حدود چهار دهه بعد از انقلاب ۵۷ و مستقر شدن نظام اسلامی در ایران، همچنان صداهایی در خصوص «لزوم اسلامی شدن» همه چیز از جمله «آموزش و پرورش» شنیده میشود.
این جریان البته به رویهای عادی در داخل هیأت حاکمه تبدیل شده است. بیشتر کسانی هم که این حرفها را میزنند، در مقاطعی از ۳۸ سال گذشته مسئولیتی در آموزش و پرورش داشتهاند. این صداها معمولاً به تصویب برنامههای کوتاهمدت و بلندمدت برای اسلامی کردن آموزش و پرورش میانجامند. برنامههایی که یا قبل از اجرا به فراموشی سپرده میشوند یا اجرایشان چنان بیتأثیر است که چند سال بعد کس دیگری از این که آموزش به اندازه کافی دینی نیست گله میکند و برنامه خودش را میچیند.
اپیزود جدید سریال آموزش اسلامی در ایران را مجتبی ملکی، مشاور وزیر آموزشوپرورش و دبیر ستاد همکاری حوزههای علمیه و آموزش و پرورش در روز ششم بهمن ماه سال جاری، اینطور آغاز کرد: «سه هزار مدرسه با سه هزار روحانی تا پایان سال تحصیلی جاری در مدارس مجری طرح امین میشوند تا در زمینه فعالیتهای مشاورهای و مناسبتهای مذهبی فعالیت کنند.»
ملکی که خود یک روحانیست -نه در پورتال رسمی وزارت آموزشوپرورش و نه در جای دیگری مشخص نشده که در چه زمینهای به وزیر مشاوره میدهد- گفته در سالهای ۹۰ و ۹۱ کمتر از ۵۰ مدرسه مجری طرح امین بودهاند که در آن روحانیان در مدارس به معلمان، والدین و دانشآموزان مشاوره مذهبی دادهاند و «بدون دخالت در کار دیگران» در زمینه کارهای تربیتی فعالیت کردهاند.
دبیر ستاد همکاری حوزههای علمیه و آموزشوپرورش، در گفتوگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، مانند مصاحبههای قبلیاش تأکید کرده که از سال ۹۲ (یعنی سرکار آمدن دولت جدید) تاکنون پوشش طرح امین از ۵۰ مدرسه به دو هزار و ۲۰۰ مدرسه رسیده است.
آنطور که مشاور وزیر آموزشوپرورش میگوید، نه تنها «در مناسبتهای ملی و مذهبی و امور تربیتی و تبلیغی تعداد مبلغان اعزامی به مدارس در سالهای اخیر رو به افزایش بوده است»، بلکه مشاوره تربیتی و مذهبی تنها جنبه دخالت حوزه و روحانیت در آموزشوپرورش نیست «و این دو مجموعه (حوزه علمیه و آموزش و پرورش) در بخش محتوای آموزشی و کتابهای درسی نیز با یکدیگر همکاری میکنند.»
کمیت بدون کیفیت
متوسط زمان آموزش مستقیم دینی در حال حاضر نسبت به پیش از انقلاب سال ۵۷ دو برابر شده و در سایر کتابهای درسی و فعالیتهای غیردرسی هم مطالب دینی گنجانده شده است. در مجموع تخمین زده میشوند که یک چهارم زمان آموزش به امور دینی اختصاص دارد: چهار برابر متوسط جهانی. این اما همچنان کافی نیست و متولیان آموزش در ایران هنوز بر طبل «اسلامیتر کردن» آموزش میکوبند.
تنها در دولت فعلی:
- در آذر ماه ۹۲ جزییات طرحی منتشر شد که بر اساس آن قرار بود مدرسههای استان تهران به تدریج به حوزههای علمیه واگذار شوند.
- مرداد ماه سال ۹۳، وزیر وقت آموزشوپرورش با اعلام این که «اهمیت و تأثیر حضور کارشناسان دینی در مدارس کشور بر کسی پوشیده نیست»، خبر از پررنگ شدن نقش روحانیت در مدارس داد.
- شهریور همین سال، مدیرکل قرآن، عترت و نماز وزارت آموزش و پرورش از برگزاری نماز جماعت اجباری در تمام مدرسههای ایران در سال تحصیلی جدید خبر داد: «در تمامی مدارس کشور باید به مدت ۳۰ دقیقه نماز جماعت اقامه شود و به هیچ وجه نباید این زمان به کار دیگری اختصاص یابد.» محمدرضا مسیبزاده، اجرای «سند جامع تقویت و تعمیق فعالیتهای اقامه نماز در مدارس کشور» را «محوریترین اقدام آموزشوپرورش» در سال تحصیلی ۹۳-۹۴ اعلام کرد.
- همچنین قرار بود آموزش و پرورش ۶۰۰ مدرسه دارالقرآن کریم را با استخدام پنج هزار مربی احیا کند.
اما حدود چهل سال پس از انقلاب، آیا نظام سیاسی حاکم توفیقی در اسلامی کردن آموزش و پرورش داشته است؟
پروانه حسینی، مردمشناس و محقق مطالعات خاورمیانه مقیم آمریکا که سالها در مدارس و دانشگاههای ایران تدریس کرده، در پاسخ به این سوال به رادیو زمانه میگوید: «شاید بتوان گفت توفیقش در این بوده که آموزش را با معیارها و موازین اسلامیای که در نظر دارد محدود کرده. محتوای دروس و این که چند درصد از ساعتهای آموزش به چه درسی اختصاص داده شود مهم است، اما اگر هدفشان این بود که جامعه را از طریق آموزش اسلامی اخلاقیتر کنند، بهنظر نمیرسد توفیقی داشته باشند، حتی در چارچوب اخلاقی که مد نظر خودشان است.»
اخلاقیتر کردن جامعه البته تنها هدف آموزش اسلامی در ایران نیست. غلامعلی حداد عادل، رییس سابق مجلس، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، از بستگان و معتمدان علی خامنهای و عضو شورای عالی آموزش و پرورش ، مرداد ماه سال ۹۳ گفته بود که از بین چهار عامل مدرسه، خانواده، حکومت و رسانه، «تنها چیزی که در اختیار داریم، مدرسه است. اگر حکومتی، آموزش و پرورش را در اختیار داشته باشد، آینده را در اختیار دارد.»
او با اعتراف به این که «در جامعه یک تعدادی خانواده با ارزشهای دینی همراه هستند و یک تعدادی هم همراه نیستند»، گفته بود: «رسیدن به تمدن اسلامی مطلوب ماست و این راه ناگزیر از آموزش و پرورش میگذرد.»
حسینی اما در پاسخ به این سوال که آیا آموزش اسلامی، هدف سیاسی هم دارد یا یک موضوع صرفاً اخلاقی است، میگوید: «اسلامی که در ایران از آن صحبت میشود، اساساً یک اسلام سیاسی است و وقتی میگویند اسلامی کردن، منظورشان سیاسی است. تلاش برای اخلاقی کردن آموزش از طریق دین هم یک مسأله سیاسی است. این که روحانیت میخواهد در مدارس باشد، برای نفوذ بیشتر است که باز هم سیاسی است. حضور روحانیت در مدارس صرفاً به قصد تدریس نیست، بلکه اهداف کنترلی هم دارد. میخواهند در مدارس حضور داشته باشند تا از نزدیک بتوانند نظارت کنند. خیلی وقتها روحانیون مستقیم در کلاسها درس نمیدهند، بلکه هدفشان زیر نظر گرفتن جامعه از طریق مدرسه است.»
روحانیون در جایگاه مشاور
مشاور وزیر آموزش و پرورش اما در حالی خبر از فرستاده شدن سه هزار روحانی به مدارس میدهد که خود او حدود دو سال پیش، در مهر ماه ۹۳ در یک کنفرانس خبری در استان لرستانگفته بود: «در حال حاضر پنج هزار روحانی روزانه بین سه تا چهار ساعت در مدارس مستقر بوده و به سؤالات دانشآموزان در زمینههای مختلف احکام، مسائل شرعی، اخلاقی، تربیتی و … پاسخ میدهند.»
به گفته ملکی در یک سال تحصیلی روحانیون حدود ۷۲ هزار ساعت مشاوره مذهبی دادهاند و با اعزام سه هزار روحانی دیگر، این ساعتها افزایش خواهد یافت.
آنطور که مشاور وزیر میگوید روحانیون در مدارس در مورد مسائل دانشآموزان و پدر و مادرهایشان هم مشاوره میدهند.
با وجود این، محمد حبیبی، فعال صنفی معلمان معتقد است حضور روحانیان و مربیان تربیتی در مدارس نسبت به سالهای دهه ۶۰ کاهش یافته :«دلیل این امر مشخص است. آموزشوپرورش فقیرترین ارگان دولتی ایران است و فاقد بودجه لازم برای ارائه خدمات مالی به روحانیون. ارگانهای دولتی دیگر برای روحانیون به لحاظ مالی جذابیتهای بیشتری دارند. به همین دلیل در سالهای اخیر دروس دینی هم بهوسیله تحصیلکردگان دانشگاهی غیرحوزوی در مدارس تدریس میشود.»
عامل دوم از نظر او این است که بهخصوص دهه هشتادیها تمایلی به آموزههای مذهبی و بهخصوص نگاه ایدئولوژیک به دین ندارند: «گاهی حضور روحانیون در مدارس، دستمایه شوخی و مسخرهبازی دانشآموزان شده و نه تنها دستاورد مثبتی از جنبه القای مفاهیم دینی نداشته که عمدتاً با بازخوردهای منفی روبهرو بوده است.»
پروانه حسینی اما معتقد است آموزش و پرورش علاوه بر این که ساعتهای آموزشی زیادی را به آموزش مستقیم دین و آشنا کردن کودکان با مسائل دینی اختصاص میدهد، بهواسطه آموزش دینی هدف دیگری هم دارد: «قرار است آموزش مسائل دینی، جای آموزشهای مربوط به اخلاق و مهارتهای زندگی را پر کنند. آموزش دینی قرار است درس اخلاق بدهد و جای چیزهایی مثل مشاوره یا مسائل اجتماعی و شخصیتی را بگیرد. اینجاست که تداخلی بین دو هدف آموزشی مختلف پیش میآید که یک راه برای آن انتخاب شده. آموزههای اسلامی نمیتوانند جای دروس و فضایی را که مدارس باید برای موارد اجتماعی و شخصیتی و اخلاقی داشته باشند، پر کنند و این باعث درهمریختگی تعاریف و گیج شدن دانشآموزان میشود. سوالهایی که در مورد زندگی روزمره برای کودکان پیش میآید، یا نادیده گرفته میشوند، یا تلاش میشود از طریق دین پاسخ داده شود که قانعشان نمیکند. به هم ریختن این تعاریف و سلب اعتماد باعث آشفتگی آنها و متعاقباً آشفتگی جامعه میشود، چون جای خالی آموزش درست مهارتهای زندگی با چیز اشتباهی پر شده و سوالات بیجواب ماندهاند.»
آموزش دینی: ویرانگر اخلاق
یکی از شیوههای آموزش دینی این است که در برنامههای آموزشی، دین معادل اخلاق گرفته میشود و قرار است به سوالات اخلاقی کودکان از طریق دین پاسخ داده شود. حسینی اما معتقد است دین نمیتواند سوالات اخلاقی کودکان امروز را پاسخ بدهد و با کمرنگ شدن نقش دین در ذهن کودک، اخلاق هم معنی خود را از دست میدهد و کودک همزمان با دینگریز شدن، ضداخلاق هم میشود.
این مردمشناس میگوید: «در آموزش اخلاق دینی، به کودک میگویند فلان کار را نباید بکند، چون گناه دارد. این که نمیگویند غیراخلاقی است، بلکه میگویند “گناه است”، باعث میشود وقتی کودک از دین عبور کرد، دیگر نفهمد کاری که میکند کجا گناه است و کجا غیراخلاقی. کسی که نمیخواهد محدود به حد و حدود گناه شود، چون آن را نه عادلانه میداند و نه منطقی، تصور میکند دیگر مجاز است هر کاری بکند.»
در ادامه این روند، سیستم آموزشی گناه و جرم را هم یکی میپندارد و سعی میکند به دانشآموز القا کند که هر جا عملی خلاف دین مرتکب شد، کارش هم غیراخلاقی است و هم مجرمانه.
به گفته حسینی خیلی از کارهای معمولی که کودکان انجام میدهند از منظر اخلاق اسلامی و قانون حاکم بر مدرسه گناه و جرم است اما چون این گناه و جرمانگاری با منطق کودک در تضاد است و عادلانه هم نیست، کودک به آن اعتراض میکند، اعتراضی که در رعایت نکردن اخلاق و در واقع ارتکاب جرم متجلی میشود: «کودک هر کاری که میکند، حجابش را رعایت نمیکند، دوستدختر یا دوستپسر دارد، به آموزههای دینی شک میکند، میشود مجرم. این باعث میشود در طول رشد، قبح جرم برای کودک از بین برود. آن وقت برایش سخت میشود بفهمد چه جرمی اشکال ندارد و چه جرمی اشکال دارد. مجرم بودن برایش عادی میشود و این ممکن است در برخی از انسانها به جایی برسد که جرمهای بزرگی مرتکب شوند. جرایمی که هیچ نظام اجتماعیای آنها را نمیپذیرد. در این مدارس همچنین ممکن است انسانهایی تربیت شوند که به جای انجام کاری ضد گناه یا خارج از دین، کار ضداخلاقی بکنند، چون یکجایی فرد دیگر نمیفهمد دزدی گناه است یا جرم. یا اینکه مویات بیرون باشد گناه است، دزدی هم گناه است. پس فرقشان چیست؟»
تربیتشدههای چنین سیستم آموزشیای که به مجرم بودن عادت کردهاند، به جای تلاش برای تغییر قوانینی که آنها را بیدلیل مجرم میپندارد، ترجیح میدهند قوانین را دور بزنند. کسی که نه در مدرسه و نه در جامعه سیستم اخلاقیای جز دین یاد نگرفته، باید خوششانس باشد که بعد شخصاً با معیارهای اخلاقیای جز دین آشنا شود.
http://www.iranglobal.info/node/58832