در مورد ضرورت تقسیم استان می توان دو عامل مهم “مساحت” و “جمعیت” را در نظر داشت. اگر معیار جمعیت باشد، باید اذعان داشت که استانهای تهران، خراسان رضوی، اصفهان، فارس، خوزستان، آذربایجان شرقی، مازندران، آذربایجان غربی و کرمان باید قبل از بلوچستان در نوبت انتظار تقسیم شدن باشند. اگر معیار مساحت است، که در آنصورت باید گفت کرمان در صدر جدول و حتی استانهای دیگری نظیر خراسان جنوبی، فارس، خراسان رضوی و اصفهان نیز باید در لیست منتظران تقسیم قرار بگیرند.
اگر معیار تسریع توسعه “کمی مساحت” یا “کمی جمعیت” باشد؛ باید نگاهی به استان های حاشیه ای کم مساحت مثل لرستان انداخت که با مساحتی حدود ۲۸ هزار کیلومتر مربع، یک ششم مساحت استان سیستان و بلوچستان را دارد. جمعیت آن نیز بسیار کمتر از س. و .ب است. سوال بدیهی اینجاست: پس چرا لرستان توسعه یافته نیست و فقر و محرومیت در آنجا نیز بیداد می کند؟ آقای دهمرده از سال ۸۹ تا ۹۲ استاندار لرستان بودند. آیا به این حقیقت تلخ پی نبردند که مساحت یا جمعیت استان ارتباطی به شاخص های توسعه ندارد؟
سخنی کوتاه با حبیب الله دهمرده نماینده زابل در مورد تقسیم بلوچستان
امروز سه شنبه ۵ دی سال ۱۳۹۶ آقای حبیب الله دهمرده نماینده زابل به سیاق اصرار هم ولایتی خودش یعنی آقای حسینعلی شهریاری در نطق میان دستور خویش در مجلس شورای اسلامی خواهان تقسیم استان سیستان و بلوچستان شد. ایشان اظهار داشتند: “استان بسیار گسترده است و فاصله دو شهر زابل و چابهار بیش از ۹۰۰ کیلومتر است از این رو تقسیم استان سیستان و بلوچستان یک ضرورت و فرصت محسوب می شود”. متاسفانه این اولین بار نیست که برادران سیستانی ما در مجلس عناد تاریخی خود را با هویت و یکپارچگی استان فعلی سیستان و بلوچستان نشان می دهند و اصرار بر تجزیه استان به استانهای کوچکتر دارند. علیرغم اینکه بلوچستان در گذر زمان تغییر نام پیدا کرده است و به چهار بخش تجزیه شده است که در استانهای فعلی و سه استان مجاور (خراسان جنوبی، کرمان و هرمزگان) قرار گرفته. علیرغم تقسم و تجزیه های گذشته مردم بلوچ در مناطق تجزیه شده همچنان از فقر و محرومیت مطلق و مزمن (حتی بدتر از بلوچستان) رنج می برند، و تجزیه مداوایی برای دردهای آنها ثابت نشده است.
بر خلاف گفته آقای دهمرده در خانه ملت، فاصله بین زابل و چابهار بیش از ۹۰۰ کیلومتر نیست، بلکه کمتر از آن است. و تقریبا همان فاصله ای است که بین نقطه جنوبی استان کرمان یعنی گورسر تا نقطه شمالی آن در بالای کوه دنبند و شمال گزمان وجود دارد. از نظر مساحت تقسیمات کشوری کرمان با مساحتی بیش از ۱۸۳ هزار کیلومتر مربع از استان سیستان و بلوچستان که مساحتی حدود ۱۸۱ هزار کیلومتر مربع دارد، بزرگتر است. وانگهی کرمان با جمعیتی بیش از سه میلیون نفر نسبت به استان سیستان و بلوچستان که جمعیتی کمتر از سه میلیون دارد، پر جمعیت تر است. در نتیجه علم و عقلانیت حکم می کند که اگر متراژ برای تقسیم “مساحت” یک استان است، پس چرا اصراری بر تقسیم استان کرمان وجود ندارد؟ اگر معیار سنجش بر اساس جمعیت است، پس چرا اصراری بر تقسیم استان کرمان وجود ندارد؟ آقای دهمرده از سال ۸۷تا سال ۸۹ استاندار کرمان بودند؛ چرا این نسخه تجزیه و تقسیم استان بزرگ کرمان (که بزرگتر و پرجمعیت تر از سیستان و بلوچستان است) برای استانی که خودشان استاندار آن بودند را تجویز نکردند؟
در مورد ضرورت تقسیم استان می توان دو عامل مهم “مساحت” و “جمعیت” را در نظر داشت. اگر معیار جمعیت باشد، باید اذعان داشت که استانهای تهران، خراسان رضوی، اصفهان، فارس، خوزستان، آذربایجان شرقی، مازندران، آذربایجان غربی و کرمان باید قبل از بلوچستان در نوبت انتظار تقسیم شدن باشند. اگر معیار مساحت است، که در آنصورت باید گفت کرمان در صدر جدول و حتی استانهای دیگری نظیر خراسان جنوبی، فارس، خراسان رضوی و اصفهان نیز باید در لیست منتظران تقسیم قرار بگیرند.
اگر معیار تسریع توسعه “کمی مساحت” یا “کمی جمعیت” باشد؛ باید نگاهی به استان های حاشیه ای کم مساحت مثل لرستان انداخت که با مساحتی حدود ۲۸ هزار کیلومتر مربع، یک ششم مساحت استان سیستان و بلوچستان را دارد. جمعیت آن نیز بسیار کمتر از س. و .ب است. سوال بدیهی اینجاست: پس چرا لرستان توسعه یافته نیست و فقر و محرومیت در آنجا نیز بیداد می کند؟ آقای دهمرده از سال ۸۹ تا ۹۲ استاندار لرستان بودند. آیا به این حقیقت تلخ پی نبردند که مساحت یا جمعیت استان ارتباطی به شاخص های توسعه ندارد؟ استان هایی نظیر ایلام با مساحتی حدود یک نهم مساحت استان س. و.ب. ، و چهارمحال و بختیاری با مساحتی کمتر از یک دهم استان س. و.ب. و کهکیلویه و بویر احمد با مساحتی کمتر از یک دوازدهم مساحت استان س. و.ب.، و همه آنها با جمعیت هایی بسیار کمتر از جمعیت استان س. و.ب. دقیقا مثل استان س. و.ب از شاخص های پائین توسعه انسانی و اقتصادی برخوردار هستند. بنابر این با رجوع به تمامی شواهد و مستندات علمی و عینی موجود در کشور می توان بوضوح به این حقیقت پی برد که ارتباطی بین مساحت و توسعه نیافتگی وجود ندارد. استانهای بزرگی با مساحت زیاد مثل خراسان رضوی، اصفهان و فارس بسیار توسعه یافته تر از استانهای همجوار از جمله چهارمحال و بختیاری، لرستان، و کهکیلویه و بویر احمد هستند که اتفاقا هر سه این استانهای کوچک همسایه اصفهان و یا فارس هستند.
از نظر جمعیت نیز، پر جمعیت ترین استانهای کشور از جمله تهران، خراسان رضوی، اصفهان و فارس که چند برابر استان س.و.ب. جمعیت دارند، جزو توسعه یافته ترین استانهای کشور هستند. آیا می توان نتیجه گیری کرد که هر چه جمعیت یک استان بیشتر باشد، شاخص های توسعه آن بیشتر خواهد بود؟ آیا می توان با رجوع به استانهای بسیار کوچک که در بالا به آنها اشاره شده است نتیجه گیری کرد، هر چه مساحت و یا جمعیت یک استان کمتر باشد، شاخص های توسعه یافتگی آنها نیز بسیار بالاتر خواهد بود.
مسئولین جمهوری اسلامی همیشه و بدرستی دول استعماری را محکوم می کنند که بدون هیچگونه ملاحظه و توجه به بافت قومی و تاریخی و فرهنگی و ملی مناطق جهان را با خط کش (در پاریس و لندن و غیره) بر اساسی منافع و امیال خود تقسیم می کردند. چرا؟ چون این پیوندهای تاریخی و فرهنگی و گسست سیاسی اجتماعی و جغرافیایی برای مردمان یک سرزمین پیوسته و متداوم از اهمیت حیاتی برخوردار بوده و هستند. اما متاسفانه در طول تاریخ استعمارگران غربی با خیره سری زره ای اهمیت و ارزش برای همبستگی و پیوستگی انسانهای ساکن یک سرزمین مشخص تاریخی قائل نبودند و به همین دلیل جمهوری اسلامی ادعای مبارزه با استعمار و استکبار مغرور جهانی را دارد. استان سیستان و بلوچستان یک هویت تفکیک ناپذیر تاریخی دارد که در آن مردمانی همگون از نظر زبانی، فرهنگی، تاریخی و اجتماعی زندگی می کنند. یک یا چند نفر که از نظر تاریخی ریشه در آن خاک ندارند نمی توانند و نباید با عناد و خیره سری و دشمنی عیان با مردم بلوچ خواهان تقسیم سرزمین مادری آنها بشوند. اگرچه استان س.و.ب. بخشی از کشور ایران است. اما این دشمنی ذاتی با مردم بلوچ و سرزمین آنها بسیار شبیه بی ملاحضاتی و خیره سری استعمارگران دیروزی است که برای ادامه همگونی و پیوستگی مردم یک منطقه ارزش و احترامی قائل نبودند. آن هم علیرغ شواهد و مستندات موجود که فرضیه مدافعان تقسیم استان را از نظر علمی تائید نمی کند، بلکه کاملا بر عکس آن صحت دارد.
حال برای مردم بلوچ که سرزمین آنها در طی قرون تقسیم و تجزیه شده است، این سوال اساسی و حیاتی مطرح است که در مقابل این همه بدخواهی و خصومت با سرزمین بلوچستان از طرف عده محدود “ضد بلوچ” که از حمایت ارکان های مختلف قدرت برخوردار هستند، چه باید کرد؟ متاسفانه این “عوامل” دستگاه های تبلیغاتی وسیعی در اختیار دارند. و توانسته اند تعداد اندکی بلوچ را با انگیزه و دلایل گوناگون همراه و همصدای خود بکنند؟ بلوچ هایی که برای آنها منافع شخصی بر منافع قومی ارجحیت دارد. از نظر راهبردی و نگاه استراتژیک “ضدبلوچی” باید این اصرار و پیگیری مستمر نمایندگانی زابلی تبار مجلس را در چهارچوب تمهیدات و طرح به اصطلاح توسعه سواحل مکران و گسیل ملیونها نفر به سواحل بلوچستان در درازمدت مورد مداقه و موشکافی قرار داد. باید دید مرکز ثقل زمین کجاست و ما بلوچ های بینوا در کجای این “ناکجاآباد” پرمخاطره قرار داریم. علاج واقع قبل از وقوع آن باید کرد. وظیفه تک تک ما بلوچها است تا اجازه ندهیم این نقشه های از جنس استعمار توسط آنهایی که ادعای برادری با ما دارند در بلوچستان اجرایی شوند. دریغست بلوچستان که ویران شود. فریب این را هم نخورید که مثلا اگر سیستان (که بخش لاینفک بلوچستان بوده و است) از بقیه استان جدا شود، دیگر زابلی نمی تواند در چابهار ادعای مالکیت “هم استانی” کرده و صاحب ملک و منصب بشود. وقتی استاندار و مسئولین ارشد استان ما از کرمانشاه و هرمزگان و خراسان و همدان هستند ـ آنهم تحت این بهانه که همه ایرانی هستیم و چه فرقی می کند، همین استدلال در مورد زابلی ها هم صدق خواهد کرد. چون در شرایط فعلی منصب در یک استان فعال کم است؛ و شما مطمئن باشید که زابلی ها مثل مور و ملخ به بقیه استانهای تجزیه شده رسوخ پیدا خواهند کرد. چون حکومت در دست آنهاست؛ و ما بلوچها در این پیچ یا گردش تاریخ بدجوری گیر افتادیم، که نتیجه آن ممکن است محو تاریخی ما باشد، اگر شدیدا هوشیار نباشیم.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
سه شنبه ۵ دی سال ۱۳۹۶