آگاهان به سیاست های منطقه ای ایران پس از انقلاب تا کنون بر این باورند که این کشور هیچگاه از حمایت سیاسی و مذهبی گروه های افراطی و تندرو در منطقه و جهان ممانعت نکرده است. ایران این رویکرد را گاهی برای تامین منافع سیاسی خود و هم پیمانانش و گاهی در راستای تامین منافع فرقه ای خود در پیش گرفته است. سیاست های بیداد گرانه ایران به ویژه در جریان جنگ در سوریه آشکار شد. جنگی که موجب رسوایی ایران و سیاست هایش گردید. ایران همواره از این دم می زد که ستون سیاست در این کشور بر اخلاق استوار است، و همواره مدعی یاری مستضعفین و حمایت از جنبش های انقلابی و آزادی خواهانه در جهان است. اما به یکباره همه چیز تغییر کرد. حالا ارتش و سپاه پاسداران ایران این جنبش ها را سرکوب و مستضعفین را با بشکه های انفجاری تار و مار می کنند. ارتش و سپاه امروز دست به کشتار مردمی می زنند که تا دیروز از آنها حمایت می کردند. مردمی که تنها به خاطر اینکه به سیاست های ایران معترض بودند تروریسم شدند. ایران با جماعت اسلامی در مصر –هسته سازمان القاعده- و القاعده و طالبان در افغانستان و اخوان المسلمین و حماس همکاری کرده است، اما رویکرد ایران پس از جنگ در سوریه نسبت به همه این گروه ها تغییر کرد، و آنها را تروریست خواند، چرا که منافع ایران در تعارض با منافع این گروه ها قرار گرفت. با وجودی که سازمان القاعده در فهرست گروه های تروریستی در جهان قرار داشت اما ایران به شماری از رهبران این گروه پناه داد، این در حالیست که برخی از آنها مورد پیگرد پادشاهی عربستان سعودی و کشورهای خلیج و برخی هم مورد پیگرد مقامات آمریکایی هستند. حالا با این اوصاف، چه کسی از همان روز اول به حمایت از تروریسم پرداخته است؟!
استفاده ایران از گروه های اسلامی بیشتر از بهره مندی این گروه ها از ایران بود. ایران، گروه های اسلامی را یک ابزاری برای فشار منطقه ای و بین المللی می داند و از این ابزار در هنگام وجود آنها در ایران استفاده کرد. این در حالیست که گروه های اسلامی چندان سودی از ایران نبردند مگر در مواردی همچون خریداری اسلحه ایرانی، اثبات ادعاهای ایران و انجام تبلیغات رسانه ای ایرانی در جهان مبنی بر اینکه تروریست ها تنها از اهل سنت هستند!. در سیاست ایرانی تعریف گل و گشادی از تروریسم وجود دارد نه تعریفی مشخص. بر این اساس، فرد تروریست به فردی که اقدامات خشونت بار انجام داده و موجب وحشت غیرنظامیان و بیگناهان می شود اطلاق نمی شود.
در این دیدگاه کسی که از سیاست های ایران روی گرداند تروریسم یا مزدور صهیو آمریکایی است حتی اگر این فرد تا همین گذشته نزدیک توسط ایران حمایت می شد!. در این مقاله پژوهشی کوشش می کنیم تا به بررسی نشانه های رابطه ارگان های گوناگون در ایران و گروه های تندرو بپردازیم و نیز به این پرسش ها پاسخ دهیم که چگونه حاکمیت در ایران از این گروه ها در اجرای طرح امپریالیستی خود در منطقه بهره برد، و چگونه ایران عامل دین و مذهب و فرقه گرایی را در راستای خدمت به طرح توسعه طلبانه خود به کار برد.

یکم: حذف و خشونت در ادبیات خمینی

خمینی ادبیات خشونت، گفتمان تشنج زا و حذف کامل کلیه دیدگاه های مخالف به کار گرفت. وی خود را در جایگاه دولت قرار داد و دولت همانا وی است. سپس خمینی پا را از این هم فراتر گذاشت و خود را به عنوان کل طایفه شیعیان معرفی کرد و این طایفه همانا وی است. بعد از این به نام اسلام سخن گفت و خود را نماینده این دین خواند، مخالفان وی مخالفان دین به شمار می روند!. خمینی به خود اختیاراتی نه تنها فراتر از اختیارات رهبران یا سران و روسای جمهوری بلکه گسترده تر از اختیارات پیامبران اعطا کرد. خمینی حق لغو نماز و روزه و زکات را در صورت لزوم به خود داده است: “حکومت اسلامی رکن اول اسلام و مقدم بر تمام احکام فرعیه همچون نماز و روزه و حج است. برای حمایت از اسلام: برخی یا کلیه احکام فرعیه لغو می شوند”. [1]! سید محمد شیرازی (1328 ه. 1920م) (1298 شمسی) می گوید “خداوند ولایت تشریعی و تکوینی را به امامان واگذار کرد، آنها زمام امور جهان را به دست دارند. آنها حق تصرف در اعدام و ایجاد آن را دارند.” خود خمینی هم (1320- 1409 ه / 1902-1989 م) (1281- 1368 شمسی) در این باره گفت: “یکی از ادعیه شیعه در حق امامان خود : حساب خلق و قدرت بر آنها به شما سپرده شده است”! او همچنین می گوید: “امام صاحب ولایت کلیه است که می تواند در کائنات تصرف کرده و بر وجدان ها و دل ها تسلط یابد و می تواند هر نوع تصرفی را در جهان داشته باشد. مذهب ما بر این نکته تاکید می کند که امامان ما از جایگاهی برخوردارند که نه فرشتگان مقرب به پروردگار و نه پیامبر اکرم به آن سطح نمی رسند. امامان پیش از پیدایش این جهان انوار پیرامون عرش پروردگار بودند.[2] اغراق گویی روحانی وار خمینی با این اظهارات به سطوحی رسید که حتی کشیشان کلیسا در دوران تاریک اروپا به آن حد نرسیدند.[3] خمینی در واقع خود را در هاله ای از قداست مآبی و عصمت قرار داد که به دنبال آن وی به مرد شماره یک سیاست حذف نه تنها سنی ها و مخالفان که خود شیعیان هم تبدیل شد. نمونه آن، حصر خانگی شیخ منتظری قائم مقام خمینی است. خمینی مانع مذهبی یا اخلاقی یا حتی انسانی برای اختلاف افکنی و نابودی مخالف سنی نمی بیند. وی می گوید: “در عدم احترام به آنان –اهل سنت- هیچ شبهه ای وجود نداشته بلکه چنانکه محققان گفته اند ضروری است. کسی که در اخبار و فصول فراوان دقت می کند در جایز بودن دشنام گویی و اختلاف افکنی بین آنها تردید نمی کند، بلکه امامان معصوم به آنها خیلی دشنام و لعن فرستاده و بدی های آنها را بازگو کرده اند” [4]می توان با این عبارت آشکار و گفته های مشابه آن به فلسفه سیاسی رویکردهای ایران در قبال جهان سنی و در راس آنها پادشاهی عربستان سعودی پی برد. ایران بنا بر این گفته خمینی، به دنبال اختلاف افکنی و نابودی جهان سنی است.[5] بی تردید سازمان های تروریستی یکی از ابزارهای ویرانگر ایران در منطقه هستند. برای عدم بسط این نکته، آخرین مورد را ذکر می کنیم: فقه شیعه مملو از احکام سخت گیرانه و حذفی است. این احکام با توجه به محیط و زمان خود صادر شده اند. خمینی و مردان وی اما این احکام را در حکومتشان بدون توجه به اهداف، دلایل و ابعاد آنها اجرا کردند. این موضوع آشکارا در کلام ما درباره تطبیق عملی- سیاسی در حکومت فارس گرای خمینی پدیدار است!.

دوم: رابطه ایران و جماعت اسلامی در مصر

جماعت اسلامی در مصر یک گروه افراطی هستند که به سرپیچی از حکومت و جامعه پرداختند و هزاران مصری را کشته و دولت مصر را در دهه های هفتاد و هشتاد و اوایل دهه نود قرن بیستم میلادی (دهه های پنجاه و شصت و اوایل هفتاد شمسی) به ستوه آوردند.
انور السادات رییس جمهور پیشین مصر و ده ها روزنامه نگار توسط جماعت اسلامی به قتل رسیدند و بعدها این گروه هسته اصلی سازمان القاعده را تشکیل دادند. ایران به ویژه پس از پیروزی انقلاب خمینی و استقبال رژیم مصر از شاه ارتباط تنگاتنگی با اعضای جماعت اسلامی برقرار کرد. دولت نوپای فارسی بنای خصومت با دولت و رژیم سیاسی آن دوره مصر گذاشت، و به حمایت از عناصر مسلحی پرداخت که عملیات تروریستی علیه دولت مصر انجام می دادند. پس از آن، پرزیدنت سادات توسط جماعت اسلامی به قتل رسید. ایران هم یکی از خیابان های اصلی در کشور را به نام اسلامبولی –مظنون اصلی قتل سادات- نام گذاری کرد. سران فراری جماعت اسلامی از اجرای احکام دادگاه در مصر و در راس آنها مصطفی حمزه رهبر جماعت در ایران مورد استقبال قرار گرفتند. مصطفی حمزه تا سال 2000 م (1378 شمسی) در تهران ماند و سپس به لندن رفت. مصطفی حمزه و برادرش – هر دو از رهبران جماعت اسلامی هستند- دولت مصر را به ایجاد روابط نزدیک با ایران فراخوانده و از قطع روابط بین مصر و ایران انتقاد کردند. [6] اسلام گرایان چنانکه پیشتر گفته شد هسته تشکیل دهنده سازمان القاعده هستند که در عملیات مسلحانه علیه نیروهای بشار اسد در سوریه شرکت کردند و ده ها پیکار جو برای پیوستن به صفوف جبهه النصره و دیگر گروه ها فرستادند. رفاعی طه رهبر جماعت اسلامی مصر در أوريل 2016م (فروردین 1395 شمسی) در سوریه درگذشت.[7]
جالب اینجاست که ایران، جماعت اسلامی را تا هنگامی که علیه نیروهای امنیتی در داخل مصر مبارزه می کرد سازمان جهادی می خواند، اما حالا که این گروه علیه نیروهای بشار در سوریه می جنگند سازمان تروریستی شده!. ایران از گروه های افراطی در راستای تامین منافع و اهداف خود در جهان عرب و اسلام سوء استفاده کرده و از پس آن از بدنام کردن و اتهام زنی به اسلام سنی بهره برداری می کند.

سوم: رابطه ایران و سازمان القاعده

بیشتر سران فراری جماعت اسلامی در اواخر دهه هشتاد میلادی (اواخر دهه شصت شمسی) و اوایل دهه نود میلادی (اوایل دهه هفتاد شمسی) از مصر راهی افغانستان شدند. جماعت اسلامی در جریان جنگ اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان به همراه گروه های دیگر سازمان القاعده را تشکیل دادند. در هر صورت، سران جماعت اسلامی چنانکه گفته شد با رژیم ایران ارتباط برقرار کردند. در جریان حمله آمریکا به افغانستان، رهبران بسیاری (بنا بر پیش بینی ها 500 عضو این سازمان و خانواده های آنان) به ایران انتقال یافتند که همین امر تاکیدی است بر ارتباط تنگاتنگ بین دو طرف و همکاری راهبردی دو جانبه؛ البته با وجود تفاوت های ایدئولوژیک که این تفاوت ها همچنان پابرجاست. [8]

برخی از این رهبران عبارتند از:
سیف العدل (محمد صلاح زیدان): او با اسامه بن لادن به سودان رفت و به دنبال کشته شدن ابو حفص المصری فرماندهی نظامی سازمان را به عهده گرفت.
سعد بن لادن: سومین پسر رهبر القاعده. او و 24 نفر از اعضای خانواده خود در ایران اقامت داشتند.
ابو حفص الموریتانی: نخستین مفتی القاعده.
ابو ولید المصری: تا کنون در ایران در بازداشت به سر می برد.
جعفر الازبکی: یکی از شخصیت های کاریزماتیک و عمده القاعده که تا کنون در ایران است و مسوولیت نظارت بر شبکه ای را بر عهده دارد که پول و جنگجویان خارجی را از طریق ترکیه برای جبهه النصره ارسال می کند.
یاسین السوری: اکنون در ایران در بازداشت به سر می برد. او نقش برجسته ای در ارسال جنگجویان صاحب تجربه رزمی از پاکستان به سوریه دارد.
صالح عبد الله القرعاوی: بنیانگذار گردان های عبد الله عزام شاخه القاعده در بلاد شام است. وی با دختر محمد الحکایمه در زمان وجود آن دو در ایران ازدواج کرد. وی از خطرناک ترین افراد در فهرست 85 مظنون مورد پیگرد قضایی توسط عربستان سعودی به شمار می رود. [9]
به نظر می رسد که در اینجا، سیاست ایران بر پایه بازی سوء استفاده از این گروه ها قرار دارد تا اینکه بر دشمنان سیاسی منطقه ای و جهانی خود فشار اعمال کند. برخی افرادی که در ایران هستند مانند (صالح القرعاوی)، در فهرست افراد مورد پیگرد در پادشاهی عربستان سعودی و آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قرار دارند. اما به نظر می رسد که ایران ترجیح داده که این سران القاعده را به عنوان بخشی از سیاست استراتژیک خود در منطقه نگه دارد. اسناد آمریکایی وجود چنین رابطه ای بین ایران و سازمان القاعده را اثبات کرده است. رابطه ای که اصلا شناخته شده بود. [10]
ایران از نگهداری سران القاعده در خاک خود به اشکال مختلفی بهره برداری می کند که عبارتند از:
• حمایت و هم پیمانی با آنان در صورت بروز هر گونه تهدید آمریکایی در مرزهای ایران با عراق یا افغانستان. چنین اقدامی در عمل صورت گرفته است.
• حمایت از این گروه های تروریستی علیه پادشاهی عربستان سعودی. هدف ایران به ستوه در آوردن پادشاهی عربستان سعودی در مسائل داخلی و کشمکش های ایدئولوژیک است.
• خدشه دار کردن چهره اسلام سنی که در مقابل آن پروژه فارسی ایران قرار دارد. این پروژه گفتمان مستضعف گرایی و مظلوم نمایی صادر می کند. اینجا هم نکته جالب توجه این است که به نظر ایران همه این گروه ها در وقت حاضر تروریست هستند زیرا آنها که با نیروهای ایرانی و نیروهای هم پیمان ایران یعنی بشار اسد در سوریه می جنگند. این در حالیست که دیدگاه ایران درباره آنها متفاوت بود. گویا ایران همه مخالفان رویکرد خود را تروریست می خواند؛ حتی اگر پیشتر از آنها حمایت می کرد. کسانی هم که با ایران همکاری می کنند، حتی اگر دست به اقدامات جنایتکارانه واقعی بزنند، اما در نظر ایران مقاوم و مجاهد هستند. [11]

نقش ایران در افغانستان:

ایرانیان حضور قدرتمند در مناطق پشتون نشین دارد که دارای جنبه اطلاعاتی است. افغانستان برای ایران همچون مجرای تنفسی استراتژیکی است که نمی توان از آن دست کشید. در یکی از داستان های عامیانه ایرانی آمده است که مادران ایرانی که صاحب فرزندی کندذهن می شدند از آنها می ترسیده و به شرق کشور یعنی افغانستان می فرستادند. به عبارت دیگر افغانستان همان منطقه دوردستی است که نیازمند توجه است.
اسناد حاکی از آن است که وزارت اطلاعات ایران روابط تنگاتنگ خود با طالبان و القاعده در افغانستان را حفظ کرده است. این مساله چه بسا مانع چرخش کلی سیاست ایران نسبت به طالبان و القاعده شده است. حکومت ایران در واقع به این دو سازمان در افغانستان نیاز دارد؛ چرا که آنها از محبوبیت قبایل و توانایی بسیج آنها برخوردارند.
به گفته این اسناد، چندین محموله سلاح ایرانی در این دو سازمان توقیف شده اند. دولت ایران فروش اسلحه به آنها را تکذیب کرد، اما برخی نهادهای غیر دولتی در ایران این کار را انجام می دهند. طالبان سلاح های کلاشینکف و موشک های دوش پرتاب و مین از ایران وارد می کنند و ترجیح می دهند که از ایران اسلحه وارد کنند تا جاهای دیگر، چرا که اسلحه های ایرانی در افغانستان رواج دارند و با توجه به اینکه اسلحه های با کیفیت بالایی هستند اما ارزان قیمتند و با شرایط و محیط افغانستان سازگاری دارند. [12] ایران با کلیه سازمان های مجاز و غیر مجاز در افغانستان معامله می کند. ایران با طالبان هم با وجود تفاوت های سیاسی و ایدئولوژیک بین دو طرف معامله می کند و این سازمان را به مکانی برای تجربه اسلحه های کوچک خود تبدیل کرده است.
بنا براین ایران با برقراری رابطه با القاعده و طالبان در افغانستان به اهداف زیر دست می یابد:
• این گروه ها در واقع ابزار فشار و قدرت ایران در افغانستان هستند. این مساله، با توجه به اهمیت و ماهیت افغانستان، برای ایران اهمیت فراوانی دارد.
• ایران به این وسیله به نوعی از توازن امنیتی و اقتصادی در افغانستان دست می یابد.
• ایران عدم ایجاد همسایه ای قدرتمند و غیر قابل نفوذ و اثرناپذیر را تضمین می کند.
• بازاری برای فروش اسلحه و کالاهای ایرانی فراهم می شود.
• فشار بر برخی از کشورهای منطقه و جهان. [13]

ایران و داعش:

برخی پژوهشگران به رابطه بین ایران و سازمان دولت اسلامی (داعش) اشاره کردند [14]، زیرا که دو طرف برخی منافع و اهداف مشترکی را دنبال می کنند. برخی نشانه های این رابطه به شرح زیر است:
• با وجودی که البغدادی در اظهارات خود کشورهای فراوانی از جمله کشورهای اسلامی را نام برده اما ایران در سخنان وی نادیده گرفته شده است.
• هدف گرفتن ملت های عربی و اسلامی، بمب گذاری در مساجد، نسبت کفر و شرک دادن به رژیم ها، این ها همان جهت گیری ایران هستند و منافع ایران را به شکل مستقیم تامین می کنند.
• به نظر ایران، رژیم های سیاسی در منطقه مشروعیت ندارند و این همان دیدگاه داعش است.
• ایران با زبان فرقه ای سخن می گوید و دیگران را از لحاظ فیزیکی و معنوی مورد هدف قرار می دهد. ایران در درجه اول گرایش های فرقه گرایانه دارد، گفتمان و کردار این کشور فرقه گرایانه است. همین عامل نقطه التقای دو طرف به شمار می رود.
• داعش تا مرزهای ایران پیشروی کرد اما به مرزهای ایران نفوذ نکرد. شبه نظامیان ایران فرقه گرا و رژیم سوریه نه تنها مورد هدف داعش قرار نگرفتند بلکه همه تلاش های داعش علیه نیروهای انقلابی متمرکز شده است.
همه این موارد نشانگر این نکته است که اگر ایران به داعش نفوذ نکرده باشند اما دست کم این سازمان تابع ایران بوده و پروپاگاندا و سیاست های راهبردی و برنامه های ایران در کشورهای عربی را اجرا می کند. کسی که جغرافیای مناطق تحت کنترل داعش را در عراق از همان روزهای نخستین دنبال می کند در می یابد که داعش همواره و تنها در استان ها و شهرهای سنی نشین مستقر بوده است. این گروه وارد انبار و رمادی و فلوجه شد اما به سوی کربلا یا نجف پیشروی نکرد. این در حالیست که کربلا و نجف درست در جنوب انبار قرار دارند. کما اینکه داعشی ها به سمت بغداد هم پیشروی نکردند، چرا که آنها می دانند که بغداد خط قرمز است. عناصر داعش در شهرهای سنی نشین مستقر شده و به قلع و قمع شهروندان غیر نظامی پرداختند. رویکرد داعش و سیاست های ایران در عراق در تعارض نیستند، بلکه هر دو به دنبال آواره کردن و انجام اقداماتی علیه شهروندان سنی هستند. در این گیر و دار ایران از این اوضاع بیشترین بهره را می برد. شاید با گذشت زمان سندهایی منتشر شود که وجود رابطه محکم بین داعش و ایران را اثبات می کند، یعنی آنچه در خصوص رابطه ایران و سازمان القاعده اتفاق افتاد.

چهارم: رابطه و اهتمام ایران نسبت به شبه نظامیان فرقه گرا

رژیم ایران نظامی است که بر طرز تفکر شبه نظامیان تسلط دارد، طرز تفکری که از تروریسم تغذیه می شود. در نتیجه بقای صاحبان چنین طرز تفکری در گرو بقای تروریسم می شود. ایران دولت نهادمند نیست بلکه دولت شبه نظامیان فرقه گراست که تمایلی به پایان و ریشه کنی تروریسم ندارد. ایران پیشینه ای دراز در عملیات تروریستی دارد که به واسطه مزدوران و شبه نظامیان خود انجام گرفته است و برخی از آنها عبارتند از:
• حمله به سفارت آمریکا در تهران در سال 1979 م (1358 شمسی) و گروگان گیری دیپلمات های آمریکایی به مدت 444 روز.
• حمله به سفارت پادشاهی عربستان سعودی در تهران در سال 1987 م (1366 شمسی). یکی از دیپلمات های عربستان سعودی در جریان این حمله کشته و کاردار سفارت زخمی شد، و برخی خانواده ها و کودکان و زنان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.
• حمله به سفارت فرانسه در سال 2010 م (1389 شمسی)
• حمله به سفارت بریتانیا در سال 2011 م (1390 شمسی) که توسط همان افرادی صورت گرفت که هر بار راهپیمایی و به ساختمان یکی از سفارتخانه ها حمله می کنند.
• حمله به سفارت عربستان سعودی در سال 2015 م (1394 شمسی)، تلاش برای حمله به مقر کنسولگری عربستان سعودی در مشهد.
• کشف سه هسته جاسوسی برای ایران در عربستان سعودی و هفت هسته جاسوسی برای ایران در کویت و دو هسته جاسوسی برای ایران در یمن و یک هسته جاسوسی برای ایران در امارات و دو هسته جاسوسی برای ایران در بحرین.
• به اینها باید انجام 18 عملیات تروریستی در کویت و 6 عملیات تروریستی در عربستان سعودی و 4 عملیات تروریستی در لبنان را افزود.
• ترور نافرجام دیپلمات ها از جمله سفیر سابق عربستان سعودی در واشنگتن که وزیر امور خارجه کنونی عربستان است.
• ترور مصطفی المرزوقی دبیر اول سفارت کویت در کشور هند در سال 1980 م (1359 شمسی) و نجیب الرفاعی دیپلمات کویتی در مادرید در سال 1982 م (1361 شمسی).
• دامنه تروریسم دولتی ایران در خود این کشور هم گسترده شده است که به دو طریق اعمال می شود: هدف قرار دادن اقلیت های نژادی و قومی در ایران، عرب ها، بلوچ ها و آذری ها. و هدف قرار دادن اقلیت های دینی: سنی ها، صابئین مندایی و بهائیان.
• تروریسم دولتی ایران شامل حال برخی شیعیان معترض به سیاست های این کشور شد. نمونه این اقدام را در سرکوب جنبش سبز در سال 2009 م (1388 شمسی) دیدیم. رژیم ایران دست به تصفیه شیعیان در اقلیم احواز زد، و ایران در جریان نبرد مسلحانه حزب الله و جنبش امل در لبنان در سال 1985 م (1364 شمسی) از حزب الله جانبداری کرد. ایران به حمایت از کشور مسیحی ارمنستان در برابر کشور “با اکثریت شیعه” آذربایجان پرداخت.[15] این، سابقه رژیم فرقه گرا و تروریست ایران است. بنا بر این وجود ایران بسته به وجود شبه نظامیان و بقای آن در گرو بقای تروریسم است. در این صورت، تشکیل ارتشی از افراد تروریست و شبه نظامیان فرقه گرا توسط ایران عادی به نظر می رسد. آنان بازوی ایران برای ارتکاب جرم و جنایت هستند. ایران برای ارایه حمایت های مالی و لجستیکی به گروه های تروریستی و تندروی شیعه کوتاهی نکرده است تا بدین وسیله به بسط نفوذ خود در منطقه و ایجاد ناآرامی در آن و محیط مجاور و در بسیاری اوقات به هم زدن فرآیند سیاسی مبادرت ورزد، که نمونه آن را اکنون در سوریه و یمن می بینیم. گزارش ها حاکی از آن است که ایران تنها در کشور سوریه به حمایت از 15 جریان فرقه گرا می پردازد که عبارتند از (حزب الله لبنان، سپاه پاسداران ایران، انصار الله “عواملی حوثی در یمن”، لشکر ابو الفضل عباس، لشکر ذو الفقار، گردان های حزب الله عراق، گردان های سید الشهدا، نیروهای شهید محمد باقر صدر، عصائب اهل الحق، جنبش حزب نجبا، فیلق وعده صادق، لشکر اسد الله، یگان واکنش سریع، و جیش المهدی) [16]. ایران در عراق هم از برخی گروه های تروریستی فرقه ای حمایت می کند. این ها که همچون گروه های مشابه در سوریه عملیات کشتار دسته جمعی و جنایت های جنگی مرتکب می شوند عبارتند از (فیلق بدر، گردان سرایا السلام، عصائب اهل الحق، گردان های حزب الله عراق، سرایا الدفاع الشعبی، لشکر ابو الفضل العباس، حشد شعبی) [17].

ایران و حزب الله لبنان:

حزب الله بزرگ ترین و خطرناک ترین گروه هوادار ایران خمینی است. این سازمان از همان زمان تاسیس علنا هواداری خود را از ایران اعلام کرد. سید ابراهیم الامین سخنگوی رسمی حزب الله درباره رابطه حزب الله و ایران گفت: “ما مدعی نیستیم که بخشی از ایران هستیم، ما ایران در لبنان و لبنان در ایران هستیم” [18]. چنین اظهاراتی از سوی این فرد طبیعی به نظر می رسد. در منشور حزب الله یا نامه موسوم به نامه سرگشاده این حزب به مستضعفان در لبنان و جهان در 16 فوریه 1985 م (27 بهمن 1363 شمسی) آمده است: “ما امت فرزندان حزب الله خود را بخشی از امت مرکزی اسلام در جهان به شمار آورده و از دستورات رهبری واحد، با تدبیر و عادلی پیروی می کنیم که در ولی فقیه جامع الشرایط تجلی پیدا می کند. این رهبری در وقت حاضر در امام برجسته آیت الله العظمی روح الله موسوی خمینی دام ظله نمایانگر شده است…” [19]. بنا براین حزب الله یک حزب ایرانی یا نوک حمله ایران در منطقه بوده و از لحاظ فقهی (اجتهادی)، سیاسی و اقتصادی تابع ایران است.

سرشت تروریستی از نخستین روز پیدایش:

فعالیت های تروریستی حزب الله از همان آغاز پیدایش شروع شد. این حزب به ارعاب و وحشت افکنی بین مردم پرداخت، و از همان نخستین روزها علیه مخالفان خود حتی معارضان شیعه اسلحه به کار برد. اعضای جنبش شیعه امل اولین کسانی بودند که با اسلحه حزب الله مواجه شدند. این ماجرا به دوره سید موسی صدر روحانی عرب شیعه باز می گردد. جنگ و نبرد مسلحانه بین دو طرف در سال 1985 م (1363 شمسی) آغاز شد و تا چند هفته ادامه داشت تا اینکه رژیم سوریه و ایران منجر به ایجاد توافقنامه و تفاهماتی بین دو طرف شدند. بر اساس آمارها دو هزار و پانصد نفر در این جنگ کشته و پنج هزار تن زخمی شدند. به اینها باید خسارت های هنگفت اقتصادی در تاسیسات و زیر ساخت ها و نیز دو دستگی روحی بین اعضای یک طایفه را هم افزود. حزب الله تحت حمایت ایران توانست پیروز میدان جنگ شده جنبش امل را از لحاظ نظامی به زانو در آورده نفوذ خود را گسترش دهد. حزب الله بر نفوذ و عناصر باقیمانده جنبش امل سیطره یافت. جنبش امل در آن دوره مورد حمایت رژیم سوریه بود. [20]
ایران در این جنگ از حزب الله حمایت کرد، چرا که پیدایش این حزب در گرو رژیم ولایت فقیه ایران پس از انقلاب خمینی بود. جنبش امل اما در نظر ایران یک جنبش شورشی با گرایش های لائیک است که در چارچوب آموزه های امام معصوم قرار ندارد، و نیز جنبشی است که به وسیله عرب ها که ارتباط تنگاتنگی با حوزه علمیه نجف دارند پایه ریزی شده. حزب الله در عوض از همان روزهای نخستین دارای گرایش های ایرانی و منشأ فارسی بود که در مدار رهبر می چرخد. بنابراین، حزب الله از همان آغاز رویکرد صد در صد تروریستی داشت، و فعالیت های خود را با کشتار لبنانی ها آغاز کرد. این گروه از خط مشی خود که از آغاز ترسیم کرده بود منحرف شد. تنها هدف او مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل بود. اما امروز در کشتار بیگناهان در سوریه شرکت می کند و به بخشی از طرح سیاسی ایران در منطقه و ابزاری در دست آخوندهای تهران تبدیل شده است.

حوثی ها و ایران:

ایران از گروه عبد الملک حوثی یا انصار الله حمایت کرد. این کشور با گذشت زمان و با اتخاذ سیاست “صبر” و حمایت خستگی ناپذیر و آموزش های مستمر موفق به مهار و کنترل جنبش حوثی شد، و حوثی ها را به ابزاری فرمانبر و کاملا هوادار سیاست های ایران تبدیل و آنها را از محدوده “پروژه ملی” در یمن خارج ساخت. جنبش حوثی یک جنبش عربی زیدی بود اما به جنبش فارسی اثنی عشری تبدیل شد که برای به ستوه آوردن کشورهای همجوار و آسیب زدن به امنیت ملی کشورهای خلیج به سود طرح ایرانی تلاش می کند. اقدامات جنایتکارانه حوثی ها در یمن معروف است و نیازی به افشای آنها نیست و بیش از آن است که بتوان آنها را شمرد. این گروه های شیعه با گرایش های فرقه ای برای ایران تسهیلاتی ایجاد کردند که به گفته حیدر مصلحی وزیر اطلاعات دوره احمدی نژاد از طریق آن تهران توانست بر سه پایتخت کشورهای عربی تسلط یابد.[21]
علی یونسی مشاور رییس جمهور در امور اقلیت ها گفت “بغداد پایتخت امپراتوری جدید ایران است”. سرلشکر اسماعیل قاآنی جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران هم اظهار داشت “ایران در حال فتح کشورهای منطقه است. افغانستان و عراق و سوریه و فلسطین از جمله کشورهایی هستند که فتح کردیم و در صدد گسترش نفوذ خود در بقیه کشورهای منطقه هستیم”. این اظهارات به شکل تصادفی یا اشتباهی عنوان نشده بلکه کاملا نشانگر سیاست ایران در منطقه است. معنای این گفته ها این است که ایران خواستار تسلط و توسعه گرایی است و به کشورهای همسایه احترام نمی گذارد و اعتباری برای امنیت ملی کشورهای دیگر قائل نیست. ایران، طرح امپریالی خود را از طریق گروه های افراطی تحت حمایت خود پیش می برد: حوثی ها در یمن، حزب الله در لبنان، شیعیان هوادار ایران در بحرین و غیره.

خلاصه

رژیم ایران با آتش بازی می کند و تنها نظام در جهان است که ارتشی از عناصر تروریست فرقه گرا و شبه نظامیان مسلح تاسیس می کند و آنها وحشتناک ترین جنایت ها را به نام دین مرتکب می شوند. ایرانیان بر این باورند که با این جنایت ها به امام زمان نزدیک می شوند و زمینه را برای ظهور وی فراهم می کنند. به عبارت دیگر، رویکرد ایران بر پایه سیاست زمین سوخته قابل فهم است، اما به اعتقاد پژوهشگران در پیش گرفتن چنین سیاستی در قرن بیست و یکم آینده ای ندارد. ادامه جهت گیری های کنونی ایران و تداوم آن غیر ممکن است. افزون بر این، این سیاست، یکی از عوامل ضعف و تزلزل در داخل کشور است که بدنه را از درون می خورد. در کنار همه اینها باید وجود کشمکش بین طبقه حاکم و اعضای سپاه پاسداران و نبود نهاد پایداری هم افزود که در هنگام منازعات به آن مراجعه شود. کما اینکه بخش گسترده ای از ایرانی ها از این حاکمیت روحانی وار در پرتو ادامه سیاست های ستم اعمال شده در داخل کشور و رویکرد “مشکل آفرینی” خارجی بیزارند!

پانویس

 

[1]
اروند ابراهیمیان، تاریخ ایران الحدیث، چاپ اول، کویت، 2014. عالم المعرفه، شماره409، ص226.

[2]
الخمینی، مصباح الهدایه الی الولایه والخلافه، تهران، صص 53، 84. الحکومه الاسلامیه، قم، 1990، صص 52، 53. الامامه، مرتضی مطهری، مشهد، ص52.

[3]
د. محمد عماره، الجذور التاریخیه للتشیع الفارسی، مجله الازهر، دیسامبر 2014، ص 239.

[4]
الخمینی، المکاسب المحرمه، 1/ 251، منبع یاد شده.

[5]
از اظهارات معروف خمینی در این زمینه:” شاید دست از قدس بکشیم و صدام را ببخشیم، ولی عربستان نه” (العربیه.نت 12 مارس 2016).

[6]
مکرم محمد احمد، مؤامره أم مراجعه (حوار مع قاده التطرف)، چاپ اول، دار الشروق، 2008، ص 121.

[7]
این خبر توسط چندین رسانه از جمله العربیه.نت روز جمعه برابر با 8 آوریل 2016 منتشر شد. http://soo.gd/mXIy

[8]
سایت بی بی سی عربی، آوریل 2013. http://soo.gd/8A75

[9]
نگاه کن: حسن ابو هنیه، رجال بن لادن والظواهری فی ایران، عربی 21، یکشنبه 25/ 5/ 2014.

[10]
وثائق بن لادن السرية وعلاقة إيران بالقاعدة، العربيه.نت 21 سپتامبر 2015. الجزیره.نت 4 مارس 2016. http://soo.gd/C3cG

[11]
http://soo.gd/zWIj

[12]
مراجعه شود به د. اکرم حجازی، دراسات في السلفية الجهادية، چاپ سوم، انتشارات پژوهشی مدارات 2013 م. (1392 شمسی)

[13]
د. محمد السعید، الجمهورية الثالثة في إيران، الهيئة المصرية العامة للكتاب 2012 م. (1391 شمسی)، ص 250.

[14]
همان، صفحه 251.

[15]
سایت العربیه نت، روز پنجشنبه چهارم آوریل 2013م (15 فروردین 1392 شمسی).https://goo.gl/GStzzk

[16]
مراجعه شود به کریم مجدی، آشنایی با 15 سازمان نظامی که در کنار رژیم سوریه می جنگند، دوم ژانویه 2015م (12 دی 1393 شمسی)

[17]
علاء الدین السید، خريطة المليشيات الشيعية المقاتلة في العراق 24 فوریه 2015 م. (5 اسفند 1393 شمسی)

[18]
گفت و گو روزنامه النهار با سید ابراهیم الامین، منتشر شده در تاریخ 5 مارس 1987م (14 اسفند 1365 شمسی)

[19]
عبد الغنی عماد، حزب الله: إشكالة السياسة والمقاومة في مجتمع متنوع، مراصد 20، کتابخانه اسکندریه، ص 11.

[20]
حسین مصطفی الاخضر، الانقسام السياسي الشيعي بين أمل وحزب الله، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه لبنان، دانشکده علوم اجتماعی، 2007 م، (1385 شمسی)، ص 90.

[21]
العربیه نت، پنجشنبه 2 آوریل 2015 م. (13 فروردین 1394 شمسی). http://wsoo.gd/GkpM

منبع: مرکز تحقیقات ایرانی خلیج عربی