ۹۰ انجام شد، مرکز آمار کشور اعلام کرد که ۷۵ هزار خانوار در کشور در زاغه، کپر و چادر زندگی میکنند و بلوچستان در کنار خوزستان و کرمان سه استانی هستند که بیشترین جمعیت کپرنشین را دارند. طبق نتایج پژوهشی که وزارت راه و شهرسازی ایران هم انجام داده است، استان سیستان و بلوچستان رتبه نخست فقر مسکن را دارد. یعنی ۷۳ درصد خانوارهای این استان زیر خط فقر مسکن قرار دارند و امکان تامین یک مسکن مناسب را ندارند. خب طبیعی است که وقتی مسکن مناسب برای زندگی فراهم نباشد، کپر یا چادر گزینه گریزناپذیر برای داشتن یک سرپناه است، در حالیکه زندگی در کپر مخاطرات خاص خود را داراست. همین پارسال بود که ۱۷۰ کپرنشین در جیرفت کرمان گرفتار شعلههای آتش شدند.
البته کپرنشینی را ناشی از شرایط خاص اقلیمی مناطق گرم جنوبی و جنوب شرقی و جزیی از فرهنگ زیست مردم محروم بلوچ هم میدانند که میتواند در مناطقی چون بلوچستان، هرم گرما را بگیرد و زیست روزمره را برای مردم آن ناحیه قابل تحمل کند. با این حال «علی ایرانمنش»، جامعه شناس، که در یک مصاحبه درباره کپرنشینان جنوب کرمان اظهارنظر کرده بود، درباره اینکه کپرنشینی یک فرهنگ است یا نشان محرومیت، اینگونه گفت: «کپرنشینی به دلیل محرومیتها و کمبودهای مردم در راستای استفاده از صالح در کنار شرایط خاص اقلیمی روی داده است، در واقع اگر این مردم از امکانات مطلوب برخوردار بودند امروز به کپرنشینی روی نمیآوردند… هر جامعهای سعی میکند از امکانات در دسترس برای حل مشکل استفاده کند، شاید به مرور زمان استفاده از کپر برای مردم عادت شده باشد اما جزء رسوم و آداب مردم نیست.»
تحصیل در کپر
اگرچه سیستان و بلوچستان در صدر آمار بیسوادی دختران در کشور قرار دارد اما حتی کودکانی هم که تحصیل میکنند از وضعیت خوب آموزشی بیبهره هستند. خصوصا تحصیل دانشآموزان در کپر در هیچ منطق و توجیهی نمیگنجد. «سهیلا خارایی»، معلم یک دبستان کپری، میگوید: «دانشآموزان برای استفاده از سرویس بهداشتی در ساعت آموزشی باید به خانههای خود بروند و این کار در روند آموزش اختلال ایجاد میکند.» یکی دیگر از معلمان دبستان کپری نیز میگوید: «افزون بر گرمای زیاد ما برای نوشتن روی تخته سیاه باید خم شویم و چون نور کلاس کافی نیست دانشآموزان تخته را نمیبینند و آموزش دانشآموزان با توجه به این مشکلات خیلی سخت است… به علت شدت گرما مجبوریم برای جلوگیری از گرمازدگی دانشآموزان، آنها را زودتر تعطیل کنیم.»
در سیستان و بلوچستان و بنا به آمار سال قبل، به گفته خود مسئولین هنوز ۵۰ مدرسه کپری و ۸۰۰ مدرسه خشت و گلی وجود دارد. مدارسی که به مثابه یک تهدید دائمی برای جان دانشآموزان هستند. تحصیل در کپر با وجود منابع طبیعی گسترده در کشوری چون ایران، تنها ریشه در عدم کفایت سیستم سیاسی حاکم دارد و نگاهی کوتاه به تصاویر غمانگیز تحصیل کودکان بلوچ در کپر، خود شرحی کافی بر این ناعدالتی آشکار است. «ایمان بازگیر» که یکی از دانشآموزان یک دبستان کپری است، درباره وضعیت تحصیل در کپر میگوید: «کلاس تاریک است و تخته سیاه و صفحات کتاب را واضح نمیبینیم. کلاسمان کوچک است و سرویس بهداشتی هم نداریم. زنگ ورزش اینجا معنی ندارد و کلاس و مدرسه حصار ندارد و حیوانات و حشرات وارد کلاسها میشوند و جان ما را تهدید میکنند.»
زنانی که زیر زایمان جان میدهند
در اردیبهشت امسال بود که «مهدی طباطبایی»، معاون بهداشت دانشگاه علوم پزشکی زاهدان، از میزان بالای فقر آهن در زنان باردار سیستان و بلوچستان خبر داد و اعلام کرد که این میزان، دو برابر میانگین کشوری است و در واقع بیش از ۴۴ درصد زنان باردار این استان با «فقر آهن» روبه رو هستند. آنطور که در سایت «پزشکان بدون مرز» آمده، کمبود آهن ناشی از عدم دسترسی به مواد غذایی مناسب است. دريافت ناكافي آهن نیز ساخت گلبولهاي قرمز را كاهش ميدهد که رسانای اکسیژن به بدن است. مواد غذايي مانند گوشت قرمز، مرغ، ماهي، جگر و تخممرغ از موادی هستند که آهن فراوانی دارند اما بخش قابل توجهی از زنان سیستان و بلوچستان از خوان نعمت آن محروم هستند. طباطبایی همچنین از مرگ ۲۹ زن باردار در سیستان و بلوچستان در سال گذشته خبر داد و تصریح کرد که ۱۲ درصد مرگ و میر زنان باردار کشور در این استان رخ میدهد. به گفته او «سوء تغذیه، کمخونی، زایمانهای مداوم، زایمانهای سنتی در منزل و زایمانهای بالای ۳۵ سال و زیر ۱۸ سال» مهمترین علل مرگ و میر زنان باردار در سیستان و بلوچستان هستند.
حال که به بحث مرگ زنان باردار استان محروم سیستان و بلوچستان رسیدیم، شاید بیراه نباشد به مقاله جدید «عبدالستار دوشوکی»، فعال بلوچ، نیز اشاره کنیم که با تیتر «چرا هموطنان در مقابل رنج بلوچستان بیتفاوت هستند؟»، به یک تجربه تلخ شخصی در این زمینه پرداخته است. او در این یادداشت به زایمان ناکام زنی بلوچ به نام «خیرالنسا جدگال» اشاره میکند و مینویسد: «یک مادر ٢٣ ساله بلوچ بنام خیرالنساء جدگال برای وضع حمل به بیمارستان دولتی امام علی چابهار که سرویس پزشکی و پرستاری اسفبار آن زبانزد همه است منتقل میشود. در طی پروسه زایمان کادر پزشکی عجول که نمیخواستند با صبر و حوصله حرفهای نوزاد را بدنیا بیاورند، با کشش و فشار بیش از حد سر نوزاد را از بدنش جدا میکنند و سپس با دستپاچگی برای جلوگیری از خونریزی و بیرون آوردن بدن نوزاد مرده، مادر نگونبخت را عمل میکنند که وی نیز هرگز بعد از عمل جراحی به هوش نیامد و جان باخت. بیمارستان درخواست یازده میلیون تومان هزینه درمان از خانواده عزادار میکند و تهدید میکند که جسد را بدون تحویل پول به خانواده نخواهد داد. خانواده نیز متقابلا تهدید میکنند که از مسئولان بیمارستان شکایت خواهند کرد. و بیمارستان نیز اصرار به دریافت ١١ میلیون تومان هزینه در قبال تحویل جسد میکند. بعد از چند روز با میانجیگریهای مختلف بیمارستان تصمیم میگیرد تا جسد را تحویل دهد به شرط آنکه این موضوع رسانهای نشود و خانواده نیز هیچگونه شکایتی از مسئولان بیمارستان و یا پزشک و پرستار نکنند.»
بلوچستان ثروتمند، بلوچهای فقیر
این نکاتی که در بالا آمد، گوشهای از رنجیست که بر بلوچستان میرود. اگرچه تبعیض سیستماتیک مذهبی و نگاه امنیتی به مردم بلوچ خود عاملی سنگین در فلاکت بلوچستان است اما تحلیل دقیق و جامع از این که چرا بلوچستان در چنین اوضاعی دست و پا میزند خود نیاز به فرصت و مجالی مفصل دارد. اما با این حال شاید برای مخاطب جالب باشد که بداند بلوچستان برخلاف ظاهر، استانی فقیر نیست. بلوچستان ذخایر غنی از فلزات و معادن طلا و نقره و مس و منگنز و سرب و غیره دارد و حتی وجود منابع عظیم نفت و گاز در دریای عمان و در سواحل بلوچستان نیز مورد تایید مسئولین جمهوری اسلامی قرار گرفت. اما با این حال بخشهای بزرگی از بلوچستان از نعمت گاز شهری بیبهرهاند و بلوچستان کمترین نرخ مشارکت اقتصادی در کشور را دارد.
حتی مدیران استانی جمهوری اسلامی عقبماندگی سیستماتیک بلوچستان را میپذیرند و آن را ناشی از نگاه غلط مرکز به این استان میدانند. «محمود حسینی» که خود استاندار سیستان و بلوچستان در دوره اصلاحات بود، ضمن آنکه بلوچستان را استانی برخوردار و ثروتمند میداند که موقعیت استراتژیک عالی دارد، علت اصلی عقبماندگی این استان را نه ناشی از خشکسالی یا دوردست بودن که ناشی از تفکر مرکزمحور میداند. او در توضیح بیشتر میگوید: «عامل اصلی [عقبماندگی] رویکرد برنامهریزی و تفکر مدیریتی است که در برنامههای توسعه و نظام تدبیر (نظام مدیریت و برنامهریزی) وجود داشته و بقایای آن همچنان تأثیرگذار است. علاوه بر اینکه فقدان یک ساز و کار ارتباطی و گفتوگوی ملی و بینمنطقهای در این میان تأثیر بسیاری داشته است. به عبارتی دیگر، مشکل اصلی یک فاصله معرفتی است که به تفاهم مدیریت با منطقه بازمیگردد.»