پرسش مطرح در خاورمیانه این است که آیا تمایل ظاهری واشنگتن به کنار آمدن با واقعیت جنگ افزار هسته ای کره شمالی بر آن چه در ارتباط با ایران می گذرد سایه می اندازد. رهبران و مردم در اسراییل و کشورهای منطقه خلیج فارس از این می ترسند که شاهد تماشای فیلمی در شرق آسیا باشند که به زودی در نزدیکی خودشان به نمایش درخواهد آمد.
نگرانی ها بی جا نیست و شباهت ها میان دو پرونده مشوش کننده است. سال ۱۹۹۴، دولت بیل کلینتون یک «چارچوب مورد توافق» را اعلام کرد که برنامه هسته ای کره شمالی را متوقف و بعد منحل خواهد کرد. بر مبنای این توافق ادعا شد که کره جنوبی و دیگر متحدان آمریکا در حفاظت بیشتر قرار داشته، تمام جهان امن تر خواهد شد، و بازرسان آمریکایی و بین المللی به دقت کره شمالی را برای عمل به تعهدات اش زیر نظر خواهند داشت. اما پیونگ یانگ دست به فریبکاری زد؛ توافق سقوط کرد و طی یک دهه کره شمالی دوباره در مسیر تولید بمب هسته ای قرار گرفت.
دولت جرج بوش رویکرد تندتری را در برابر کره شمالی در پیش گرفت ولی آن هم ناکام ماند. وقتی پیونگ یانگ در سال ۲۰۰۶ آزمایش جنگ افزار اتمی انجام داد، دولت بوش با وجود تعهد به پاسخگو کردن کامل کره شمالی تنها به محکومیت آن اقدام تحریک آمیز بسنده کرد. دولت آمریکا حتی هنگامی که کره شمالی مخفیانه یک رآکتور آب سنگین پلوتونیوم در سوریه بنا می کرد کار خاصی انجام نداد. اما اسراییل خودش دست به کار شد و تاسیسات در حال ساخت در سوریه را در سال ۲۰۰۷ بمباران کرد.
سیاست «صبر استراتژیک» باراک اوباما هم نتیجه ای جز مشاهده گسترش چشمگیر زرادخانه هسته ای پیونگ یانگ و پیشرفت در برنامه موشکی کره شمالی نداشت.
کره شمالی متقاعد شده است که واکنش دولت ترامپ هم محکم تر از دولت های قبلی آمریکا نخواهد بود.
با چنین سابقه ای، به رهبران و افکار عمومی خاورمیانه نمی توان خرده گرفت که نگران توفیق تلاش های آمریکا در جلوگیری از تولید بمب اتم در ایران باشند. اما دو پرونده تفاوت هایی هم دارد. هنوز برای ممانعت از این که ایران پا در راه کره شمالی بگذارد فرصت هست.
آمریکا و جامعه بین الملل باید از فرصت توافق هسته ای استفاده کرده و خود را برای این احتمال آماده کنند که ایران فرصت اطمینان دادن به جهان به عدم پیروی از راه کره شمالی را طی ده تا پانزده سال آینده از دست خواهد داد.