ادعای این نوشتار این است: آیت الله خامنهای به دنبال پایان بخشیدن به دوران ریاست جمهوری حسن روحانی است. او برای به زیر کشیدن روحانی، نظامیان، مراجع تقلید، ائمه جمعه، فقیهان درباری، صدا و سیما و دیگر رسانهها را بسیج کرده است. درتبلیغات گسترده شان او را دین ستیز، ضد ولایت، غربگرا، لیبرال، معتقد به کدخدابودن آمریکا، سازشکار، اشرافی، تشکیل دهنده دولت از فتنه گران و نفوذیهای دشمن، و…می خوانند. اگر هدف فقط و فقط کاهش آرای او بود، به این عناوین، و بسیج نظامیان و فقیهان درباری نیازی نداشتند.
خامنهای از یک سو با پوتین متحد شده و فقط درس سرکوب و نظامی گری از او میآموزد، و از سوی دیگر، مخالفان و منتقدان و رقبا را آمریکایی و غربی و ضد انقلابی قلمداد میکند. اتحاد با روسیه و چین او منحصر به بدآموزی هاست، نه تبعیت از اقدامات مثبت این دو دولت. در سیاقی که شبانه روز در حال لجن مال کردن حسن روحانی بوده و امکان هرگونه عملی را از او سلب کرده اند، آیا اساساً ادامه ریاست جمهوری روحانی برای بار دوم موجه و امکان پذیر است؟ برخی بر این گمانند که هدف خامنهای و سپاه ضعیف کردن روحانی است، اما مگر میتوان در عمل او را از این ضعیف تر هم کرد؟ به بهانه یک سخن بسیار عادی یک استاندار، نمازجمعهها را تعطیل کرده و تحصن میکنند. هدفشان یک دورهای کردن ریاست جمهوری حسن روحانی است، اما جهان مومی در مشت هیچ کس نیست تا به هر شکلی بخواهد درش بیاورد، ممکن است پیامدهای ناخواسته گفتار و رفتارشان، برخلاف اهداف از کار درآید.
اگر هدف فقط و فقط کاهش آرای حسن روحانی بود، آیت الله مصباح یزدی- ایدئولوگ “مثلث جیم“- در دیدار با سران حزب موتلفه اسلامی به آنها نمیگفت که من در انتخابات از نامزد اصلح دفاع خواهم کرد، اما اگر خطر پیروزی نامزد افسد[حسن روحانی] وجود داشته باشد، برای دفع افسد، از فاسد رأی آور دفاع خواهم کرد. مصباح یزدی بخشی از زمامداران جمهوری اسلامی که نسبت به حضور دین در عرصه سیاست بی تفاوت هستند را به دو گروه تقسیم کرد و در توضیح ویژگیهای یک گروه از آنان گفت:
“گروه دیگر معتقدند که اگر از همان ابتدا با آمریکا مذاکره و بده و بستان کرده بودیم و مثلا نفت را میدادیم تا منافع آمریکا حاصل شود، برخی منافع خودمان نیز حاصل میشد و این همه خرابی و ویرانی و خسارت نمیدیدیم و این همه افراد شهید نمیشدند! این افراد شاید با آمریکاییها نیز خوش و بشی هم کرده باشند و لذا تبلیغ میکنند که آنها افراد بدی نیستند؛ بلکه به خاطر لجبازی ما و شعار مرگ بر آمریکا آنها چنین رفتاری داشته اند؛ لذا یکی از رئیس جمهورهای کشور گفته بود که دوست ندارد از مرگ در ادبیاتش استفاده کند! اینها معتقدند: امام میخواست به آمریکا زور بگوید، در حالی که باید با روشی جهانپسند مقابله کرد؛ و اگر منافع آمریکا را تأمین میکردیم، آمریکا هم برخی منافع ما را تأمین میکرد؛ برجام امروز نیز در واقع به اجرا گذاشتن همین فکر است که هم منافع آمریکا تأمین شود و هم منافع ما“.
“دستور کار سیاسی” برضد روحانی
آیت الله خامنهای در دیدار ۱۹ اسفند ۹۵ اعضای مجلس خبرگان رهبری به شدت به حسن روحانی تاخت که چرا اقتصاد مقاومتی را عملی نکرده است، آمارهای اقتصادی اش معلوم نیست درست باشد، نرخ رشد اقتصادی و میزان تورم حتی اگر مخدوش هم نباشد در معیشت کوتاه مدت و میان مدت مردم تأثیری نداشته است، نمایش اشرافی گری میدهد، چرا مواضع تندی علیه آمریکا بر زبان جاری نمیسازد و عملی علیه آنها انجام نمیدهد، چرا مقابله قوی و تهاجمی نسبت به غرب ندارد، و “باید در همه زمینهها ازجمله حقوق بشر، تروریسم و جنایات جنگی در مقابل غرب حالت هجومی داشته باشیم“.
آیت الله خامنهای از زمانی که حسن روحانی رئیس جمهور شد، دو قطبی کردن جامعه حول محور انقلابی/ ضد انقلابی و استکبار/ضد استکباررا آغاز کرد (رجوع شود به مقالههای “خامنهای و انقلابی کردن حوزهها، مجلس خبرگان و خود” و “یک بام و دو هوای خامنهای در دو قطبی کردن جامعه“).
نظامیان مستسقی و قورت دادن دولت
سپاه پاسداران گرفتار بیماری شدید استسقا است که هرچه آب (قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی) میخورد سیراب نمیشود. به قول مولوی، “گفت من مستسقیم آبم کشد/گرچه میدانم که هم آبم کشد. هیچ مستقسقی بنگریزد ز آب/ گر دو صد بارش کند مات و خراب”.
نظامیان- سپاه، بسیج، و…- مدتهاست فعالیت انتخاباتی خود را آغاز کردهاند (رجوع شود به مقاله “پروژه آشکار سپاه و بسیج برای فتح ریاست جمهوری ۹۶“). سرلشکر محسن رضایی از چند سال پیش با زمینه سازی ادعا کرد که آیت الله خمینی در پاسخ به آیت الله منتظری که خطر کودتای سپاه را گوشزد میکرد، گفت اگر سپاه کودتا کند اشکالی ندارد، چون بچههای خودمان هستند (رجوع شود به مقاله “کودتای سپاه اشکالی ندارد، جای دوری نمیرود“).
درست در همان روز سخنرانی جدید خامنه ای- یعنی در ۱۹ اسفند ۹۵- سرداران بر حملات تهاجمی خود به حسن روحانی افزودند.
الف- سردار ذوالقدر در جمع “جبهه مردمی نیروهای انقلاب”- “جمنا“- به روشنی تمام گفت آمریکاییها حسن روحانی را به ریاست جمهوری رساندند: “جریان غربگرا را با مشی لیبرالی حمایت کنند که شعار اعتدال و مقابله با انقلابیگری، تعامل با دنیا داشت؛ اعتدال به معنای عبور از انقلاب و تعامل به معنی تعامل با امریکا است و دشمن توانست با همه ظرفیت خود و رسانهها، در بستر اختلاف نیروهای انقلاب، در سال ۹۲ این هدف محقق شد”.
اکثریت مردم ایران و روشنفکران کنونی، نگاهی مثبت به جهان غرب داشته و نگاهشان به روسیه بسیار منفی است. آیت الله خامنهای و سپاهیان در سرکوب مخالفان هم از تجربههای ولادیمیر پوتین به خوبی بهره گرفته و استفاده میکنند. پوتینیسم آن ها، الگوبرداری در سرکوب و نظامی گری است، نه رشد اقتصادی، ارتباط با همه دولتها و تأمین منافع ملی کشور.
او افزود که “نقشه راه” آمریکا و اسرائیل “در جایی به نام حلقه نیاوران تنظیم شد؛ این نقشه چند فاز دارد و چند برجام دارد که بین ایران و آمریکا جاری شود“. آنها پس از برجام هسته ای، چند برجام دیگر- برجام تروریزم (قطع حمایت از جبهه مقاومت در منطقه)، برجام موشکی، برجام حقوق بشر و دموکراسی (توقف اجرای احکام اسلامی)، برجام به رسمیت شناختن دولت اسرائیل- داشتند تا ایران به کشوری عادی و تحت کنترل آمریکا تبدیل شود. آنها توانستند اذهان عمومی و نخبگان را فریب داده و “موفق به تشکیل دولت غربگرا”ی حسن روحانی شدند. اما مقام معظم رهبری هوشمندانه در برابر آنان ایستاد و مانع تحقق برجامهای بعدی شد. راه شکست آمریکا و لیبرالهای غربگرا، انقلابی گری است. باید همه نیروهای انقلابی را بسیج کرده و از طریق وحدت گفتمانی از انقلاب دفاع کنیم. ما برای رسیدن به این مقصود، به پیروی از رهبری “جمنا” را تشکیل دادیم تا “از تداوم حضور جریان غربگرا در رأس قدرت مجریه جلوگیری شود و تشکیل دولت انقلابی و کارآمد باید هدف باشد و دولت نباید خواسته و ناخواسته مجری سیاست دشمن باشد“.
ب- سردار امیرعلی حاجی زاده – فرمانده نیروی هوافضای سپاه – حمله به حسن روحانی را تشدید کرد و گفت که عده قلیلی از مسئولان عقیده دارند که “با تکیه و ارتباط با آمریکا مشکلات باید حل شود” در حالی که آمریکا مشکل گشا نیست و تمام نقشه هایش توسط ایران نقش بر آب شده است. ذات ایران با ذات آمریکا تعارض دارد. انتظار سرمایه گذاری غربیها غلط است، خرید بوئینگ از آمریکا مصیبت است، معیار مردم سخنان رهبر است نه دیگر مسئولان، گره زدن سرنوشت ایران چند هزار ساله به آمریکای ۲۵۰ ساله تحقیرآمیز است، و غیره و غیره. او در نهایت گفت :
“امروز آمریکا و انگلیس و فرانسه در خلیج فارس رزمایش برقرار میکنند و رسانهها آن را پوشش میدهند اما ما میترسیم رزمایشهای مان را رسانهای کنیم و هیچ اعتراضی هم نمیکنیم. برای ما تردیدآمیز است که موشک ماهوارهبر که دارای اهداف غیرنظامی بوده و آماده پرتاب است، با تشر آمریکا به انبار برود. تا کی باید باج دهیم و کوتاه بیاییم؟ اگر ما بخواهیم به دستورات برخی از خواص که به گل نشستهاند عمل کنیم روز به روزوضعیتمان خرابتر میشود…مشکلات بخش غیرنظامی صدها برابر سادهتر از بخش نظامی است و فقط بامدیریت جهادی و نگاه به داخل با دست کشیدن از مکتب آمریکا و انگلیس قابل دستیابی است. باید در مقابل انحراف مسیر انقلاب و نظام حرکتی کرد و نباید اجازه آن را داد. حرکت ما باید کاملاً تهاجمی باشد. موضع ما دفاعی نیست و باید ثابت کنیم که اهل عقبنشینی نیستیم.”
پ- سرلشکر محمد علی جعفری- فرمانده کل سپاه- در ۲۱ اسفند ۹۵ گفت که پیروزیهای در یمن، فلسطین، سوریه و عراق پاداش خداوند به مقاومت است. سپس به سراغ حسن روحانی رفت و گفت:
“رهبری چندسالی و چند ماهی است که هشدارهایی میدهند و البته خطاب به مردم نیست چون آنها در راه آقا ایستاده اند، توصیه ایشان به آنهایی است که نگاه به بیرون دارند…هر جا مقاومت کردیم و از امر رهبری اطاعت نمودیم، نصرت بدنبال داشته و هر جا ضعف نشان دادیم دچار شکست شدیم…در بزرگترین فتنهها مانند سال ۸۸ هم مردم با تبعیت خود این پیام را در ۹ دی منتقل کردند.”
ت- نامه ۱۸ اسفند ۹۵ سرلشکر محسن رضایی به حسن روحانی از همه صریح تر بود. سرلشکر رضایی به دوگانه “جنگ و ضد جنگ” روحانی و دیگر دلسوزان ایران تاخته و میگوید در میان زمامداران جمهوری اسلامی هیچ جنگ طلبی وجود ندارد و “سخن گفتن از یک گروه موهوم، در داخل کشور، به عنوان عامل جنگ افروزی” توسط روحانی به سود آمریکا و اسرائیل است: “اگر دو گانۀ جنگ و ضد جنگِ جنابعالی در عصر اوباما میتوانست دستاوردی داشته باشد، این ادبیات در زمان دولت فعلی آمریکا، ممکن است موجب سوءاستفادۀ جنگ طلبان آمریکایی و اسرائیلی شود”. او دولت روحانی- و ضرورتاً دولتهای هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی- را “دولت با مشی لیبرالی” به شمار آورده و میگوید هرگاه این گونه دولتها در ایران سر کار بوده و در آمریکا هم جمهوری خواهان بر سر کار بوده اند، آمریکا فشارهای سنگینی بر ایران وارد آورده است. پس بهترین دوران، دوران محمود احمدی نژاد لیبرال ستیز است که در دوران او هیچ فشاری از سوی آمریکا بر ایران وارد نیامد.
واقعیت این است که تمامی قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و تحریمهای فلج کننده را دولت دموکرات آمریکا (دولت اوباما) وقتی اصول گرایان به رهبری احمدی نژاد دولت را در دست داشتند، به تصویب رساند و بر ایران تحمیل کرد. در مقابل حسن روحانی با برجام توانست خطر حمله نظامی قطعی را به حاشیه براند (رجوع شود به مقاله “خامنهای، «دروغ» و جنگ“) و تحریمهای ناشی از هستهای را هم ملغی سازد. همان تحریمهای کمرشکنی که آیت الله خامنهای همیشه از آنها استقبال میکرد و در تصویبشان نقش اصلی را داشت (رجوع شود به مقاله “آیت الله خامنه ای: مسئول اصلی تصویب شدیدترین تحریمهای طول تاریخ“)، دولت احمدی نژاد را بهترین دولت پس از مشروطه میخواند که قطار انقلاب را به روی ریلهای اصلی اش برگردانده و نظرات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی داخلی و خارجی او را از همه زمامداران جمهوری اسلامی به نظرات خود نزدیکتر اعلام کرد. در واقع “سرلشکر سپاهی رضایی” با تحریف تاریخ روابط ایران و آمریکا در دوران پس از انقلاب به دنبال حذف “دولتهای با مشی لیبرالی” است.
سرلشکر از یک سو گوشزد کردن خطر جنگ نظامی را سخن گفتن از “یک جنگ فرضی و غیر واقعی” قلمداد میکند، اما از سوی دیگر از “تهدیدات منطقه ای” علیه ایران سخن میگوید. میگوید اگر دو گانه “سرهنگ و حقوق دان” در زمان اوباما تأثیری داشت، در دوران ترامپ نمیتوان صرفاً با شاکله حقوق دان با او روبرو شد. پس باید زبان و عمل “سرهنگان” را به کار گرفت (رجوع شود به مقاله “آیا حسن روحانی باید مثل مدونا باشد؟ “). پرسش: اگر خطر جنگ نظامی وجود ندارد، چه نیازی به کاربرد زبان سرهنگها (سرداران سپاه) وجود دارد؟ اما اگر خطر جنگ وجود دارد، چرا به روحانی مینویسد : “بازخوانیِ قصه سرهنگ و حقوقدان، این بار، با دوگانۀ جنگ و ضد جنگ، واقعاً چه گرهای از کلاف سردرگمِ مشکلات مردم باز میکند؟ “. سرلشکر به این پرسش پاسخ نمیگوید: آیا مشارکت فعال در سوریه و عراق عملیات نظامی نیست؟ “سرلشکر سپاهی محسن رضایی” مینویسد:
“نظام و رهبری، اندیشه مشخصی در سیاست خارجی دارد. ثمره این اندیشه را میتوانید در “ایران منطقهای” ببینید. “ایران منطقهای”، حلقه گمشده سیاست خارجی ایران بوده است. متأسفانه به دلیل عدم توجه دولت یازدهم، روابط خارجی ایران در منطقه، بهم خورده، شاید جنابعالی تصوّر میکردید که با نزدیک شدن به غرب، روابط منطقهایِ ایران تقویت میشود، درحالی که خلاف آن تحقق یافت. جناب آقای روحانی، ما معتقدیم باید در سیاست خارجی به یک “ایران منطقهایِ توسعهیافته و مقتدر و حافظ امنیت در منطق” بیاندیشیم و در دیپلماسی، انقلابی باشیم، یعنی نه محافظهکار باشیم و نه ماجراجویانه حرکت کنیم. متأسفانه دولتها، هم در “اندیشه سیاست خارجی” و هم در “رفتار دیپلماتیک” درست عمل نکردهاند. بی تردید، اندیشه “ایران منطقهای” هم در امنیت و هم در توسعه و پیشرفت اقتصادیِ کشور، مؤثر است.”
سرلشکر رضایی آگاهانه به دنبال تحریف واقعیتهای تاریخی و مقصر جلوه دادن- به قول خودش- “غربگرایان ایرانی” و “دولتهای با مشی لیبرالی” است. میگوید:
“اشتباه غرب زدههای ایران، این است که بجای برخورد تاکتیکی با آمریکا به دنبال یک رابطه راهبردی با ایالاتمتحده هستند، که تجربه نشان داده سرابی بیش نیست و باید از این تجربه، درس عبرت گرفت”.
اگر رابطه با آمریکا نادرست است و به جای آن باید “عمق استراتژیک ایران در منطقه”- در عراق و سوریه و یمن و لیبی و افغانستان و…- را افزایش داد، و این سیاست خامنهای و پیروانش است، پس چرا پیامدهای این استراتژی را به گردن “غرب زدگان ایرانی” و “دولتهای لیبرالی“- که به نوشته خودتان آن را قبول ندارند- میاندازید؟
آیا سرلشکر رضایی فراموش کرده است که وقتی فرمانده کل سپاه بود در چمدانهای حجاج بی گناه- بدون آن که بدانند- مواد منفجره جاسازی کردند و وقتی سعودیها آن را کشف کردند، حجاج ایرانی را کشتند و ایران و دولت مهندس موسوی پیامدهای آن را پرداختند؟ یکی از دلایل استعفای مهندس موسوی از نخست وزیری- که در نامه محرمانه او آمده است- همین اقدام به شدت حطرناک سپاه تحت فرماندهی کل سرلشکر رضایی بود. آیت الله منتظری- قائم مقام وقت رهبری- هم به شدت به این عمل اعتراض کرد. اما احمد خمینی در رنج نامه در پاسخ آیت الله منتظری نوشت که همیشه در این گونه عملیات انقلابی امکان لو رفتن وجود دارد (رجوع شود به مقاله “جنگ قدرت منطقهای عربستان سعودی و ایران“).
اگر روابط کلیه کشورهای منطقه با ایران تخریب شده، مسئول مستقیم آن آیت الله خامنهای و سپاهیان هستند، نه “غربزدگان ایرانی” و “دولتهای با مشی لیبرالی”. هاشمی رفسنجانی چندین بار توضیح داد که چگونه “افتضاح تاریخی سپاه در دوران فرماندهی سرلشکر رضایی” و قطع روابط با عربستان را بعدها با سفر به آن کشور تجدید و احیا کرد.
عربستان و دیگری کشورهای منطقه مخالف فعالیتهای سپاه هستند. سرلشکر رضایی از یک سو این فعالیتها را سیاستهای نظام، آیت الله خامنهای و انقلابیون به شمار میآورد، اما از سوی دیگر، پیامدهای آن را به حسن روحانی نسبت میدهد.
کدام افراد و گروهها به سفارت خانههای خارجی حمله کرده اند؟ آیا “غربزدگان ایرانی” و “دولتهای با مشی لیبرالی” موافق این اقدامات بوده اند؟ آیا همه این گروهها تحت حمایت دائمی آیت الله خامنهای قرار نداشتهاند (رجوع شود به مقاله “آیت الله خامنهای و اشغال سفارت کشورها: مخالفت علنی و حمایت غیر علنی“). وقتی با زبان سرهنگی/پاسداری با کشورهای منطقه سخن میگویند و به همان نحو هم عمل میکنند، باید مسئولیت پیامدهای آن را هم پذیرا باشند (رجوع شود به مقاله “بازی هماهنگ محافظهکاران افراطی ایران و عربستان سعودی“).
آمریکای بد ذات و روسیه خوب پوتین
فریب و دروغ گویی محافظه کاران افراطی تمامی ندارد. آمریکا با ایران حداقل در ۵ مورد هسته ای، موشکی، تروریسم (حمایت از گروههایی چون حزب الله، حماس، جهاد اسلامی، و…که آنها این گروهها را تروریستی به شمار میآورند)، شعارهای علیه موجودیت اسرائیل و حقوق بشر دارای اختلاف و مسئله است. آیت الله خامنهای هم به دولت روحانی فقط و فقط اجازه داد تا در مورد مسئله و نزاع هستهای مذاکره کنند. برجام نیز حداکثر میتواند تحریمهایی را که مستقیماً به نام هستهای وضع شده بودند، ملغی سازد. در مورد تحریمهای کنگره آمریکا که به قانون تبدیل شده و رئیس جمهور اختیاری در آن زمینه نداشت، برجام فاقد کارکرد بود و هست.
اگر قرار بر مذاکره و حل این مسائل نباشد، چگونه باید فریبکارانه انتظار آفرید که با توافق هستهای کلیه تحریمها ملغی و فشارها مرتفع خواهند شد. آیا وقتی خامنهای و نظامیان و فقیهان درباری دو “ذات” متعارض برای ایران و آمریکا اختراع میکنند، از رویکرد تهاجمی به آمریکا و استکبارستیزی سخن میگویند، مسائل قابل حل است؟ آیا در چنین شرایطی سرمایه گذاری خارجی صورت خواهد گرفت؟ وقتی دولت روحانی به دنبال بهبود روابط با دولتهای غربی و منطقه بود، محافظه کاران افراطی و خامنهای با انواع شعارها و اقداماتشان آن را منتفی میساختند و میسازند.
وقتی سردار حسین سلامی- جانشین فرمانده کل سپاه- در ۲۳ اسنفد ۹۵ با شعارهای ضد استکباری از گسترش اسلام در کشورهای اروپایی سخن گفته و می افزاید : “هیچ کس امروز نمیتواند در مقابل قدرت ایران اسلامی دوام بیاورد، دیگر مسلمانان بی پناه نیستند، رهبری معظم و ملت مقتدر ایران اسلامی تکیهگاه مسلمانان هستند، فریاد هر مسلمان را در هر گوشهای از جهان بشنویم به کمک او میشتابیم…امروز کشور ایران یک قدرت جهانی است و انقلاب اسلامی ما در کشورهای مختلف رواج یافته است و رهبری نیرومند ما امید بسیاری از مظلومان جهان است”، آیا این گونه لاف زنیهای ضد غربی و ضد آمریکایی امکانی برای توسعه همه جانیه ایران فراهم میآورد؟ نتانیاهو همه روزه با استناد به این گونه سخنان دن کیشوت وار، دولتهای غربی را علیه ایران بسیج میکند.
تفاوت آمریکا با روسیه در چیست؟ چرا آمریکا ذاتاً بد و روسیه ذاتاً خوب است؟ چرا آیت الله خامنهای این همه به روسیه و پوتین خوش بین است (رجوع شود به مقاله “ایران و روسیه، و سیاست دوگانه خامنهای“). او در بررسی روابط ایران و آمریکا همیشه به تاریخ استناد میکند، اما در مورد روسیه تاریخ را آگاهانه و عامدانه فراموش میسازد. مگر روسها بخش وسیعی از خاک ایران را از آن جدا نکردند؟ مگر روسها نمیخواستند با فرقه دموکرات بخش دیگری از خاک ایران را جدا سازند؟ مگر دولتهای روسیه و چین به تمامی قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران رأی مثبت ندادند؟
ولادیمیر پوتین در بهترین حالت به دنبال “منافع ملی” روسیه است و در بدترین حالت به دنبال منافع دولت خود. پوتین با آمریکا، اسرائیل و همه کشورهای منطقه دارای رابطه است. در سال ۲۰۱۶ چند بار و در سال ۲۰۱۷ یک بار نتانیاهو با پوتین دیدار کرده است. در چند سال اخیر دست کم ۱۵ بار اسرائیل سوریه را بمباران و موشک باران کرده است. پوتین همه اینها را با سکوت نادیده گرفته است. چرا از سامانههای موشکی زمین به هوا اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ که در سوریه مستقر کرده علیه هواپیماهای متجاوز اسرائیل استفاده نمیکند؟
هر دو کشور روسیه و چین دارای رابطه با دولت آمریکا هستند. تحول اقتصادی چین درست همزمان با انقلاب ایران آغاز شد. در طی این دوران، میانگین رشد اقتصادی چین بالای سالانه ۹ درصد بود و میانگین رشد اقتصادی ایران نزدیک به سالانه ۳ درصد رسید. میزان صادرات و واردات چین به آمریکا، فقط از سال ۲۰۱۰ تاکنون، تراز بازرگانی منفی چند حدود ۲ تریلیون دلاری برای آمریکا آفریده است.
دو قطبی روس گرایان و غربگرایان
آیت الله خامنه ای، فرماندهان سپاه، فقیهان درباری و کلیه رسانه هایشان؛ مخالفان و منتقدان و رقبا را غربگرا، آمریکایی و لیبرال قلمداد میکنند. از سوی دیگر، چنان قلمداد میکنند که جمهوری اسلامی دارای روابط استراتژیک با روسیه پوتین است. پایگاههای نظامی ایران را در اختیار جنگندههای روسیه قرار میدهند. بدین ترتیب، عملاً در حال ساختن دو قطبی روس گرایان و غربگرایان هستند. غربگرایان در این جا به افراد و گروههایی اطلاق میشود که به دنبال روابط دوستانه با دولتهای غربی و دولت آمریکا هستند. روس گرایان هم دولت روسیه را متحد استراتژیک ایران به شمار میآورند. خامنهای به صراحت این سیاست را تئوریزه کرده و گفته نگاه رهبران جمهوری اسلامی باید به کشورهای آسیایی باشد (رجوع شود به مقاله “خامنهای چگونه دو قطبی روسگرایان و غربگرایان را ساخت؟ “). خامنهای اسلام ستیزی و شیعه ستیزی را سیاست قطعی دولت آمریکا قلمداد میکند (رجوع شود به مقاله “خامنهای و حکم قطعی ایران و اسلام و شیعه ستیزی دولت آمریکا“).
اکثریت مردم ایران و روشنفکران کنونی، نگاهی مثبت به جهان غرب داشته و نگاهشان به روسیه بسیار منفی است. آیت الله خامنهای و سپاهیان در سرکوب مخالفان هم از تجربههای ولادیمیر پوتین به خوبی بهره گرفته و استفاده میکنند. پوتینیسم آن ها، الگوبرداری در سرکوب و نظامی گری است، نه رشد اقتصادی، ارتباط با همه دولتها و تأمین منافع ملی کشور. اجماع همه اصول گرایان سنتی و افراطی بر سر “آیت الله قتل عام“، نماد دیگری از پوتینسیم آنان است (رجوع شود به مقاله “اجماع اصولگرایان سنتی و افراطی بر «قاضی قتلعام ۶۷”“).
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری هر چه که باشد، انبوهی از مسائل و مشکلات در حل بلعیدن کشور است. اگر قرار بر حفظ اقتدارگرایی سرکوبگرانه است، دست کم حل مسائل و رفع مشکلات را از چینیها بیاموزید. یک سیاست خارجی خاص به چین اجازه داد که توسعه اقتصادی را امکان پذیر سازد. اما سیاست خارجی خامنهای از یک سو و سیاستهای فرهنگی و اجتماعی اش از دیگر سو، حتی راههای توسعه اقتصادی را مسدود میسازد.