نتیجه طبیعی این رویکرد که بر شکاف تاریخی و ساختاری “جمهوریت – ولایت فقیه” استوار است و درون مایه هایی از چالش آشتی ناپذیر سرمشق سنت و مدرنیته در حکمرانی را با خود حمل می کند، حرکت در مدار ایستادگی در برابر مداخلات فراقانونی ولی فقیه و ارتش نیروهای حامی است. دقیقا این رویکرد مناسبات روحانی و اصلاح طلبان را تحت الشعاع قرار داده و نگرانی هایی را برانگیخته است. روحانی بر عکس اصلاح طلبان حداقل در ظاهر ابایی از افزوده شدن شکاف با رهبری ندارد و ایستادگی را شرط بازدارندگی در برابر کارشکنیهای مخالفان درون حکومتی قرار داده است. البته مانایی این برخورد روحانی و موفقیت آن معلوم نیست و ممکن است وی در عمل خطوط قرمز را رعایت کرده و کماکان گفتار درمانی را چاره کار بپندارد.
چهره متاخر حسن روحانی که درجریان انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ شکل گرفت، پیامدهای متعددی به همراه داشته است. یکی از این پیامدها که هنوز فرم نهایی خود را پیدا نکرده و در حال شدن است،دگرگونی در مناسبات با اصلاح طلبان است. تقریبا با قطعیت می شود گفت این رابطه در شرف تغییر بوده و در حال حرکت به سمت به نقطه جدیدی است. مرحله جنینی این تحول در اظهار نظرهای انتقادی برخی از اصلاح طلبان پارلمانتاریست و ناخرسندی از سمت گیری جدید سیاسی روحانی قابل مشاهده است. بالا گرفتن اختلاف نظرها بین رهبری و روحانی چالشی برای اصلاح طلبان میانه ایجاد کرده بگونهای که مسیر معکوسی را در پیش گرفته اند. روحانی که نقطه عزیمتش اصول گرایی سنتی است اینک جدی تر به گسترش تجدید نظر طلبی می اندیشد.
روحانی به یک باره و خود بخودی این مسیر را طی نکرد که از جمع معتمدان رهبری به سمت مقاومت سمت گیری کند. او مسیری مشابه با میرحسین موسوی و مهدی کروبی را طی کرده است اگرچه با دامنهای کمتر و هنوز نیز فرجامی مشابه آنان پیدا نکرده است
نتیجه طبیعی این رویکرد که بر شکاف تاریخی و ساختاری “جمهوریت – ولایت فقیه” استوار است و درون مایه هایی از چالش آشتی ناپذیر سرمشق سنت و مدرنیته در حکمرانی را با خود حمل می کند، حرکت در مدار ایستادگی در برابر مداخلات فراقانونی ولی فقیه و ارتش نیروهای حامی است. دقیقا این رویکرد مناسبات روحانی و اصلاح طلبان را تحت الشعاع قرار داده و نگرانی هایی را برانگیخته است. روحانی بر عکس اصلاح طلبان حداقل در ظاهر ابایی از افزوده شدن شکاف با رهبری ندارد و ایستادگی را شرط بازدارندگی در برابر کارشکنیهای مخالفان درون حکومتی قرار داده است. البته مانایی این برخورد روحانی و موفقیت آن معلوم نیست و ممکن است وی در عمل خطوط قرمز را رعایت کرده و کماکان گفتار درمانی را چاره کار بپندارد.
اما در این مرحله و در چشم انداز پیش دیدنی جلوگیری از افزایش شکاف با رهبری را مبنای سیاست ورزی تازه خود قرار نداده است. ولی اصلاح طلبان میانه به رهبری سید محمد خاتمی در تداوم رویکرد سازش کارانه خود از سال ۱۳۹۰ به بعد همچنان تنش زدایی با ولی فقیه و اعتماد سازی را وجهه همت قرار داده اند. آنها در این مسیر مشکلی با تهی تر شدن بیشتر اصلاح طلبی از محتوی و تبدیل آن به برچسبی برای رقابت درون بلوک قدرت و سهم خواهی ندارند. البته نوع استدلال این دسته از اصلاح طلبان در نگاه نخست قابل تامل به نظر می رسد.
نقطه نظرات اخیر سعید حجاریان بستر مناسبی برای درک تاملات یاد شده و محاسبات آنها است. در این نگاه دولت روحانی متولی اداره کشور در مسیر عقلانی و حل مشکلات اجرایی کشور تصور شده و اعتدال وی بگونهای درک می شود که قرار نیست به معضلات اصلی سیاسی بپردازد. از دید آنها گسترش شکاف با رهبری عملا توان اجرایی دولت را فلج ساخته و در تحقق برنامههایش ناکام می سازد. به باور آنها روحانی باید از تقابل با ولی فقیه احتراز کرده و درگیری را به سطح اصول گرایان تند رو تقلیل دهد. نتیجه عملکرد دولت در حل مشکلات اقتصادی و باز گرداندن خرد ورزی به ریل اداره کشور می تواند در آینده فضا را برای اصلاحات سیاسی و فرهنگی مساعد سازد. اصلاح طلبان فوق این عرصه را از آن خود می دانند نه اعتدالی ها.
این نگرش به لحاظ نظری بر تعریف خاص و مضیق اصلاح طلبان از رفورم استوار است که بدون تغییر نهادهای پایهای قدرت ودر تعامل با رهبری ، تحقق مطالبات جامعه و تقویت میانه روی در حکومت را شدنی ارزیابی می کنند.
البته اگر از حوزه نظری فاصله گرفته شود و واقعیتهای میدان سیاست در ایران و منشا اصلی موانع پیش روی دمکراسی و حکمرانی مناسب مد نظر قرار بگیرد، آنگاه تخیلی بودن رویکرد اصلاح طلبان مستقل از اینکه چقدردغدغهشان این مساله است ومحور هایی چون “موقعیت سیاسی و اقتصادی”، “سوابق گذشته” ویا “پیوند عاطفی به نظام “در ماجرا دخیل نیست، آشکار می شود.
میر حسین موسوی و مهدی کروبی نیز از نقطه تعامل با رهبری شروع کردند. مهدی کروبی برای سالها باب ارتباط اصلاح طلبان با بیت رهبری بود. وی تا پیش از سال ۸۴ رویکردی محافظه کارانه داشت و با نگاهی انتقادی به عملکرد اصلاح طلبان مشارکتی با افزایش فاصله با رهبری مخالفت می کرد. میر حسین موسوی نیز ابتدا می خواست در حد وسط اصول گرایان و اصلاح طلبان عمل کند اما مسیر تحولات اجتماعی که در فضای انتخاباتی ۸۸ بروز پیدا کرد و ویژگیهای شخصیتی وی و تاکیدش بر رعایت اصول و پیمانی که با رای دهندگان بسته بود، ناگزیر او را به سمتی برد تا در پیشانی بزرگترین بحران نهاد ولایت فقیه در ایران بعد از انقلاب قرار بگیرد
روحانی ارزیابی درستی دارد که در واقع خامنهای ونهاد ولایت فقیه فرمانده افراطیها و بستر اصلی تند روی سیاسی وانقباض فرهنگی است. دیدگاه اصلاح طلبان موقعی واقع بینانه و درست است، که رهبری موضعی متمایز با بخش تندروی قدرت داشته باشد و رویکردش با تمایل هسته سخت قدرت زاویه معنا داری را بازتاب دهد.
اما رصد کردن واقعیتها و در نظر گرفتن ویژگیهای ساختار حقیقی و حقوقی قدرت نشان می دهد که اخلال در کار اصلاح کشور و بهبود موقعیت ملت در نهاد ولایت فقیه ریشه دارد . تندروها منزلت وقدرت خود را از این نهاد و تدابیر خامنهای ونحوه اداره امور او کسب می کنند. تمایز قائل شدن بین رهبری و افراطیها فراتر از ساده اندیشی،برون داد تقویت ساخت مطقه قدرت وسترون سازی نهادی پتانسیل تغییر و محدود شدن اصلاحات به مسائل روبنایی خرد را در بر دارد.
تجربه روحانی نمونه دیگری از امتناع اصلاحات سیاسی در معنای واقعی خود با تعامل و سازش با ولی فقیه مطلقه گرا است. روحانی به یک باره و خود بخودی این مسیر را طی نکرد که از جمع معتمدان رهبری به سمت مقاومت سمت گیری کند. او مسیری مشابه با میرحسین موسوی و مهدی کروبی را طی کرده است اگرچه با دامنهای کمتر و هنوز نیز فرجامی مشابه آنان پیدا نکرده است. خامنهای بعد از انتخابات آغاز گر تقابل و رویارویی شده است که اوج آن در مراسم افطاری با مقامات نظام و خودداری از تبریک گفتن پیروزی در انتخابات بود. تکیه گاه مخالفان درون حکومتی روحانی، خامنهای و نهاد ولایت فقیه است که بدون در نظر گرفتن پیام انتخابات ۹۶ و نظر اکثریت مردم همچنان از دید آنها درب باید به پاشنه سابق بچرخدو در مسیر تحقق مطالبات جامعه سنگ اندازی می کنند.
البته در رویکرد رفورمیستی نمی توان انتظار داشت که رئیس جمهور رهبر اپوزیسیون شود و به تقابل تمام عیار با نهاد ولایت فقیه روی آورد. اما تسلیم و تبیعت محض ظرفیتی برای خروج پروژه اصلاح طلبی از مدار بسته ندارد. میر حسین موسوی و مهدی کروبی نیز از نقطه تعامل با رهبری شروع کردند. مهدی کروبی برای سالها باب ارتباط اصلاح طلبان با بیت رهبری بود. وی تا پیش از سال ۸۴ رویکردی محافظه کارانه داشت و با نگاهی انتقادی به عملکرد اصلاح طلبان مشارکتی با افزایش فاصله با رهبری مخالفت می کرد. میر حسین موسوی نیز ابتدا می خواست در حد وسط اصول گرایان و اصلاح طلبان عمل کند اما مسیر تحولات اجتماعی که در فضای انتخاباتی ۸۸ بروز پیدا کرد و ویژگیهای شخصیتی وی و تاکیدش بر رعایت اصول و پیمانی که با رای دهندگان بسته بود، ناگزیر او را به سمتی برد تا در پیشانی بزرگترین بحران نهاد ولایت فقیه در ایران بعد از انقلاب قرار بگیرد.مسیری که او و کروبی طی کردند، فراتر از انتخاب شخصی بر واقعیتهای عینی استوار بود.
در وضعیتی مشابه،مسیر اتفاقات سیاسی در سالهای ۹۲ و۹۶ نیز روحانی را به سمتی سوق داد که با فراموش کردن ریل گذاری اعتدال به عنوان میانه ریاضی اصلاح طلبی – اصول گرایی،گونهای از رفورم سیاسی را دنبال کند. اکنون اگر معیارهای اصلاح طلبی دوم خردادی مبنای داوری باشد روحانی متاخر از چهره دهه ۹۰ سید محمد خاتمی اصلاح طلب تر است!
اصلاح طلبهای پارلمانتاریست در فردای انتخابات همچنان رویکرد حمایتی خود از روحانی را حفظ کرده اند و می کوشند تا از وی در برابر حملات اصول گرایان ولایی پشتیانی کرده و نگذارند موازنه قوا در درون نظام به ضرر روحانی تغییر کند. اما در عین حال پالس هایی نیز صادر کرده اند که تمایلی به تشدید شکاف با رهبری ندارند. آنها این پیام را به روحانی داده اند که مسیر عقب گرد به درون نظام در نهادهای انتخابی را تغییر ندهد. اما روحانی بر عکس دستکم در ظاهر برشتاب دادن سیاست ورزی انتقادی و فاصله گرفتن با چهره کلاسیک نظام سرمایه گذاری کرده است. این سمت گیری بعد روانی نیز دارد چون روحانی تازه در این مسیر گام گذاشته و تجربه عملکرد نوسانی اصلاح طلبان را ندارد.او برای تثبیت موقعیت خود درآرایش قوای موجود سیاسی نیازمند فاصله گرفتن با گذشته خود است.نتیجه این رویکرداصلاح طلبان پارلمانتاریست که مشابه برخورد آنها با موسوی، کروبی و رهنورد است، تنها ماندن روحانی در لحظات حساس است.عدم حمایت روحانی در صورت تشدید فضای دو قطبی بر استفاده روحانی از پایگاه اجتماعی حامی نیز تاثیر منفی دارد.
اما اتخاذ چنین رویکردی برای اصلاح طلبان کمتر از روحانی هزینه ندارد و به نوعی معامله دو سر باخت محسوب می شود. چون اگردر روز واقعه حمایت نکنند آنگاه کسب حمایت نیروهای معترض به وضع موجود و بخشهای خاکستری جامعه در انتخاباتهای آینده سخت می شود. اگر هم پشتیبانی کنند آنگاه تنگناهای حضور در قدرت افزایش یافته و تداوم مسیر کنونی ناهموار تر گشته و شاید بلاموضوع شود.
ازاینرو چه بسا بهترین حالت برای اصلاح طلبان از منظر ابجکتویستی عدم عبور منازعه روحانی -رهبری از محدودههای قابل کنترل است. ولی در مجموع هر سناریویی رخ دهد که اصلاح طلبان میانه در مواجهه با ساخت مطلقه قدرت و تهاجم نهاد ولایت فقیه به حقوق ملت و اختلال در فرایند توسعه بلغزند، بیش از پیش در مسیر گذار مسالمت آمیز به دمکراسی بار خاطر خواهند بود تا یار شاطر.
—————————————————————
یادداشتها، آرا و نظرات نویسندگان خود را بیان میکنند و بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند.
https://www.radiofarda.com/a/rouhani-reformist-relations/28611514.html