از مولوی بزرگ تا مولوی‌های کفاش و خیاط


آیا مولانا می‌تواند تنها افغانستانی باشد؟

شاهنامه زیرگوش مسئولان ارشاد به یغمای افغان‌ها رفت!/ ایرانی‌ها کوتاه نیامدند

نه چنین چیزی ممکن نیست به همان صورت که نمی‌تواند ایرانی یا تاجیکستانی باشد برای این که آن خطوطی که امروز به عنوان خطوط مرزی کشورهای فارسی زبان شناخته می‌شود در گذشته وجود نداشته و مولانا در یک سرزمین وسیع فرهنگی متولد شده است و شهر به شهر و کو به کو همراه پدر و خانواده‌اش رفته تا در قونیه سکنی گزیده و پس از یک عمر اندیشه و نگارش چشم از جهان فروبسته است؛ اما نام و آثار جاودانه‌اش هنوز بر تارک افتخار این جغرافیای فرهنگی می‌درخشد.

اگر امروز مولانا در قونیه، نظامی در گنجۀ آذربایجان، رودکی در پنجکنت، جامی در هرات، سنایی در غزنه، فردوسی در توس و حافظ و سعدی در شیراز آرمیده اند فقط یک معنی دارد و آن این که دامن این فرهنگ به وسعت این جغرافیاست نه به محدودیت مرزهایی که به دور خود کشیده‌ایم و اگر دست‌مان برسد به انتساب حافظ و مولوی به روستای محل تولدمان هم دریغ نمی‌کنیم و آن‌ها را حتی نسبت به دیگر شیرازی‌ها و بلخی‌ها بیگانه معرفی می‌کنیم.


 

از مولوی بزرگ تا مولوی‌های کفاش و خیاط

آیا مولانا می‌تواند تنها افغانستانی باشد؟

نه چنین چیزی ممکن نیست به همان صورت که نمی‌تواند ایرانی یا تاجیکستانی باشد برای این که آن خطوطی که امروز به عنوان خطوط مرزی کشورهای فارسی زبان شناخته می‌شود در گذشته وجود نداشته و مولانا در یک سرزمین وسیع فرهنگی متولد شده است و شهر به شهر و کو به کو همراه پدر و خانواده‌اش رفته تا در قونیه سکنی گزیده و پس از یک عمر اندیشه و نگارش چشم از جهان فروبسته است؛ اما نام و آثار جاودانه‌اش هنوز بر تارک افتخار این جغرافیای فرهنگی می‌درخشد.

در این روزها مسوولین فرهنگی جمهوری اسلامی ایران از اقدام جالبی صحبت می‌کنند و آن این است که می‌خواهیم مثنوی معنوی مولوی را به عنوان میراث مشترک کشورهای ایران و ترکیه به ثبت برسانیم.

در گذشته هم خبرهایی از این دست منتشر شده بود و یکی از آن‌ها تیتر پر سر و صدای خبرگزاری مهر بود که در واکنش به سخنان قنبرعلی تابش شاعر و پژوهشگر افغانستانی در نشستی درباره میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام نوشته بود: “شاهنامه زیرگوش مسئولان ارشاد به یغمای افغان‌ها رفت!/ ایرانی‌ها کوتاه نیامدند[i]”.

چند سال پس از آن نیز روزنامۀ شرق زیر عنوان “پیکر شهریار عدل را به هرات می برند؟” از قول احسان یغمایی –باستان شناس ایرانی- نوشت: “این سوگ‌نامۀ سازمان میراث فرهنگیِ فعال است که بعد از یک هفته هنوز قبر شهریار عدل مشخص نیست؟ آیا باید او را در هرات به خاک بسپارند؟ تا همچون بسیاری از بزرگان ایران نظیر مولانا، نظامی و … متعلق به سرزمین‌های دیگر شود؟[ii]”.

من همان وقت در مطلبی نوشته بودم که پر کردن جای سه نقطه در این سطور کار سختی نیست و منظور از کسانی مانند سنایی، ناصر خسرو، جامی، انصاری، رودکی، کمال خجندی و امثال این‌هاست و امروز هم که بحثی دوباره در این مورد به راه افتاده و این بار نام مولانا بر سر زبان است از این سوی مرز یعنی افغانستان در مورد انتشار چنین خبری از وجوه مختلفی می‌توان صحبت کرد.

مسألۀ میراث مشترک که در عرصه فرهنگ و زبان هنوز نقطۀ اتصال محکمی حداقل میان مردم سه کشور پارسی زبان یعنی ایران، تاجیکستان و افغانستان است نمی‌دانم چگونه می‌توان شک کرد وقتی همین مولانا میگوید: “ما از پی سنایی و عطار آمدیم” منی که در افغانستانِ امروز نفس میکشم نمی‌توانم عطار را بیگانه بپندارم و سنایی و مولانا را خودی؛ همین وضعیت در مورد هم میهنان فرهنگی من در تاجیکستان، ایران و سمرقند و بخارا نیز صادق است.

از این رو هر جدلی در مورد این مسأله می‌تواند ما را به طرح سطحی‌ترین بحث‌ها در مورد عمیق‌ترین چهره‌های این فرهنگ و زبان بکشاند و بحث را به جایی برساند که مثلا بگوییم مولانا در بلخ و از پدر و مادری اهل این شهر متولد شده است و اگر امروز زندگی می‌کرد باید برای رفتن به تهران هفته‌ها پشت دروازۀ کنسولگری ایران می‌نشست بلکه بتواند مجوز عبور از مرز را بگیرد مگر نه همین گونه است امروز؟

Image copyrightSHARGH NEWSPAPER

بر فرض تصور کنید اگر مولانای هشتصد سال آیندۀ این جغرافیای فرهنگی نه این که در بلخ متولد شود بلکه از پدری بلخی و حتی مادری تهرانی همین امروز مثلا در مشهد یا نیشابور یا تبریز به دنیا بیاید آیا دستگاه حکومتی ایران به او حق شهروندی و تابعیت ایرانی می‌دهد؟ نه نمی‌دهد!

مگر هم اکنون استعدادهای کمی از کودکان بلخی به دلیل محدودیت‌ها در ایران تمام زندگی‌شان کفاشی و خیاطی می‌شود و چه شده که این رویکرد در مورد مولانا متفاوت شده است و می تواند پدر، مادر و زادگاهش مهم نباشد همین که از خاک امروزی ایران عبور کرده است و در قونیه آرمیده کافی باشد که میراث مشترک ایران و ترکیه شود و نیازی نیافتد که نامی از مردم افغانستان، تاجیکستان، سمرقند، بخارا و دیگر پارسی زبانان جهان به میان بیاید.

بدیهی است که من به عنوان یک پارسی زبانِ علاقه‌مند به این فرهنگ و مدنیت نمی‌خواهم مولانا را صرفا به جغرافیای کوچکی که امروز به نام افغانستان یاد می‌شود منتسب کنم برای این که نمی‌توانم فردوسی را تنها به جغرافیای کوچکی که امروز ایران نامیده می‌شود نسبت بدهم چرا که نگرانی‌های فرهنگی و دنیای فردوسی از بلخ تا سمنگان و زابل و بامیان و فاریاب و بدخشان و… ادامه دارد قصه‌های شاهنامه و بار فرهنگی این کتاب عظیم از گوشه گوشۀ این جغرافیای مشترک فرهنگی و زبانی برخواسته و بر این اساس همان قدر که مثنوی معنوی نمی‌تواند منتسب به یکی از کشورهای امروزی ما باشد شاهنامۀ حکیم فرزانۀ توس نیز نمی‌تواند تنها متصل به یک کشور شناخته شود.

در شرایطی که در نقاط دیگر جهان کشورهای مختلف به دنبال نقاط کوچکی برای اشتراک می‌گردند تا گرد هم بیایند و متحدتر قدرتمندتر شوند جدال بر سر انتساب انحصاری چهره‌های فرهنگی به عنوان مهم‌ترین دست آورد تاریخ ما در کشورهای فارسی زبان خواسته یا ناخواسته تیشه زدن به ریشه این مدنیت است و بند تفرقه بر جوی خویش افکندن.

اگر امروز مولانا در قونیه، نظامی در گنجۀ آذربایجان، رودکی در پنجکنت، جامی در هرات، سنایی در غزنه، فردوسی در توس و حافظ و سعدی در شیراز آرمیده اند فقط یک معنی دارد و آن این که دامن این فرهنگ به وسعت این جغرافیاست نه به محدودیت مرزهایی که به دور خود کشیده‌ایم و اگر دست‌مان برسد به انتساب حافظ و مولوی به روستای محل تولدمان هم دریغ نمی‌کنیم و آن‌ها را حتی نسبت به دیگر شیرازی‌ها و بلخی‌ها بیگانه معرفی می‌کنیم.

جناب یغمایی در مورد دفن شهریار عدل از عبارت سوگنامۀ سازمان میراث فرهنگی استفاده کرده بودند و من می‌خواهم با استفاده از این عبارت بگویم سوگنامۀ فرهنگی ما تیشه زدن است به ریشه فرزندان مولوی و رودکی و فردوسی که امروز در گوشه‌های این جغرافیا جدای از هم افتاده‌اند و گاهی در ذهن‌شان طناب دار یک دیگر را می‌بافند.

ثبتِ نام و آثار هر کدام از این چهره‌ها در هر سازمانی مستلزم این است که در مواردی به عنوان میراث مشترک این جغرافیای فرهنگی -که استادان و خبرگان این فن می‌توانند به خوبی آن را تعریف کنند- باشد و در مواردی به عنوان میراث مشترک پارسی زبانان که جغرافیایی است حتی فراتر از سه کشوری که امروز زبان رسمی‌شان فارسی است.

http://www.bbc.com/persian/afghanistan/2016/06/160609_l30_mowlana_iran_turkey_afghanistan_reaction

twitter
Youtube
Facebook