در روز یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ دو نماینده زابلی مجلس بنام های حبیب الله دهمرده و حسینعلی شهریاری در نامه ای رسمی به دکتر حسن روحانی رئیس جمهوری و وزیر کشور خواهان نابودی بلوچستان و تقسیم آن به استان های کوچکتر شدند. این در حالی است که قبلا نیز برخی از نماینده های زابلی مجلس خواهان نابودی استان فعلی و تقسیم آن به استانهای کوچکتر شده بودند. حدود ۴۰ روز پیش نیز حبیب الله دهمرده نماینده زابل در نطق میان دستور خویش در مجلس شورای اسلامی خواهان تقسیم استان سیستان و بلوچستان شد. در روز شنبه ۹ دی ما ۹۶ یک زابلی دیگر بنام محمد تقی رخشانی (مدیر مسئول روزنامه زاهدان و قائم مقام ستاد انتخاباتی حسن روحانی در سیستان و بلوچستان) در مقاله ای بلندبالا در سایت اصلاحات شرقی خواهان نابودی بلوچستان و تقسیم آن به چهار استان شد.
من واقعا در عجبم که چرا برخی از این هم استانی های زابلی ما که در گذر تاریخ بعنوان مهاجر از نقاط دیگر ایران و یا افغانستان به شمال استان و حواشی دریای پر نعمت هامون (در آن زمانها) سفر کردند و با آغوش باز و به رسم میهمان نوازی توسط بلوچهای سرحد پذیرفته شدند، اکنون مرا بیاد آن شعر معروف حافظ می اندازد که پند و اندرز داده بود “باده با محتسب شهر ننوشی زنهار؛ بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد”. و این داستان سنگ به جام انداختن و نمک خوردن و نمکدان را شکستن (توسط برخی از زابلی ها و نه همه) ، برای ما بلوچها داستانی شده است پر آب چشم.
حدود ۴۰ روز پیش نیز در نامه ای خطاب به دهمرده تحت عنوان “سخنی کوتاه با حبیب الله دهمرده نماینده زابل در مورد تقسیم استان” توضیح دادم متاسفانه این اولین بار نیست که برادران سیستانی ما در مجلس عناد تاریخی خود را با هویت و یکپارچگی استان فعلی سیستان و بلوچستان نشان می دهند و اصرار بر تجزیه استان به استانهای کوچکتر دارند. علیرغم اینکه بلوچستان در گذر زمان تغییر نام پیدا کرده است و به چهار بخش تجزیه شده که در استان فعلی و سه استان مجاور (خراسان جنوبی، کرمان و هرمزگان) قرار گرفته دارند. و علیرغم تقسم و تجزیه های گذشته مردم بلوچ در مناطق تجزیه شده همچنان از فقر و محرومیت مطلق و مزمن (حتی بدتر از بلوچستان) رنج می برند، و تقسیم و تجزیه مداوایی برای دردهای آنها ثابت نشده است.
در آن نامه توضیح دادم و مجددا باید تکرار کنم که در مورد ضرورت تقسیم استان می توان دو عامل مهم “مساحت” و “جمعیت” را در نظر داشت. اگر معیار جمعیت باشد، باید اذعان داشت که استانهای تهران، خراسان رضوی، اصفهان، فارس، خوزستان، آذربایجان شرقی، مازندران، آذربایجان غربی و کرمان باید قبل از بلوچستان در نوبت انتظار تقسیم شدن باشند. اگر معیار مساحت است، که در آنصورت باید گفت کرمان در صدر جدول و حتی استانهای دیگری نظیر خراسان جنوبی، فارس، خراسان رضوی و اصفهان نیز باید در لیست منتظران تقسیم قرار بگیرند.
اگر معیار تسریع توسعه “کمی مساحت” یا “کمی جمعیت” باشد؛ باید نگاهی به استان های حاشیه ای کم مساحت مثل لرستان انداخت که با مساحتی حدود ۲۸ هزار کیلومتر مربع، یک ششم مساحت استان سیستان و بلوچستان را دارد. جمعیت آن نیز بسیار کمتر از س. و .ب است. سوال بدیهی اینجاست: پس چرا لرستان توسعه یافته نیست و فقر و محرومیت در آنجا نیز بیداد می کند؟ آقای دهمرده از سال ۸۹ تا ۹۲ استاندار لرستان بودند. آیا به این حقیقت تلخ پی نبردند که مساحت یا جمعیت استان ارتباطی به شاخص های توسعه ندارد؟ استان هایی نظیر ایلام با مساحتی حدود یک نهم مساحت استان س. و.ب. ، و چهارمحال و بختیاری با مساحتی کمتر از یک دهم استان س. و.ب. و کهکیلویه و بویر احمد با مساحتی کمتر از یک دوازدهم مساحت استان س. و.ب.، و همه آنها با جمعیت هایی بسیار کمتر از جمعیت استان س. و.ب. مثل استان س. و.ب از شاخص های پائین توسعه انسانی و اقتصادی برخوردار هستند. بنابر این با رجوع به تمامی شواهد و مستندات علمی و عینی موجود در کشور می توان بوضوح به این حقیقت پی برد که ارتباطی بین مساحت و توسعه نیافتگی وجود ندارد. استانهای بزرگی با مساحت زیاد مثل خراسان رضوی، اصفهان و فارس بسیار توسعه یافته تر از استانهای همجوار از جمله چهارمحال و بختیاری، لرستان، و کهکیلویه و بویر احمد هستند که اتفاقا هر سه این استانهای کوچک همسایه اصفهان و یا فارس هستند.
از نظر جمعیت نیز، پر جمعیت ترین استانهای کشور از جمله تهران، خراسان رضوی، اصفهان و فارس که چند برابر استان س.و.ب. جمعیت دارند، جزو توسعه یافته ترین استانهای کشور هستند. آیا می توان نتیجه گیری کرد که هر چه جمعیت یک استان بیشتر باشد، شاخص های توسعه آن بیشتر خواهد بود؟ آیا می توان با رجوع به استانهای بسیار کوچک که در بالا به آنها اشاره شده است نتیجه گیری کرد، هر چه مساحت و یا جمعیت یک استان کمتر باشد، شاخص های توسعه یافتگی آنها نیز بسیار بالاتر خواهد بود. از نظر مساحت تقسیمات کشوری کرمان با مساحتی بیش از ۱۸۳ هزار کیلومتر مربع از استان سیستان و بلوچستان که مساحتی حدود ۱۸۱ هزار کیلومتر مربع دارد، بزرگتر است. وانگهی کرمان با جمعیتی بیش از سه میلیون نفر نسبت به استان سیستان و بلوچستان که جمعیتی کمتر از سه میلیون دارد، پر جمعیت تر است. در نتیجه علم و عقلانیت حکم می کند که اگر متراژ برای تقسیم “مساحت” یک استان است، پس چرا اصراری بر تقسیم استان کرمان وجود ندارد؟ اگر معیار سنجش بر اساس جمعیت است، پس چرا اصراری بر تقسیم استان کرمان وجود ندارد؟ آقای دهمرده از سال ۸۷تا سال ۸۹ استاندار کرمان بودند؛ چرا این نسخه تجزیه و تقسیم استان بزرگ کرمان (که بزرگتر و پرجمعیت تر از سیستان و بلوچستان است) برای استانی که خودشان استاندار آن بودند را تجویز نکردند؟
در پایان خطابم به نماینده های بلوچ در مجلس شورای اسلامی است که نباید مرعوب عربده کشی های این دو زابلی که عملا و علنا بدخواه بلوچ و بلوچستان هستند بشوند. باید با این طرح شوم مخالفت بکنند. از علمای بلوچ و دانشگاهیان، فرهیختگان و بقیه اقشار بلوچ در داخل و خارج از استان این انتظار می رود که با این نقشه شوم بدخواهان مقابله بکنند، و اهداف پشت پرده آن را افشاء بکنند.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
بهمن ۱۳۹۶